هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
دقیقا شدم مث آدمایی که قراره بمیرن
یه جوری با حسرت به قفسه های داروخونه نگاه میکنم و از همین الان دلتنگ بچه ها و داروخونه میشم -
دقیقا شدم مث آدمایی که قراره بمیرن
یه جوری با حسرت به قفسه های داروخونه نگاه میکنم و از همین الان دلتنگ بچه ها و داروخونه میشم -
همیشه منتظر این روز بودم
که اجازه بدن تنها برم و بیام
و الان هم در واقع به خاطر شرایطیه که پیش اومده و از روی اجبار اجازه دادن که خودم بیام...در واقع راه دیگه ای نداشتن...
به هرحال
الان که شرایطش پیش اومده
برام سخته
ولی تحمل میکنم تا یاد بگیرم! -
مینویسم نامه ای، روزی از اینجا میروم
با خیال او.. ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی؟!
شاید او حتی بگوید لایق من نیستی!
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن؛ حالا که دگر نیستمـ..(:
•.☆ .•
شبتون بخیر -
مینویسم نامه ای، روزی از اینجا میروم
با خیال او.. ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی؟!
شاید او حتی بگوید لایق من نیستی!
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن؛ حالا که دگر نیستمـ..(:
•.☆ .•
شبتون بخیر