هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۷:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دوس دارم دوباره جرعت حقیقت بنویسم.
-
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@mr-vinyzo
ممنون -
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دارم خفه میشم همین
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من از دستت ندادم
با دست پر میگردم -
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وقتی خورشیدو میخای ی وقتایی باید بسوزی
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اون زمان ک خبر رفتنت تو سرم زوزه کشید
منم شدم زمزه گرگ و تنم خونه شیر -
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غم دوریت به دلم چنگشو کشید
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۸:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من با خیالت از شب یلدا گذر کردم
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۹:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من تو این راه باتوم دیدم
دیگ ی گرگ بارون دیدم -
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۹:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خلاصه بگذرد این نیز
-
نوشتهشده در ۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط دُژَم انجام شده
من از رفتنت میترسیدم
چاره فقط رنج سفر بود