هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
این پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
امشب دیگه چیز خاصی نیست باهامون
فقط ماییم و جدول و رویاهامون -
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بذار با ویس این حالتو کامل برات توضیح بدم
-
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خانوم مورفین، آرامبخش
هیچوقت نشون نداد مامان ضعف -
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هنوزم اون رپر قدیمی زندهس
چپ نگاه میکنه به خوشگلای تو پارک -
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همه ی ما زندانی هستیم و
همیشه تو حرفای احساسی غرقیم
همیشه میگرفتیم با دلداری گرمی
و این حرفا باعث میشد احساسی تر شیم -
-
دانشجویان پیراپزشکی فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آها
-
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
این چیزا به ما باخت میداد فقط
و عصبانی میشدیم و داد بیداد همش -
دانشجویان پیراپزشکی فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ن خدا نکنه
-
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۳۴ آخرین ویرایش توسط Ramos9248 انجام شده
اگه بی کلاسم کردم چرا درس؟
خوب گوشاتو باز کن، نیست صداقت! -
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من دیگه دلو به تو نمیدم نمیدم
جواب تلفنتو نمیدم نمیدم
من چه زخم زبونایی از تو شنیدم
نمیدم، ادامه نمیدم -
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرمای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرمخرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
و از سر کوی تو پرسند رفیقان خبرمحافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورمپایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرمنقطه
-
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینمجام می گیرم و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینمجز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم
تا حریفان دغا را به جهان کم بینمسر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچینمبس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقی و می رنگینمسینه تنگ من و بار غم او هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینممن اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
این متاعم که همیبینی و کمتر زینمبنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینمبر دلم گرد ستمهاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه مهرآیینم
نقطه