هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
بستنی هلویی ادایی
Ainoorبابونــــه چقد خوشگل و خوش رنگِ =)))
-
بابونــــه چقد خوشگل و خوش رنگِ =)))
Ainoor خیلی قشنگه
-
._.Zahra.K اره دقیقا
به خاطر همون بیشتر از قبل قهوه می خورم و این دم کنکور اصلا خوب نیس -
استادمون چندبار تاکید اورژانس نرو، اصلن برای همین اورژانس مال ترمای خیلی بالاتره
-
یه سری چیزایی دیدم که نباید الان میدیدم
-
الانم حالم اوکی نیست اصلن. ترکیب بقیهی روز بعد کارآموزی و نبودن خانواده اصلن جالب نیست
-
البته که چند وقته بعضی موقعها حالم اوکی نیست ولی دلیلشو نمیدونم، یا شایدم چون چند تا دلیل داره نمیدونم
-
با تموم وجودم نیاز دارم که تنها باشم...
اما خوابگاهه و نمیشه...( :
قرار بود برن کارآموزی اما تکون نمیخورن...
خدایا لطفا کنسل نشده باشه
من واقعا حالم خوب نیست و نیاز دارم حرف بزنم با کسی...
نیاز دارم یه کم با خودم خلوت کنم...
خدایا لطفا...( : -
شیمی پارم کرد
-
دارم میبینم چقد مطالبو بلدم وچقد با بی دقتی فقط گند میزنم
-
_ Reza _
من وقتی سردم میشه ناخونام یه رنگ بنفش رو به ابی تیره میگیرن
شاید از سرماست._.Zahra.K من داغ شدن اخه یکمی درد میکنن
-
امروز استادمون حالش خوب نبود
دلش گرفته بود
از دست رفتار یه سری از بچه ها
یک ساعت نشست و با کلاسمون درد و دل کرد
من که فقط گوش کردم و روم نشد هیچی بگم
اما ناراحت شدم...
چون معلوم بود اون بخش از حرفاشون دلیه...
و خواستم بگم استاد من همیشه پشت سرتون ازتون تعریف کردم و اتفاقا اینم گفتم که آدم باوجدانی هستید و دو دقیقه تو کلاس رو صندلی نمیشینید که مبادا حواس بچه ها پرت شه...(چون گفتن دیروز از کمردرد و پادرد خواب نمیرفتم)
اما نگفتم...گفتنمم بحث خودشیرینی نبود...دوست داشتم بگم که متوجه خوب و بد بودن آدما و با وجدان بودنشون هستیم...اما روم نشد...
از طرفی به شدت سرم درد میکرد و گشنم بود و فقط میتونستم بشنوم
اما هی که میگذشت و دردودل میکردن بیشتر ناراحت میشدم و یه جایی حس کردم از قیافمم معلومه...
البته که تقریبا هممون همین بودیم...
گفتن من دیگه به چی دلمو خوش کنم؟منت سرکسی نمیذارم اما بچه ها هرکسی از هرکاری یه انگیزه ای داره و من اون انگیزمم از دست دادم،اینکه دانشجو اونجوری بامن حرف بزنه
با منی که هنوز که هنوزه با اساتیدم اینجوری حرف نمیزنم
اگه جایی ببینمشون میگم من هرچی دارم از شما دارم
بحث خودشیرینی ام نیست
من الان دیگه کاری به اونا ندارم
اما بحث معرفت و احترامه
بعد دانشجوی من برگرده تو چشم من نگاه کنه و اونجوری حرف بزنه،اونم وقتی که هنوز با من کلاس داره...
خیلی بهشون حق دادم...
و از خودم شرمنده شدم...
چون گاهی ته دلم فک میکردم که استاد دوست داره وسط حیاط دانشگاه که دیدمشون بریم بگیم سلاااااممممم
و خوشش میاد فک کنه استاد خوبیه(که هست)و جلوی بقیه کیف میکنه از این کار
اما امروز یه لحظه که حرفاشو شنیدم و خودمو گذاشتم جاشون
حق دادم بهشون...(طبیعیه این مسئله، و در واقع با شخصیت ایشون سازگار)اون توقعشون هم دلی بود...و حق داشتن...
بعد اینکه
دیروز من سردرد بودم (طبق معمول این چند روز)و یه گوشه از حیاط دانشگاه و کنار دوتا از بچه های دیگه دانشگاه نشسته بودم و داشتم زورکی حرف میزدم
استاد از حدودا ۵_۶متریمون داشت رد میشد و همون لحظه دوتا از همکلاسیام که تازه اومده بودن پیشم
دویدن سمت استاد که هم سلامی کنن هم مهم تر،سوال داشتن ازش
من اما نرفتم(واقعا جون نداشتم! قبل ترش یکی از بچه ها گفت بریم سوپرمارکت، اونم نرفتم)
استاد یه نگاه بهم کردن اما به روی خودم نیاوردم و ندیده گرفتم
️
امروز با حرفای استاد شرمنده شدم...
هرچند معلوم بود ازم ناراحت نیستن...
کلا انگار این ترم اول از همه و همون جلسهی اول متوجه شدن که حالم خوب نیست...هرچند که انکار کردم
️
اما در کل
دیگه خیلی سر به سرم نمیذارن...
امروزم باز سردرد بودم و ناهار نخورده بودم و بچه ها خیلیاشون نبودن
یه چند نفری تو کلاس منتظر استاد بودیم
من و یه نفر دیگه ردیف جلو بودیم و کسی از بیرون وارد کلاس میشد اولین نفری که تو دید بود من بودم
سرم درد میکرد، سرمو گذاشته بودم رو دسته صندلی و زل زده بودم به دیوارِ مجاورِدرِ کلاس که اگه کسی اومد سریع پاشم
استاد اومد و تا من پاشم،دید
اومد داخل و یه چندثانیه ای نگاه کرد و حالمونو پرسید و منتظر که من یه خوبه ای بگم
اما نگفتم
به خدا اصلا حالم یه جوریه این روزا
حوصله ندارم جواب بدم به این و اون
سرمو انداخته بودم پایین و با چادرم درگیر بودم
اما استاد کاملا مشخصه که یه نگاه کنه
همه چیمونو میخونه
واسه همینم کمتر ارتباط چشمی میگیرم باهاش
هرچند فایده نداره اما خب...
پووف -
ولی خوشحال شدم که ازم به عنوان دانشجو راضی بودن...
از حرکاتشون معلوم بود...
و خب این راضی بودنه
با وجود اون همه وقتی که برا من گذاشتن و با وجود سلام نکردنای گاه و بیگاه من
باعث شد شرمنده شم و سعی کنم آدم تر باشم...
البته که درک میکنن
حداقل این ترمم رو
و من یه دور قبل از این ماجرا آدم شده بودم
️
دیروزم واقعا جون نداشتم پاشم
اما خب سعی میکنم آدم تر باشم... -
وقتی میپرسم ارسالتون چه روزیه نگو در اسرع وقت
من میخوام بدونم چند روز دیگه بستم میرسه