هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
_MILAD_ در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
_MILAD_ در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
از هرچی بدم میاد ، میاد جلو چشمم تو اینستا مثلا؛ آریان حیدری .
هیچ کدوم از راه حلاش جواب نداد

اصلا کاری به راه حلاشم ندارم آدمی که زیاد ادعا داره بدم میادکلا تدریسش و داد زدنش میره رو اعصابم هنوزم
همین طور واعظیSuccinate واعظی افتضااااااااااااااااااح
-
@AmirBarsam در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate دقیقا منم با قند میخورم


فقط منم که تو خونه قند میخورممن نبات و خرما خیلی دوست دارم
اصلا خالی خالی
تلخ باشه دهن رو گس کنه ادم بفهمه چایی یعنی چی -
@Hamid-s در ساز کده

گفته است:
[audio/TpXh2YyxREQQH7JjcEY3Rp2v.mp3]
به حرکت نورهای کوچک نگاه کرد و نفس عمیقی کشید. گویی دیگر خیالش جمع شده بود که شب به واقع شروع شده است.
«شب» را بیشتر از «روز» دوست داشت چون میتوانست با خودش خلوت کند.
گاهی تمام روز منتظرِ لحظهای میشد که تاریکیِ شب همچون آغوشی وسیع بیاید و بیتابیِ روز را در بر بگیرد.
و گاهی هم تمام شب منتظر میماند تا شلوغیِ روز بیاید و او را از سکوت و خلوت کردن با خودش نجات دهد.
اما در نهایت انتخاب او بین روز و شب، قطعا شب بود.
شب همچون پناهگاهی امن بود که او میتوانست کمی با خودش وقت بگذراند بدون احساس گناه در مورد تمام مسئولیتها و بارهایی که بر دوشش بود.
چه آنهایی که زندگی بر دوشش گذاشته بود و چه آنهایی که دیگرانِ مهمی بر دوشش گذاشته بودند و چه آنهایی که انتخاب خودش بوده است.
شب، پناهگاه او بود از بمبارانِ توقعاتی که در طول روز مدام به هر نحوی به او یادآوری میشد.
یادآوری اینکه باید حضور داشته باشد،
باید حواسش باشد،
باید درک کند،
باید نقش دوست، درمانگر، را بازی کند.
شب، تنها زمانی بود که میتوانست بدون توجه به بایدها فقط «خودش» باشد.
خودش، یک وجودِ کوچکِ پر از تاریکی که میتوانست برای تاریکیهایش آغوشی امن پیدا کند.
حال، شبِ تاریک او را در آغوشش کشیده بود و او خوشحال از بودن در این خلوتگاهِ همیشگی، آرام آرام نقابها و نقشهایش را از تنش درمیآورد.
اکنون، وقت خلوت کردن با درونش بود.
زخمهای جدیدش احتیاج به دیده شدن و نوازش شدن داشتند.
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء


-
@Hamid-s در ساز کده

گفته است:
[audio/TpXh2YyxREQQH7JjcEY3Rp2v.mp3]
به حرکت نورهای کوچک نگاه کرد و نفس عمیقی کشید. گویی دیگر خیالش جمع شده بود که شب به واقع شروع شده است.
«شب» را بیشتر از «روز» دوست داشت چون میتوانست با خودش خلوت کند.
گاهی تمام روز منتظرِ لحظهای میشد که تاریکیِ شب همچون آغوشی وسیع بیاید و بیتابیِ روز را در بر بگیرد.
و گاهی هم تمام شب منتظر میماند تا شلوغیِ روز بیاید و او را از سکوت و خلوت کردن با خودش نجات دهد.
اما در نهایت انتخاب او بین روز و شب، قطعا شب بود.
شب همچون پناهگاهی امن بود که او میتوانست کمی با خودش وقت بگذراند بدون احساس گناه در مورد تمام مسئولیتها و بارهایی که بر دوشش بود.
چه آنهایی که زندگی بر دوشش گذاشته بود و چه آنهایی که دیگرانِ مهمی بر دوشش گذاشته بودند و چه آنهایی که انتخاب خودش بوده است.
شب، پناهگاه او بود از بمبارانِ توقعاتی که در طول روز مدام به هر نحوی به او یادآوری میشد.
یادآوری اینکه باید حضور داشته باشد،
باید حواسش باشد،
باید درک کند،
باید نقش دوست، درمانگر، را بازی کند.
شب، تنها زمانی بود که میتوانست بدون توجه به بایدها فقط «خودش» باشد.
خودش، یک وجودِ کوچکِ پر از تاریکی که میتوانست برای تاریکیهایش آغوشی امن پیدا کند.
حال، شبِ تاریک او را در آغوشش کشیده بود و او خوشحال از بودن در این خلوتگاهِ همیشگی، آرام آرام نقابها و نقشهایش را از تنش درمیآورد.
اکنون، وقت خلوت کردن با درونش بود.
زخمهای جدیدش احتیاج به دیده شدن و نوازش شدن داشتند.
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء


@Hamid-s
ممنون از هر ۴ نفر
-
یکتااااااا
️
انصافا دبیر کار درستیه -
@Hamid-s لایک ما ک کاری نمیکنه
استعدادتون حرف نداره ((((: -
از دو تا استاد متنفر بودم
یکی آریان حیدری
یکی قضاتی ،اخلاق انسانی نداره:///پرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
از دو تا استاد متنفر بودم
یکی آریان حیدری
یکی قضاتی ،اخلاق انسانی نداره:///
اسمشونو نذارید استاد . -
پرستو بابایی در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
از دو تا استاد متنفر بودم
یکی آریان حیدری
یکی قضاتی ،اخلاق انسانی نداره:///
اسمشونو نذارید استاد ._MILAD_ صداش همیشه خش داره


-
@Hamid-s
(((((((((:
عالیه ادامه بدین حتما
هم خودتون و هم برادرتون @Hamed-s -
من با یکتا عاشق ادبیات شدم
استاد ب ایشون میگن
-
@Comrade_Bayat زیبا بود


-
Akito
مطمئنم مخاطب تون من نیستم ولی به یه دلیلی من منشنا رو خاموش کردم شاید اون شخصی هم که منشن کردین ندیده باشه
@هویججج نه نه شما نیستین...
خب اون شخص بیخود کرده اعلان هاشو خاموش کرده مگه ما مسخرشیم؟

|
شعردانه

