هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
@د-ژ-م
وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۲۱۶﴾
و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، وبسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ وخدا [مصلحت شما را در همه امور] می داند و شما نمی دانید.=)))
Hhh Hh
زهرا دوس دارم این آیه رو ولی اینجا صدق نمیکنه
اگه به صلاحم نیست نباید از همون اول فکرشو مینداخت تو سرم نه الان بعد این همه تلاش با ی آیه قانع شم که به صلاحم نیست
مسخره س -
رمز برای استر میوه ها
یک چفیه سیب
دوچهارم آناناس
پرده با طرح موز
ده انگور -
Hhh Hh
زهرا دوس دارم این آیه رو ولی اینجا صدق نمیکنه
اگه به صلاحم نیست نباید از همون اول فکرشو مینداخت تو سرم نه الان بعد این همه تلاش با ی آیه قانع شم که به صلاحم نیست
مسخره س@د-ژ-م در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
نباید از همون اول فکرشو مینداخت تو سرم نه الان بعد این همه تلاش با ی آیه قانع شم که به صلاحم نیست
نگفتیم و در حدی نیستیم که بگیم چی به صلاحته و چی نه ...
حتی خودِ آدم هم نمیدونه همیشه
درضمن
هنوز که تموم نشده مسیر تلاشت=))
این آیه برای نشدن های گذشتت و اتفاق های خوب و بد الانت صدق میکنه
شاید بعد فهمیدی چرا باید بعد از چند سال برم دانشگاهی که دوست دارم؟ چرا اون موقع نه؛ چرا؟ و ...
اینی که دارم میگم؛ برای خودم به عینه اتفاق افتاد.
موفق باشی️
-
اما کاش این آدم این مسئلهاش هم شبیه خودم بود...
بگذریم...
برم به کارام برسم بیام بخوابم...
فردا ان شاءالله یه کم پاتولوژی بخونم...
پن: خواب آرومی ندارم...
خواب نمیرم
وسطش بیدار میشم...
میگذره... -
@د-ژ-م در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
نباید از همون اول فکرشو مینداخت تو سرم نه الان بعد این همه تلاش با ی آیه قانع شم که به صلاحم نیست
نگفتیم و در حدی نیستیم که بگیم چی به صلاحته و چی نه ...
حتی خودِ آدم هم نمیدونه همیشه
درضمن
هنوز که تموم نشده مسیر تلاشت=))
این آیه برای نشدن های گذشتت و اتفاق های خوب و بد الانت صدق میکنه
شاید بعد فهمیدی چرا باید بعد از چند سال برم دانشگاهی که دوست دارم؟ چرا اون موقع نه؛ چرا؟ و ...
اینی که دارم میگم؛ برای خودم به عینه اتفاق افتاد.
موفق باشی️
Hhh Hh
اها اره اینو قبول دارم
انشالا خیره
فدات توام -
Hhh Hh
زهرا دوس دارم این آیه رو ولی اینجا صدق نمیکنه
اگه به صلاحم نیست نباید از همون اول فکرشو مینداخت تو سرم نه الان بعد این همه تلاش با ی آیه قانع شم که به صلاحم نیست
مسخره س@د-ژ-م
ببخشید که ریپلای زدم
پرحرفیمم گل کرده
حوصله نداشتید نخونید( :
.
اما
جایِ شما نیستم که درکتون کنم
هرچند من همون یه سال کنکورم خیلی اذیت شدم
خیلی زیاد
جوری که الان که کلی فکر و خیال دارم و گاهی دلم خیلی زیاد میگیره و اشکم درمیاد
یهو برمیگردم به دوستم میگم ولی خداروشکر که کنکوری نیستم!
اما میخوام بگم
آدم گاهی وقتا متوجه یه سری مسائل نیست...
گاهی یاد گرفتن یه چیزی به قیمت زیادی برا آدم تموم میشه
اما انگار خدا میخواد که یادش بگیری...چون برا ادامهی زندگیت بهش نیاز داری...
من سال کنکورم اصلا زهرای همیشگی نبودم
و میدونم که حقم اینجایی که هستم نبود
نمیگم من مقصر نیستم
نه
اما اتفاقاتی افتاد و جوری محیط منو اذیت میکرد که عملا جونِ تکون خوردن نداشتم...
من عادت داشتم همیشه به خاطر درسم تشویق شم
همیشه از این بابت تو چشم باشم و جایزه بگیرم و تو فامیل معروف شم که درسخونه...همه میگفتن پزشکی تهران میاره...(حرف سنگینیه! اما خب توقعی که از من میرفت این بود...)
خودم نمیگم پزشکی تهران میاوردم
چون شرایطی که برا من پیش اومد اصلا قابل مقایسه با خیلیایی که تهران میارن نبود(دبیرستانم افتاد تو کرونا و من یه مدت عملا اینترنت درستی هم نداشتم که بخوام درسی گوش بدم...)
اما حقم حداقل رشتهی خودم تهران بود...(با تلاش زیاااادم و همون امکاناتی که داشتم...)
