-
@ma-a
منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم -
Hako
لب بستم و از پای نشستم اما
این را نتوان که آرزویت نکنم -
jahad_121
مارا به مقام عشق راهی دادنددر کوی خرابات پناهی دادند
درویشی و بیچارگی ما دیدند
مارا هم از این نمد کلاهی دادند
Hako
دنيابه كام بود و … حقيقت؟مورخان
ما را خبر كنيد؛ اگر اختراع شد -
Hako
تا شدم حلقه به گوشِ درِ میخانهٔ عشق
هر دَم آید غمی از نو به مبارکبادم -
Hako
یکدم غریق بحر خداشو گمان مبر
کز اب هفت بحر ز یک موی تر شوی -
Hako
یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی
رای رای توست خواهی جنگ خواهی آشتی -
Hako
سر قلم قدرت بی چون الهی
در روی تو چون روی در آیینه پدید است -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۶ آذر ۱۴۰۳، ۱۹:۳۳ آخرین ویرایش توسط jahad_121 انجام شده
Hako
یک ذره ایمان را رها کن تا بماند
با خلق جنگیدم برایت، با خدا، نهببخشید من باید برم
وقتتون بخیر -
Hako
یک ذره ایمان را رها کن تا بماند
با خلق جنگیدم برایت، با خدا، نهببخشید من باید برم
وقتتون بخیرjahad_121
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب -
MSina
بال اقبال هما را بهر دور انداختن
گر به دست اهل دل افتد پر تیرش کنند -
@z-e
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد -
jahad_121
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچهی ایام دل آدمیان است...