هرچی تودلته بریز بیرون7

[Anzw 18]

بابونــــه در شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم گفته است:

اینو دیدم به فکرم رسید...
بچه ها جدی بیایید اسم عروسکای بچگیتون که بیشتر دوستشون داشتید و باهاشون بازی می کردید رو بگید
دانش-آموزان-آلاء
فارغ-التحصیلان-آلاء
تجربیا

[Anzw 18]

برا من بیشتر از همه شون "شاپور" بود بعدش "آیدا" و "خُرخُر"🤌

[Aqua]

سلام داداش
تولدت مبارک باشه 🩵
Ramos9248

[Maaah]

Anzw 18 دو تا عروسک داف داشتم، سارا و پارسا بقیه‌شون اسم نداشتن یا حداقل الان یادم نمیاد

[Maaah]

امروز عصر عالی بود.

[Maaah]

یکی از سیسیای هم‌اتاقیم گفت تا نیم ساعت دیگه میتونی بیای کافه، گفتم آره و ۲۰ دیقه بعد اونجا بودم

[Maaah]

وای که چقدر دلم براش تنگ شده بود 🥲

[Pluto]

[بابونــــه]

[_ Reza _]

فلججججج شدم

[هبیج]

Maaah

[هبیج]

Anzw 18
۱_عروسکام اسم نداشتن
2_من بیشتر تو کوچه بازی میکردم
ولی وقتی تنها بودم چالش های عجیب درست میکردم مثلا از پنچره بپرم رو تخت یا از ستون بالا بکشم 🥲
۳_ هیچ وقت حس مادرانه ای نسبت به عروسک هام نداشتم
حالا چه بازی انجام می‌دادیم؟
سرقت از بانک
حمله به گروه مافیاها و گروگان گیری
۴_ عروسک موردعلاقه ام عروسکای باربی بود براشون لباس می‌دوختم مدل موهاشون رو عوض میکردم موهاشون کوتاه میکردم
حتی خونه براشون درست میکردم 🥲
پ.ن: صبر شما یک پنگوئن آفریقایی را نجات داد ممنون بابت خوندن این متن طولانی

[Maaah]

@هویججج من ولی وحشتناک براشون مامان بودم.
الانم هنوز تو وجودمه، بر آدمایی که خیلی دوسشون دارم بیشتر مامانم تا نقش اصلی‌م. نمیدونم چرا

[هبیج]

Zahra.HD
وای واقعا بامزه بود

[هبیج]

Maaah
اخی 🥲

[هبیج]

مامانم گفت برای خواهرم شام درست کنم

[هبیج]

منم یه بشقاب کامل ماکارونی خوردم

[هبیج]

دامن از دست برفت

[هبیج]

جدی بزرگترین مشکل من خواهرمه امروز دوبار جلوی من بستنی خوردم من نخوردم

[mr.vinyzo]

Zahra.HD اووو اینو درحال پخش دیده بودم ...تهش خیلی ابکی تموم شد