هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
jahad_121
برام مهم نیست ولی اخه چرا چرا چرا؟
نباید اول ی کلمه باهامون حرف بزنن بینن اصن چیزی بلدیم یا نه
انگار هفت خان رستم درست کردن واس فوریتی که آشغال تر از این شغل نداریم
طرف با رتبه 50هزار چون اسکلت بود قبول میشد
اینا فردا روز تصادف شد چطوری میتونن طرفو بلند کنن
ولی وزن چیزیه که آدمو رد کنن بخاطرش؟
وزن قابل تغییر نیست؟
اگه قد بود اره قبول داشتم دیگه ی ادم 20ساله قدش تغیر نمیکنه
ولی وزن ثابته؟
لعنت به همه چی
لعنت به این ظلم
به امید تموم شدن باعث و بانی این ظلم -
jahad_121
برام مهم نیست ولی اخه چرا چرا چرا؟
نباید اول ی کلمه باهامون حرف بزنن بینن اصن چیزی بلدیم یا نه
انگار هفت خان رستم درست کردن واس فوریتی که آشغال تر از این شغل نداریم
طرف با رتبه 50هزار چون اسکلت بود قبول میشد
اینا فردا روز تصادف شد چطوری میتونن طرفو بلند کنن
ولی وزن چیزیه که آدمو رد کنن بخاطرش؟
وزن قابل تغییر نیست؟
اگه قد بود اره قبول داشتم دیگه ی ادم 20ساله قدش تغیر نمیکنه
ولی وزن ثابته؟
لعنت به همه چی
لعنت به این ظلم
به امید تموم شدن باعث و بانی این ظلم@برای-این-همه-برای
اتفاقا برای فوریت
باید ادم توان و قدرت داشته باشه
اون لاغر ها که خیلی به قولی جون و منا ندارند
بعد تازه برای خانم ها کمتر پیش میاد نیاز باشه برند سر صحنه
فکر کنم بیشتر پشتیبانی و پاسخ گویی ارژانس باشه
اره تو یک زمینه ها واقعا سخت گیر های خاصی دارند ادم می مونه
حتی برای رشته ها دیگه ورزشی ها
و...ان شاء الله بهترش در انتظارت هست
-
@برای-این-همه-برای
اتفاقا برای فوریت
باید ادم توان و قدرت داشته باشه
اون لاغر ها که خیلی به قولی جون و منا ندارند
بعد تازه برای خانم ها کمتر پیش میاد نیاز باشه برند سر صحنه
فکر کنم بیشتر پشتیبانی و پاسخ گویی ارژانس باشه
اره تو یک زمینه ها واقعا سخت گیر های خاصی دارند ادم می مونه
حتی برای رشته ها دیگه ورزشی ها
و...ان شاء الله بهترش در انتظارت هست
-
یک نفر دیگه هم سال ها قبل برای مصاحبه یک چیز دیگه رفته بود تهران
هوا سرد شب ترمینال مونده بود که به موقع برسه برای ازمون
همون اول تست بینایی
دم در گرفته بودن رد شده بود حتی داخل نرفتنکلان خیلی افراد زیاد دعوت میشند بعد اینا تعداد محدودی می خواند
با کوچک ترین چیز رد می کنند -
یک نفر دیگه هم سال ها قبل برای مصاحبه یک چیز دیگه رفته بود تهران
هوا سرد شب ترمینال مونده بود که به موقع برسه برای ازمون
همون اول تست بینایی
دم در گرفته بودن رد شده بود حتی داخل نرفتنکلان خیلی افراد زیاد دعوت میشند بعد اینا تعداد محدودی می خواند
با کوچک ترین چیز رد می کنند -
من خودم برای تست ورزش رفتم پارسال شیراز کله سحر در دانشگاه شیراز تو صف بودم
چندین ساعت طول کشید
تازه قدمم یکمی کمتر ثبت کردن
هیچ بعدم
تراز ش اومده بود داخل کارنامه ولی چه فایده
اصلا فرهنگیان دعوت نشدم
انقدر که کم می گرفتند
ورزش هم فکر کنم 1 نفر می خواست -
@Sally در | گالری روح نواز🫀
| گفته است:
یکی از دانشجو ها نتونسته برای روز کلاس پرستار پیدا کنه ، دخترشو آورده سر کلاس ، استاد هم وقتی دیده وضعیتشو بچه رو ازش گرفته تا بتونه راحت جزوه شو بنویسه. استاد یکساعت تو این وضعیت درحال تدریسه بوده. :)))اسم خودشو گذاشته استاد دانشگاه؟
ما اینارو کلاس دهم میخوندیم...:/ -
@برای-این-همه-برای
هیچی دیگه
-
Michael Vey جالبه من فکر میکردم فقط خودم دارمش
-
Aqua
آره رد شدم
ساعت 4 صب پاشدم رفتم تو جاده تا 8 برسم ارومیه
ولی اونجا وزنمو گرفتن گفتن بسلامت
تو خونه خودمون ترازو نداشتیم؟ -
Ainoor
سلام اول باید موضوعاتی که علاقه مندین و نوع قلمی که دوست دارید و بدونم
اما من خودم کتاب هایی که خیلی علاقه دارم دوباره بخونمشون
سقای اب و ادب
احضاریه
اگر غم لشکرانگیزد
پس از بیست سال
آفتاب در حجاب
پدر عشق و پسر
کشتی پهلو گرفته
ناقوس ها به صدا در می آیند
و رمان های ماجراجویانه که تقریبا امنیتی هم هستند اثر اقای حداد پور جهرمی
مثل کف خیابون
حیفا
پسر نوح
اردیبهشت
اخرین تابوت
تب مژگان
کارتابلموضوعات هر کدوم و خواستید بگید توضیح بدم
-
این پست پاک شده!
-
Ainoor من اون همه تست از توابع نزدم که بیام دانشگاه و دوباره همونارو بخونم
پ.ن: الکی گفتم، کیه که نمره مفت نخواد؟ -
For all my fallen comrades
I'm sorry I didn't join you -
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محله های شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر "هاروارد کلی" زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد.