هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
رفتم پیش زن عموم که لباسمو پرو کنم
تا چادرمو درآوردم که لباسمو بپوشم
گفت زهرا چقد لاغر شدی!
خیلی وقته ندیده بودمت خیلی لاغر شدی!(دقیقاا ۳_۴روز قبل از اومدن اون دیده بودم؛ دیگه ندیده بودم تا امروز...لباسمم همون روزا پارچشو گرفتم که بدوزه برام که شاید لازم شد و پوشیدم( : یه پارچهی سفیدِ پر از قلبایِ رنگی رنگی( : که اون موقع ذوقشو داشتم و خریدمش ولی بعدش پشیمون شدم که چرا اینقد سم گرفتم و مناسب الان نیست و آماده ام نشد و خلاصه نشد که بپوشمش( : )
مامانم دیدم و گفت عید وضعت بهتر بود! هیچی نمیخوری ایمنی بدنت میاد پایین!(عید هنوز امید داشتم که بشه...)
همسایهمونم گفت خیلی لاغر شدی زهرا! باید یه چیزی بخوری که جون داشته باشی بخونی؟!(نمیدونه ماجرا رو...فک میکنه به خاطر امتحانا و درسامه...)
امشبم نتونستم شام بخورم...( :
نمیتونم
دست خودم نیست
در روز شاید مجموعا یکی یا یکی و نصفی وعدهی کامل و درست و حسابی بخورم
پن: اما تو نفهمیدی من چی کشیدم...
چرا باید بفهمی؟( :
دلیلی نداره...
#تودلی -
عموم گفت زهرا بازم بخند( :
-
من نخندیدم واقعا؟...
من معروف بودم به خوش خنده بودن... -
دوست مامانم زنگ زد(مامان اونی که ماه رمضونی بهم گفتن عاشقشی ولی این نبود...)
با منم اومد حرف بزنه
نتونستم فرار کنم
گوشیو دادن دستم
ناخودآگاه اینقد بی روح حرف زدم که گفت تازه از راه رسیدی و خسته ای و خدافظی کرد...
.
منِ خوش خنده حتی نتونستم به زور بخندم...( :
#تودلی -
Anzw 18
چرا ۴۰ هست
توی پاسخنامه هر چیزی رو نیم نمره گذاشته ولی خب معمولا صحیح غلط و این چیزا توی امتحانای دیگه ۲۵ صدمیه نه نیم -
فرمول 20 ریاضی خریده بودم فرصت نشد ازش استفاده کنم الان خیار خوردم پوستای خیارو انداختم روش حداقل ی کار برام انجام داده باشه
-
فرمول 20 ریاضی خریده بودم فرصت نشد ازش استفاده کنم الان خیار خوردم پوستای خیارو انداختم روش حداقل ی کار برام انجام داده باشه
-
مامانه ماجرا رو میدونه...اما نمیدونه که منم میدونم که میدونه...
و چون مامان کسیه که ندیدمش و نمیخوامش
اگه این دفعه بیاد خونمون
قطعا جلوش نمیتونم ذره ای شاد باشم...
ذره ای زهرای قبلی باشم...
میتونید تصورم کنید که وقتی ببینمشون چه عذابی میکشم...
و اینا آدمایین که عین این ۲۱سال زندگیمو میدونن...عین کف دست میشناسنم...
میفهمن...
حتی اگه به روی خودشون نیارن...
خوب میفهمن...
و...
فامیلن...( :
و چقد دردناکه همه چی برای همه...
#تودلی -
«امروز شعری ندارم، غمم را بخوان...»
-
بتشکستن سهل باشد نیک سهل
سهل دیدن نفس را جهلست جهل
️مولانا
️
-
Anzw 18 نهایی ندارم سر امتحان دانشگاه اونطور شدم
.
اشکالی نداره منم خیلی اینطوری میشم با اینکه دلم نمیخواد ولی انگار از عهدم خارجه یا چی نمیدونم اصلا
️.
نه نگران نباش انشاءالله میترکونی امتحانو، برات دعا میکنم.
-
Anzw 18
پسرم قویه چیزیش نمیشه فقط ی پوست خیار بود
ولی جدا از شوخی
همین پول میشه یعنی چه خط خطیش کرده باشی چ نو نو ی پول میدن بهت چون دست 2 بحساب میاد
هرچند نذر کردم اگ قبول بشم همه کتابامو بالااستثنا همشون رو میبرم کتابخونه میذارم کنکوریای اینده ازشون استفاده کنن
خیلی زیاد داشتم پارسال ی مقداریشو دادم دخترعمه م ولی بازم زیاد دارم -
مامانه ماجرا رو میدونه...اما نمیدونه که منم میدونم که میدونه...
و چون مامان کسیه که ندیدمش و نمیخوامش
اگه این دفعه بیاد خونمون
قطعا جلوش نمیتونم ذره ای شاد باشم...
ذره ای زهرای قبلی باشم...
میتونید تصورم کنید که وقتی ببینمشون چه عذابی میکشم...
و اینا آدمایین که عین این ۲۱سال زندگیمو میدونن...عین کف دست میشناسنم...
میفهمن...
حتی اگه به روی خودشون نیارن...
خوب میفهمن...
و...
فامیلن...( :
و چقد دردناکه همه چی برای همه...
#تودلیزهرا بنده خدا 2 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
مامانه ماجرا رو میدونه...اما نمیدونه که منم میدونم که میدونه...
ببخشید رو تودلیت ریپ می زنممممممم ولی یاد این افتادم یع لحظه
🤌
-
@melancholy
وای یه لحظه هنگ کردم
خیلی بده واقعا... منم که کلااااا تنبلم تنبل اونم بدترش می کنه
قربونت برم عزیزم -
Maaah در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دخترهی بیشعور، تو به چه حقی بهم گفتی تو بیشتر بهت میخوره ساعت ۱۰ پاشی برای شوهرت قورمه سبزی بپزی :///
خب چیه مگه؟
نباید برای شوهرمون ساعت 10 قرمه سبزی بپزیم؟@د-ژ-م منظورش این بود ۱۰ صبح تازه از خواب پاشی، کنایه از اینکه هیچ کار مهمتری جز این نداری و وظیفهت همینه
-
@د-ژ-م منظورش این بود ۱۰ صبح تازه از خواب پاشی، کنایه از اینکه هیچ کار مهمتری جز این نداری و وظیفهت همینه
Maaah
اهاا
باورم نمیشه نگرفتم
چی به سرم اومده
ای روزگار -
زهرا بنده خدا 2 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
مامانه ماجرا رو میدونه...اما نمیدونه که منم میدونم که میدونه...
ببخشید رو تودلیت ریپ می زنممممممم ولی یاد این افتادم یع لحظه
🤌
Anzw 18
خواهش میکنم
-
گفتم: دنیا مثل آتشگردان است.
هرچه سرعتش را تندتر میکند، آدم زودتر به بیرون پرت میشود. گفت: بله. آنقدر سریع است که آدم سرگیجه و تنهاییاش را میفهمد. گفتم: پس چه باید کرد؟ گفت: تحمل و سکوت…سمفونی مردگان / عباس معروفی
-
اما فک نمیکنم حسم دروغ بگه...