هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بیتو
آتش به من اندر زن و آنم بستان- مولانا
-
بابونــــه
حالا میدونی که واقعی نیست دیگه صرفا فانهGharibe Gomnam اره نخوندم حتی ویژگی هارو
-
بابونــــه من آبان
.
melancholy عصبانیه
-
بابونــــه
آخه زیادم نیست
مثلا صبحونه تا ناهار(بعضی روزا کلاسا فشرده است و نمیرسم هیچ خوراکیِ اساسی ای بخورم؛ عادتم ندارم با شکلات و اینا زندگی کنم)
ولی ممکنه واقعا واسه همین باشه؟
آخه در حالت معمول هم اینجوری میشمزهرا بنده خدا 2 شاید باشه
ولی من هم جدیدا یه مشکلی پیدا کرده گوارشم...
بعد از خوردن غذا تا یه مدت طولانی معدم یه حس سنگینی داره قبلا اینطور نبود
مشکل شما شاید هم رفلاکس باشه، چون رفلاکس خیلی علائم متفاوتی داره -
زهرا بنده خدا 2 شاید باشه
ولی من هم جدیدا یه مشکلی پیدا کرده گوارشم...
بعد از خوردن غذا تا یه مدت طولانی معدم یه حس سنگینی داره قبلا اینطور نبود
مشکل شما شاید هم رفلاکس باشه، چون رفلاکس خیلی علائم متفاوتی دارهبابونــــه
آره احتمال رفلاکسم هست
حالا نمیدونم این ربطی بهش داشته باشه یا نه
ولی در کل احتمالش هست
ممنونم عزیزم
ان شاءالله که خودتم بهتر باشی -
با مزه بودن
بابونــــه
اسفند
حق گفته -
بابونــــه
آره احتمال رفلاکسم هست
حالا نمیدونم این ربطی بهش داشته باشه یا نه
ولی در کل احتمالش هست
ممنونم عزیزم
ان شاءالله که خودتم بهتر باشیزهرا بنده خدا 2 انشاالله که بدون رفتن به دکتر، بهتر بشید
ممنونم عزیز -
بابونــــه
اسفند
حق گفتهزهرا بنده خدا 2 عه، احساسی فکر نمیکردم باشن اسفندیا
-
۲جلسهی اول رو خوندم(۱۸صفحه)
طول کشید
۴ساعت
اما خوب و جالب بود
اما!
یه جاهاییش تناقض داره
اینجوری برم جلو
حدود ۱۰ساعت برا خوندن بقیهاش نیاز دارم
اگه بتونم فردا حداقل تا جلسه۵یا۴بخونم خیلی خوب میشه... -
زهرا بنده خدا 2 انشاالله که بدون رفتن به دکتر، بهتر بشید
ممنونم عزیزبابونــــه
ممنونم
ان شاءالله -
زهرا بنده خدا 2 عه، احساسی فکر نمیکردم باشن اسفندیا
بابونــــه
من هستم
در بروزش مشکل دارم و این خیلی بده
مثلا شده دوست دارم یه بچه رو بغلش کنم باهاش بازی کنم
اما جلوی جمع روم نمیشه
یا حتی بزرگترا
اما حس میکنم از نگاهم مشخصه
گاهی هم نشون نمیدم و نمیخوام که نشون بدم
و خلاصه که در ظاهر بهم میگن بی احساس
و این در حالیه که زودرنجم و اشکم لب مشکمه
البته با خانواده و فامیل یه کم مشکل دارم
تو جو دوستام اوضاع بهترع...
اما در هر حال
بروز دهندهی خوبی نیستم -
بابونــــه
من هستم
در بروزش مشکل دارم و این خیلی بده
مثلا شده دوست دارم یه بچه رو بغلش کنم باهاش بازی کنم
اما جلوی جمع روم نمیشه
یا حتی بزرگترا
اما حس میکنم از نگاهم مشخصه
گاهی هم نشون نمیدم و نمیخوام که نشون بدم
و خلاصه که در ظاهر بهم میگن بی احساس
و این در حالیه که زودرنجم و اشکم لب مشکمه
البته با خانواده و فامیل یه کم مشکل دارم
تو جو دوستام اوضاع بهترع...
