هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
دانشگاه تهران
MBA/DBA
گواهی مدیریت عالی کسب و کار
شرح=C
لغو۱۱بچه ها این پیام برام اومد
با شماره 90009814
بعد من c رو فرستادم چیزی نشد گوشیم تشخیص داده بود هرزنامه هست
بعد دیدم چیزی نشد پیامم پاک کردم
شماره هم مسدود کردم گزارش ش زدم
به نظرتون چی هست؟ مشکلی پیش میاد -
نکه دوره کارآفرینی رفته بودگ گفتم شاید در ارتباط با اونه
-
:)))
-
Michael Vey
و
نسی
دلم براتون تنگ شد🥲@Kosar.ab بحححح کوثرررررر
سلااااممم علیییکمممم
خوش برگشتیییی دترر -
گردن درد بیچارم کرده
-
البته ماهیچه متصل به گردنه
خود گردن نیست -
هر چی هستی لطفا زودتر خوب شو
-
حالا با این گردن درد چجوری درس بخونم
-
فک کنم سومین باره که این ماه رمضونی اشکمو در آوردن...
همهشونو سپردم به خدا...
از جنگیدن خسته شدم... -
به شما هم خوش نمیگذره؟
میرم شهربازی خوش نمیگذره
خرید میرم خوش نمیگذره
قدم میزنم خوش نمیگذره
پول خرج میکنم خوش نمیگذره
چیکار کنم خوش بگذره0-0ftm
اهوممم=..)
با اینکه مدتیه از کنکور گذشته؛ هنوز هم اینجوریه برام.
خیلی دوست دارم مثل قبل بهم خوش بگذره و ذوق کنم(مخصوصا وقتی میرم لب دریا یا کنار بقیه نشستم) ...
خانواده میگن؛ اگه چند روزی گوشی رو بذاری کنار درست میشه
شاید اینجور باشه که میگن(ی مدت اینکار رو انجام دادم؛ بد نبود) ؛ ولی هیچی دقیقاا مثل قبل نمیشه ... -
چرا؟
چون دیشب مامانم و بابام افطتری رفتن
من و داداشم موندیم
من به هیچ عنوان نمیخواستم برم...
دوست بابام زنگ زد به داداشم که بیا
داداشمم قانع شد و آماده...
قرار شد پسر کوچیکشون بیان دنبالمون
منم گفتم اون که با من کاری نداره
میتونم نرم
آماده نشدم
دوباره دوست بابام زنگ زد گفت که خودم میام
من بازم آماده نشدم...
از اونجا که مامان بابام باید جلوشو میگرفتن که نیاد دنبالمون کاری نکردن
از اینجا هم داداشم هی میگه آماده شو
خلاصه
دوست بابام اومد
من آماده نبودم
گفتم نمیام...
گفت پارسال نیومدی اون سال نیومدی اون سال نیومدی
گفتم من افطار کردم
به شوخی گفت بهتر به نفع ما چادرتو بردار بریم
هرکاری کردم زورم نرسید...
گفتم خب شما برید من خسته ام نمیام...
گفت من میرم تو ماشین تا نیای نمیریم...
و مجبور شدم برم...
حالا مامانم امروز چیا به من گفت و چی قضاوت کرد...
نمیبخشمشون...
هیچ وقت نمیبخشم...
چون قضاوت نابهجا میکنن...
چون من اینی که اینا فک میکنن نیستم...
هیچ وقت نمیبخشم...
مادرید
پدرید
هرکی هستید
منم بندهی خدا ام و انسان...
حقی دارم که این رعایت نکردنِ شما قطعا اون دنیا خودِ خدا یقتونو میگیره...
شک ندارم... -
عزیزی که اومدی پیوی
چندتا پیام اولتو خوندم
و الان نمیتونم جواب بدم...
چون نیاز داشتم به این حرفاتون و خب الان اشکم در میاد بخوام دوباره بخونم که جواب بدم...
بهتر شدم میام جواب میدم
مرسی بابت حرفات -
ماجرا از این قراره که خونوادهی طرف منو برا پسرشون در نظر دارن
من اما دلم باهاش نیست
تا پارسال مثل بقیهی خواستگارا بهش فک میکردم
اما وقتی تاسوعا عاشورا نیومده بوده هیئت و گفته بوده که گرمه و امام حسینم راضی نیست که من تو این گرما بیام
از چشمِ صرف خواستگار هم برام افتاد...
این منم و تفکرم...به مامانم گفتم...میخوام بگم میدونه حرف دلمو...
منم اون ادم رو ۷ساله به چشمم ندیدم...همهی اینا رو میدونن...
حالا مامانم چی گفت؟!
هرچی از دهنش در اومد گفت...
چرا اومدی!؟
اون که پسره پاشو اینجا نمیذاره تو چادرتو تنگ و تاریک میگیری میای!
اون ما رو جایی میبینه محل نمیده
میریم خونشون در میره
تو پا میشی میای!
بعد ادعای هوشیاریشم میشه
میگه من از بقیه بیشتر میفهمم(اینم من نگفتم...اون خواستگار عزیز گفته بود...گفته بود باهوشه...و منم در جوابِ حرفش به مامانم گفتم زیادی فهمیدن هم بده...)
و اینقد اینا رو گفت که من مات و مبهوت موندم( :
فقط گفتم وقتی مجبورم کردن چیکار میکردم؟
من کاری به اون نداشتم..(چون باباشم گفت کسی خونمون نیست من و خانمم و مامان بابات...و برا همینم گفتم بریم...)
و همین...
و اشک...
بعد میگن با مادرتون دوست باشید...
با اینا دوست باشم؟...( :
میدونم...
الان ته دلشونم فک میکنن من اون بنده خدا رو به خاطر عشق به این آدم رد کردم...
هیچ کدوم از این حرفا و رفتاراشون یادم نمیره...
تا قیامِ قیامت یادم هست...
نمیبخشم...
این قضاوتا رو هیچ وقت فراموش نمیکنم...
#تودلی -
دروغ میگم که چهارشنبه کلاس داریم
میرم...
من تا شنبه اینجا نمیمونم... -
اونم بخوام با فامیل برم...
عمرا.. -
به خدا اگه با کسی بودم
اگه دوست پسر داشتم
اگه در تعریف خرابِ اینا
خراب بودم
و این چیزا رو به آدم میچسبوندن اینقد حرص نمیخوردم...