هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
رو شیشه یه نانوایی زده بود:
زده بود نان نسیه نداریم
حتی شما دوست عزیز...ای ینی فلاکت ینی بدبختی ینی نابودی..
-
گاه گاهی که دلم میگیرد به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری
و خدا...
اول و آخر با توست.... -
بعد مرگم هر کہ شیون کند دور کنید،
همہ را مستوخراب از مِۍ و انگور کنید!
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید . .
مست مست از همہجا حال خرابش بدهید!
سر قبرم مگذارید بیاید واعظ ؛
پیر میخانہ بخاند غزلۍ از حافظ،
جای تلقین بہ بالاۍِ سرم دف بزنید،
شاهدۍ رقص کند جملہ شما کف بزنید!
روز مرگم وسط سینہ من چاک زنید،
اندرون دل من یک قلم تاک زنید،
روۍ قبرم بنویسید وفادار برفت . .
آن جگر سوخته خستہ از این دار برفت!•.
☆ .•
-
_ Reza _
یک کتاب می خوام
چند هفته است هرچی می گردم نیست
بعد الان یک اشتباهی کردم تو گروه اصلی دانشگاه پرسیدم کسی این کتاب داره یا نه
می خواستم راهنمای بگیرم که آیا کتاب از کسی که نمی شناسم بگیرم یا ن
که به این نتیجه رسیدم بی کتاب بمونم بهتره -
:))))))))))))))))
-
. درﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ …!!ﮔﺎﻫـــــﯽ ﺑﺎ ﮐﺴانی ﺳﺎﺧﺘﻪ! ﮔﺎﻫـــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ …!! ﮔﺎﻫـــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ؛ ﮔﺎﻫـــﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ …!! ﮔﺎﻫــــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ! ﮔﺎﻫـــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ …!! ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ؛ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕـــﻮﯾﻢ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤـــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ “ ﺁﻣﻮﺧـﺘﻪ ﺍﻡ “…!! ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤـــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ …!! ﺷﺎﯾﺪﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ …! اﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ ..ﻣــــﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ …!!