هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
پنجشنبه خواب دیدم عرفان(موزع شرکت سینا پخش) زنگ زده بهم و صبح پنجشنبه هم بود تو خوابم
بعد هم خانوم دکتر و هم آقای بهرامی بودن تو داروخونه
(یه چیز عجیب بود چون صبح پنجشنبه نه خانوم دکتر و نه آقای بهرامی هیچکدوم تو داروخونه حضور ندارن)
پسره گفت بار دارید از شرکت ما بیاریم داروخونه یا ببریم انبار حجمی؟
بعد هی تو خواب داشتم فکر میکردم پ اینا که هفتهای یه بار میومد بار شرکتشون مگه سه شنبه نیومد؟ پس چرا پنجشنبه هم باید بیاد؟
بعد از خواب پاشدم
گوشیم رو بیصدا بود
حوالی ساعت 11 همین عرفان زنگ زده بود، پشت سرش آقای باقری زنگ زده بود و بعد که متوجه شدم گوشی داره زنگ میخوره دیدم خانوم اکبری داره زنگ میزنه
گفت بار سینا پخش اومده بیا ببر انبار حجمی تحویل بگیر
اصن پشمام ریخته بود
بعد دوباره آقای باقری زنگ زد گفت بازرس رفته انبارشون و بهشون گیر داده و مجبور شدن امروز بار بیارن برامونهنوز پشمام از خوابم و تعبیر شدنش بعد چند ساعت ریخته
-
One and only in my heart
You're pretty and smart
All of the words you told me
I realized they were lies
All of the vows you have made
In my arms they were lies
You don't want anymore
I'm sure about it#یکی_یدونه_ی_دل_من
-
فردا برا آزمایشگاه تکنیک باید برم دانشکده دیگه🥲 خب خب من تک افتادم اینطرف بقیه دوستام همه تو همون مجموعه هستن و دوست دارم ببینمشون چون دلم برا بعضیاشون تنگ شده
از طرفیم شب مهمون دارم و اصلا دوست ندارم برم دانشگاه
ولی 5 نمره تکنیک از دست میدم قطعا
وای خدا فقط 3بهمنو ببینم چون واقعا از فشار خسته شدم
تا ترم بعد خدا بزرگه