هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
شب بخیر بچه ها
-
1111
آره حرفتون درسته منم همینم ولی سعی کردم خیلی باهاش مقابله کنم
من امروز برناممو کامل انجام دادم یه پارت جبرانی هم انجام دادم ولی همچنان عقبم چون روزای قبلیش کمکاری کردممن خودم هم این طور بودم
اگه عقب می افتادم هی خودم رو سرزنش می کردم و اون عقب افتادگیم تبدیل به یه زنجیره میشد و روز به روز بیشتر عقب می افتادم
اما باید ادم به خودش فرصت بده و هی فکر بد نکنه که وای من عقب افتادم وای من تنبلم وای من فلانم و ... -
نهایتش بهش میگم نشد بخونم نتونستم به برنامه برسم
عوضش در این دو هفته آینده خیلی بیشتر درس میخونم و تلاش میکنم -
برای همه ی مریضا دعا کنید🩵
واقعا سلامتی بزرگترین نعمته -
آهنگ غمگین ترجیحا خارجی دارید ؟ فارسیم بود مشکلی نیست ولی یه چیزی که بشکونه ...
-
چرا همه میخوان بشکونن؟
-
وقتی سلفی گرفتن مود نبود ما سلفی میگرفتیم
-
_ Reza _
این رو دوست دارم، روسیه:(به قول یکی دانش زبانی روسی 0%، دپرس شدن 100%)
dark-is-the-night.mp3
یه ترجمه فارسی قشنگ هم یه جایی دیده بودم:شب تیره است، تنها صفیر گلولهها در دشت به گوش میرسد
تنها باد در سیمها میپیچد و میغرد و ستارههای کم نور میدرخشند
میدانم در این شب تیره بخواب نمیروی، عشق من
و کنار بالین طفل در نهان اشکهایت را پاک میکنی.
آن قدر دوست دارم ژرفای چشمان مهربانت را
آن قدر میخواهم با لبهایم لمسشان کنم
شب تیره ما را از هم جدا کرد، عشق من
دشت تاریک و پرتلاطم میان ما آمد و جای گرفت
من به تو باور دارم عزیز
در شب تیره باور یاریم میکند از گلولهها
من خرسند و آسودهام در این جنگ مرگبار
میدانم که تو با عشق مرا خواهی دید، مهم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد
مرگ ترسناک نیست، ما بارها باید با آن در دشت روبرو شویم
و الان هم باز اطراف مرا احاطه کرده
تو چشم براه منی و بیخواب کنار بالین طفل نشستهای
و بنابراین میدانم که هیچ اتفاقی برای من نخواهد افتاد! -
_ Reza _
این رو دوست دارم، روسیه:(به قول یکی دانش زبانی روسی 0%، دپرس شدن 100%)
dark-is-the-night.mp3
یه ترجمه فارسی قشنگ هم یه جایی دیده بودم:شب تیره است، تنها صفیر گلولهها در دشت به گوش میرسد
تنها باد در سیمها میپیچد و میغرد و ستارههای کم نور میدرخشند
میدانم در این شب تیره بخواب نمیروی، عشق من
و کنار بالین طفل در نهان اشکهایت را پاک میکنی.
آن قدر دوست دارم ژرفای چشمان مهربانت را
آن قدر میخواهم با لبهایم لمسشان کنم
شب تیره ما را از هم جدا کرد، عشق من
دشت تاریک و پرتلاطم میان ما آمد و جای گرفت
من به تو باور دارم عزیز
در شب تیره باور یاریم میکند از گلولهها
من خرسند و آسودهام در این جنگ مرگبار
میدانم که تو با عشق مرا خواهی دید، مهم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد
مرگ ترسناک نیست، ما بارها باید با آن در دشت روبرو شویم
و الان هم باز اطراف مرا احاطه کرده
تو چشم براه منی و بیخواب کنار بالین طفل نشستهای
و بنابراین میدانم که هیچ اتفاقی برای من نخواهد افتاد!