هرچی تودلته بریز بیرون۶

[Dr_Miss]

اینا دارن دعوا میکنن ?
یا خیلی وقته همدیگرو ندیدن دلشون تنگ شده ?

[ثامن]

@sobhan-1999 ممنون

[Sobhan.1999]

Zahra 2 خواهش میکنم

[marzi.m]

Dr_Miss نه اینا دارن زوو اشتی بازی میکننواای عالی بودد

[Dr_Miss]

@marzi-m

[marzi.m]

Dr_Miss
-خب دیگه با اجازتون رفع زحمت میکنم(از سرجاش بلند میشه که بره طرف در)
-نههههه مگه میذارم بری مدیونی اگه شام نمونییه نون پنیر سبزی ای داریم با هم میخوریم دیگهه

[faezehh.rr]

ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺻﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺻﻮﺗﯽ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﮑﻨﺪ!
ﻋﯿﺐ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭا ﺩﺍﺩ ﻧﺰﻥ!
ﺍﻭﻝ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺭا ﺗﺮﻭﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ،
ﺑﻌﺪ ﺁﺑﺮﻭﯼ آن‌ها را
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﺮﮎ دل‌ها را ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺑﺎن‌ها ﻣﯽﺷﻨﻮﺩ!

[marzi.m]

@faezeh-lay چطووورییی

[faezehh.rr]

Dr_Miss دارن دعوا میکنن باو

[faezehh.rr]

@marzi-m مرسی خوبم
توخوبی؟

[Dr_Miss]

@marzi-m در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:

Dr_Miss
-خب دیگه با اجازتون رفع زحمت میکنم(از سرجاش بلند میشه که بره طرف در)
-نههههه مگه میذارم بری مدیونی اگه شام نمونییه نون پنیر سبزی ای داریم با هم میخوریم دیگهه

[marzi.m]

@faezeh-lay مرسی خوبمم خوبه که خوبیی چخبرا

[Dr_Miss]

@faezeh-lay در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:

Dr_Miss دارن دعوا میکنن باو

آره,فک کنم

[faezehh.rr]

@marzi-m سلامتیت

[marzi.m]

@faezeh-lay سلامت باشی

[faezehh.rr]

پارادوكس يعنى :

تمام روز به دوست داشتنت مشغول باشم

و آخر شب بفهمم ندارمَت ...

[faezehh.rr]

جان به جانم بکنند
من دلم پیشِ همانیست
که نیست...!

[tamom]

زمان امام صادق(ع) يک جواني بود، علاقه به امام صادق(ع) داشت. ولي مبتلا به شراب خواري بود. اما دهانش را آب مي کشيد. خودش را تمييزمي کرد. مي آمد جلسه امام صادق(ع) شرکت مي کرد. علاقه بسيار شديد، به حضرت داشت. حضرت(ع) هم به روي مبارکشان نمي آوردند. اين جوان يک روز خيلي شراب خورده بود. مست شده بود. و دهانش هم بوي تعفن شراب مي داد. از کوچه بن بست از منزل آمد يک جايي برود. مقداري آمد جلو، ديد امام صادق(ع) از رو برو تشريف مي آورند. از حضرت هم خيلي خجالت ميکشيد ديد خيلي مصيبت سختي برايش پيش آمده است کوچه کم عرض بود.

جوان گفت: چکار بکنم؟ اي کاش زمين دهان باز بکند، لاي زمين بروم. امام(ع) من را به اين حالت نيبيند. به ذهنش خطور کرد، که من به بهانه اين که بخواهم، بند لباسم را ببندم رو به ديوار مي کنم با لباسم ور مي روم پشت به امام مي کنم آقا هم بزرگواري مي کنند از کناره من رد مي شوند شتر ديدي نديدي. اين جوان شراب خورده رو به ديوار کرد. با لباسش شروع کرد ور رفتن. پشتش به آقا. يک وقت ديد دست پر از مهر و محبت و لطف عنايت امام صادق(ع)، با کمال نوازش به شانه اش خورد. فرمود: فلاني در هر حالي که هستيد رويتان را از ما اهل بیت برنگردانيد. پشت به ما نکنيد.....

(هیچوقت نگید دیرشده ها،آب از سرتون گذشته،وقتی فرعون داشت غرق میشد هی میگفت ؛موسی موسی،کمک ....شب وقتی موسی سجاده اش رو پهن کرد،ندا امد
موسی چرا ازتو کمک خواست جوابش را ندادی؟
چون تو خالقش نبودی؟
به عزتم سوگند اگر فقط یکبار از ته دل میخواندم او را نجات میدادم.................)

[_MILAD_]

یاللهـــ

[faezehh.rr]

............