هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
دلم تنگ شده...
-
امسال با خودم از خاکش میارم...
ان شاءالله... -
ولی هیچی مثل راهیان نور اولم نبود...
خیلی تحویلم گرفتن( : -
چقد سردرگم بودم...
-
چقد گریه کردم...
چقد طلبکار بودم...
چقد جدی و منطقی با اون پوست و گوشتایی که میگفتن با این خاکا عجین شده حرف میزدم...
چقد یهویی راه پیدا شد... -
ولی هرچی بیشتر میگذره
آدم میفهمه هر تیکه از اون خاکا ماجراهایی داره...
همهاش عشقه...
و تو هر دفعه که برمیگردی تازه اینو میفهمی...
سال اولی که رفتم عاشق فکه و نهرخین شدم...
و کانال کمیل...
سال دوم طلائیه و هویزه هم اضافه شد...
و الانی که تو خونه نشستم
خیلی یهویی و بی مقدمه
دلم برا اروند تنگ شده...
جایی که نه براش گریه ای کردم نه چیزی
ولی دلم براشتنگه... -
چقد ناراحتم که هرسال که میریم کلی از وقتمون برا رفت و آمد هدر میره...
و مجبوریم هرشب برگردیم اهواز...
خیلی از استانا شب همونجایی میمونن که رفتن
و ما باید ۹_۱۰برگردیم که برسیم قرارگاه
که چی؟
بخوابیم
️
-
ولی من دلم میخواد امسال مثل سال اولی که زهرا دعوت شد دعوت شم...
خیلی بد بودم...خیلی زیاد...
ولی خوب بودنای شما ما رو پرتوقع کرده( : -
برنامم این بود که سال دیگه که ارشد امتحان دادم
برا خادمی طرح ولایت برم
ولی الان نمیدونم اصلا قوانین چه شکلیه...
شاید مجبور باشم برم طرح و نتونم برم طرح ولایت... -
باز حالم خوب نیست پر حرف شدم
️
و البته از همه چی حرف میزنم
ازتمام چیزایی که به هم ربطی ندارن
️
برم
️
-
هیچوقت نفهمیدم چرا گروه دانشجویان مهندسی رو منشن میکنید وقتی که فقط خودم اونجام...
-
Aqua شاید خجالت میکشه خودمو تنهایی منشن کنه