هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۱
نیستی طفل، اینقدر بر خاک غلتیدن چرا؟
گِل به روی آفتابِ روح مالیدن چراجسمِ خاکی چیست کز وی دست نتوان برفشاند؟
گَردِ دست و پای خود چون گربه لیسیدن چراخاکِ صحرای عدم از خونِ هستی بهترست
بر سرِ جان اینقدر ای شمع لرزیدن چراکور را از رهبرِ بینا بریدن غافلی است
بیسبب از عیببینِ خویش رنجیدن چراسروِ من، با سایهٔ خود سَرگرانی رسم نیست
اینقدر از خاکسارِ خویش رنجیدن چراسنگ را پَر میدهد شوقِ عزیزانِ وطن
ای کم از سنگِ نشان، از جا نجنبیدن چرا(قدرِ شعر تر چه میدانند ناقصطینتان؟
آب حیوان بر زمینِ شوره پاشیدن چرا)(عمر چون بادِ بهاری دامنافشان میرود
در میانِ خار و خس چون گل نخندیدن چرا)بعدِ عمری از لبِ لعلِ تو بوسی خواسته است
اینقدر از صائبِ گستاخ، رنجیدن چرا؟خیلی عالی
خیلی ممنون لطف کردیدjahad_121
سالم باشید -
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سرتو آقا حسین دست بکشه
-
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حضرت رقیه رو ببینی
-
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آقا ابوالفضل برات آب بیاره
-
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط Alireza Varamanzar انجام شده
تا اسم رقیه میاد تو چشام اشک جم میشه
-
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اسم بچمو میخوام رقیه بزارم
-
هیچ بغلی بهتر از خدا نیست
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAlireza Varamanzar
+++ ... -
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگ ۱۰ تا دختر داشته باشم بازم رقیه میزارم رو همشون
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سکوت رو بیشتر دوست دارم تا زدن حرفای تکراری که هیچ کاری رو پیش نمی بره
-
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شایدم صدیقه گذاشتم
خاله جانم -
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من چرا زود بغض میکنم
-
اگ ۱۰ تا دختر داشته باشم بازم رقیه میزارم رو همشون
-
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حالم خیلی بد بود همینجوری زدم بیرون یکم بهتر شم
از حال و هوای کنکور بیام بیرون
همکلاسی راهنماییمو دیدم ، کارنامه کنکورشو بهم نشون داد گفت دیدی دیروز نتایج اومده چطور بود و....منم بزور پیچوندمش حوصله حرف زدن باهاشو نداشتم همشم از کنکور حرف میزد
-
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اگ آدم خیلیییی خوبی بودم و خیلیییییییییی پاک بودم الان خودمو میفرستادم اون دنیا
میرفتم پیش رقیم خالم بابا حسین آقا ابوالفضلشاید خوب نباشم گناهکار باشم ولی دلم بدجوری میخوادتشون
-
دانشجویان پیراپزشکی فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حالش خیلی خرابه
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۱۹ آخرین ویرایش توسط پرستو بابایی انجام شده
توقع دارن خوب باهاشون رفتار شه
باشه
تودلی -
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من تو گوشیم ی مداحی دارم
هر وقت گوشش میکنم گریم میگیره -
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نیازمند یه تغییر
-
اگ آدم خیلیییی خوبی بودم و خیلیییییییییی پاک بودم الان خودمو میفرستادم اون دنیا
میرفتم پیش رقیم خالم بابا حسین آقا ابوالفضلشاید خوب نباشم گناهکار باشم ولی دلم بدجوری میخوادتشون
نوشتهشده در ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، ۸:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAlireza Varamanzar در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
خودمو میفرستادم اون دنیا
حالتون خوبه؟
دعا میکنم هرچه زودتر مشکلتون حل بشه
️