هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
من عاشق این بودم برم دانشگاه شهر دیگه ولی نشد
وقتی فهمیدم نشد گریه کردم
اما نیمه های راه بود فهمیدم چه خوب که نشد
من اصلا تحمل خوابگاه رو ندارم
یعنی متناسب با شرایط روحی من نبود
من عاشق این بودم پرستاری قبول شم حتی زابل
اما نشد ...
اما تو کاراموزیا متوجه شدم هوشبری با تمام چالش هاش باز هم به روحیات من بیشتر میخورد تا پرستاری
الان هم اگه نمیشه اگه نشد با وجود تمام التماس من برای خدا حتما خدا میخواد اون چیزی بشه که به من بخوره با شرایط من جور باشه
فلذا فصبر -
این پست پاک شده!
-
Ramos9248
همین الانشم داریم تاثیرشو میبینیم -
هیچ وقت این روزا رو یادم نمیره هیچوقت
-
این روزا رو هیچ وقت یادم نمیره
-
دوره سیاه زندگیم 27 روز دیگه تموم میشه
ولی
روحم هیچ وقت خوب نمیشه -
برای شروع دعوا خیلی زوده...
اما اشکم دمِ مشکمه... -
من دلم جای دیگه است لعنتیا...
بذار فقط یک کلمه بهم بگن
انبار باروتم منفجر میشه... -
چرا باید هرکسی که میاد رو به کل خاندانم خبر بدین؟!
-
که بخوام به همه جواب پس بدم؟؟!!
-
جنگ راه میندازم!
یه جنگ اساسی!
مهر و محبت لازم نکرده... -
شب امتحان نخوابیدن=قفل شدن مغز روز امتحان
(حداقل برای من)