اما در هر حال
بروز دهندهی خوبی نیستمزهرا بنده خدا 2 هر چیزی رو که براتون سخته وقتی یکبار انجام بدین احتمالا درست میشه، مثل بچه ای که یخش آب میشه...
آره بنظرم بروز نمیدین...دیدم
و اینکه زود رنجین -
کلاس صبح کنسل شد
گفتم خب عالیه به جای ۵:۳۰ ساعت ۷ بیدار میشم و فرصت بیشتری دارم بخوابم
و اما ساعت ۲:۳۰ شب واکنش معدم:
زهی خیال باطل -
ارتباطم با بچه ها رو باید بهتر کنم
خیلی پیش اومده که بخوام بغلشوووون کنمم
ولی
حس میکنم همه به این دید نگاه میکنن که دلش بچه میخوادچون مجردم روم نمیشه(جو روستامون اینه
)
اما اینجا که دانشجو ام خیلی بهتره
مثلا رفته بودیم مهدیه
یه دختر کوچولو بود شاید ۱سالش بود(۴دست و پا میرفت)
از راه دور بهش لبخند زدم و دستمو تکون دادم براش و با دستم گفتم بیاد پبشم و اومد🥺
بوسش کردمممم(از طریق کشیدن لپش البته🥺)
میخواستم بغلش کنم گفتم شاید گریه کنه
ولی خیلییی تو دل برو بود با اون لپای تپلیش
یا یه پسر بچه تو دانشگاه بود نمیدونم واسه کی بود
اونم باهامون دوست شدآقا محمددد
یا روز اول دانشگاه یه پسره همزمان با من داشت کارای ثبت نامشو انجام میداد
یه خواهر حدودا ۲ساله داشت که تو راهرو برا خودش قدم میزد🥺
رفتم پیشش(کسی نبود گیرش آوردم)
-
زهرا بنده خدا 2 هر چیزی رو که براتون سخته وقتی یکبار انجام بدین احتمالا درست میشه، مثل بچه ای که یخش آب میشه...
آره بنظرم بروز نمیدین...دیدم
و اینکه زود رنجینبابونــــه
آره
همون که میگن برید تو دل ترستون...
کاش بتونم انجامش بدم... -
یه کم باید یاد بگیرم که حرف بزنم
مثلا اون دختر بچه
باید از مامانش اجازه میگرفتم که بغلش کنممم
اما فقط نگاه میکردم
تو دلم موندددد -
ارتباطم با بچه ها رو باید بهتر کنم
خیلی پیش اومده که بخوام بغلشوووون کنمم
ولی
حس میکنم همه به این دید نگاه میکنن که دلش بچه میخوادچون مجردم روم نمیشه(جو روستامون اینه
)
اما اینجا که دانشجو ام خیلی بهتره
مثلا رفته بودیم مهدیه
یه دختر کوچولو بود شاید ۱سالش بود(۴دست و پا میرفت)
از راه دور بهش لبخند زدم و دستمو تکون دادم براش و با دستم گفتم بیاد پبشم و اومد🥺
بوسش کردمممم(از طریق کشیدن لپش البته🥺)
میخواستم بغلش کنم گفتم شاید گریه کنه
ولی خیلییی تو دل برو بود با اون لپای تپلیش
یا یه پسر بچه تو دانشگاه بود نمیدونم واسه کی بود
اونم باهامون دوست شدآقا محمددد
یا روز اول دانشگاه یه پسره همزمان با من داشت کارای ثبت نامشو انجام میداد
یه خواهر حدودا ۲ساله داشت که تو راهرو برا خودش قدم میزد🥺
رفتم پیشش(کسی نبود گیرش آوردم)
زهرا بنده خدا 2
بنظرم قبل از هر چیزی باید فکر بقیه و واکنششون براتون بی اهمیت باشه
فکر کردن به اینکه بقیه چه فکری میکنن، آدم رو از انجام بعضی کارای درست منصرف میکنه.... -
زهرا بنده خدا 2
بنظرم قبل از هر چیزی باید فکر بقیه و واکنششون براتون بی اهمیت باشه
فکر کردن به اینکه بقیه چه فکری میکنن، آدم رو از انجام بعضی کارای درست منصرف میکنه....بابونــــه
آره اما خب فعلا برام اذیت کننده هست
باید درستش کنم...