اول و آخر این نشدن خودمم...و خودمم که باید پا میشدم...اما اون موقع با اون روحیاتم و با اون توقعاتی که ازم میرفت نمیتونستم!...اون موقع جون نداشتم...و ضرررشم خودم کردم...!
خیلی حرف هست از اون سال ها...از تحقیرها و ترحم های فامیل تا دخالتا و هزارتا مسئلهی دیگه...
بگذریم
اما نهایتا قبول شدم
چون من اگه میموندم معلوم نبود چه بلایی سرم میومد...
من با اون همه چشمی که منتظر نتیجه خفنم بود(!)
دیگه راضی بودم که فقط یه چیزی قبول شم و برم ...چون موندنم نابودم میکرد...
و جایی قبول شدم و با آدمایی آشنا شدم که خیلی چیزا بهم یاد داد...
خیلی حالمو خوب کرد...
خیلی اذیت شدما
اما انگار میارزید...(الان حتی نمیخوام به اون شرایط فکر کنم...! اما نتیجه شون باارزش بود...)
یادمه نزدیکای اعلام نتایج دیگه داشتم میمردم...
هیچ امیدی به هیچ آدمی نداشتم...
هیچ پناهی نبود...
هیچی!!!!
توسل کردم و دعا کردم که اگه قبول شدنم منو به خودش نزدیک تر میکنه که بشه
اگرم موندم نزدیکم میکنه که میمونم...اما به خودم توان بده و به خونوادم درک و همراهی...
گفتم که من دیگه توان ندارم...میدونمم نخوندم...اما فلان رشته و علوم آزمایشگاهی رو دوست دارم دلیلشم که میدونی
میدونم اولی نمیشه
اگه صلاحمه علوم آزمایشگاهی رو بهم بده...(همش دلی بود...با اینکه اوضاع مالی خوبی نداشتیم اما رشتمم صرفا برای خودم نمیخواستم...ته دلم چیز دیگه ای بود...)
و شد...
من اون شبی که توسل کردم دیگه هیچ پناهی نداشتم...هیچی...هیچی...هیچیِ هیچی...!
همینقد بدون که تهدید سال کنکورم واسه درس خوندن این بود که اگه قبول نشی باید ازدواج کنی...(با هرکی که اومد...)
و این خیلی برام دردناک بود...
اینا شاید فقط یک هزارم فشاری باشه که روی من بود...
یادمه اون شبی که نماز حضرت زهرا رو خوندم
دیگه جونی برام نمونده بود که تحمل کنم...
خوندم و حرفامو زدم و سپردم به خودش که از خدا برام بخواد...
میدونی...
گاهی میگم تمام این اذیت شدنام
میارزید به اینکه خدا رو بهم داد...
قلبا بهش نزدیک شدم...
و شاید رسیدنم بهش با جای دیگه قبول شدنم یا با حال خوب و اینکه همه بخوان سال کنکورم تحویلم بگیرن و باز دبیرستانم مثل سالهای قبل تو چشم ملت باشم و تشویق بشم،ممکن نبود...
شخصیت من خیلی نگاه آدما براش مهم بود...
اما الان خییییلی کمتر شده...
و شاید این نتیجه جز با رونده شدن از همه جا ممکن نبود...
جز با اینکه بدونم همه چی دست خودشه...
هنوزم تسلیم محض نیستما...اما یاد گرفتم که خودش بهتر از هرکسی میدونه کِی و کجا چه اتفاقی رو برامون رقم بزنه...هنوزم دلم میگیره...گله میکنم...گریه میکنم...خسته میشم...غرمیزنم...کلا ما آدما خیلی کم صبریم...
اما الان به نظر خودم خیلی فرق کردم...
همین الان بااینکه دلم گیره و دوست دارم به هم برسیم...
اما دعا که میکنم میگم اگه خیرمونه و عاقبت بخیر میشیم و دنیا و آخرتمون کنار هم آباد میشه به هم برسیم
اما...
ته همینا هم میگم اگه قراره اون دنیا سرمون پایین باشه جوری تمومش کن که دیگه شروع نشه...
حتی میدونم اگه خبر ازدواج اون آدم به گوشم برسه شاید به این زودیا سرپا نشم...اما نمیتونم فقط خودشو بخوام...
الان اگه در جواب داییم که گفت طرف آدم خوبیه بچسب بهش وگرنه میره
گفتم رفتنی میره و نهایتا شدن و نشدنش دست خداست.
واقعا قبول داشتم که این شدنه یا نشدنه دست خودشه...
(نه به این معنی که من هیچ کاری نکنم!...)
بگذریم...ان شاءالله که امسال همهی کنکوریا نتیجهی تلاشتوتو بگیرید و اگه نشد
خدا بهترشو همین دنیا و اون دنیا بهتون بده
جوری که دلتون با اون اتفاق آروم باشه و حالتون واقعی واقعی خوب...
لطفا اگه یادتون موند،برا داداش منم دعا کنید( :
و برای ما... -
وای لعنتی الان هوس بستنی که پرنیا گذاشته تو تاپیک پز نیست سبک زندگیمه رو کردم