هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
دلم شهرکتابو میخواد. میشه عصری بریم؟
-
شایدم بشه یه نماز جماعت تو مسجد گوهرشاد خوند.
-
مابین اشکا داشتم به این فکر می کردم واقعا این حس چقدر برام غریبه!
اصلا یادم نمیاد آخرین بار کِی خوشحالیِ از ته دل رو تجربه کردم، ولی برای هر وقتی که هست، انگاری خیلی دوره.
انگار اونقدر زمان زیادی ازش گذشته که دیگه یادم رفته بود اشکِ شوق چه شکلیه و چه حس و حالی داره. و اونقدر ازش گذشته که اینطور نسبت به خوشحالیِ عمیق احساس غریبی می کنم.
ولی جدا از اون حس غم ریزی که این فکر بهم داد، واقعا واقعا چسبید بهم... تو فکر کن مثلا مثل این می موند که یه خوراکی خیلی خیلی خیلی خوشمزه رو یا برا اولین بار و یا بعد از یه مدت خیلی طولانی امتحان می کنی و طعمِ جدیدش قلبت رو پروانه ای می کنه
به قدری که دوست داری هر کاری بکنی تا دوباره اون احساس رو تجربه کنی -
چند وقت پیش یه خبر خیلی خوبی بهم رسید و اونقدری اون خبر برام خوشحال کننده بود که ناخواسته شروع کردم به گریه کردن و اشک ریختن از سرِ ذوق و شوق
Anzw 18 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
چند وقت پیش یه خبر خیلی خوبی بهم رسید و اونقدری اون خبر برام خوشحال کننده بود که ناخواسته شروع کردم به گریه کردن و اشک ریختن از سرِ ذوق و شوق
خدایا یکی از این خبرا


-
متیو یه جا تو کتابش راجع به یک روزی میگه :
I remember thinking, I'm happy.
This was not an emotion I was altogether used to
یاد اون افتادم یه لحظه و الان فکر می کنم که چه قدر می فهممت متیو عزیزم... چقدر آشناست اینی که گفتی=)))) -
اوکی هام بعضی اوقات واقعا اوکی نیستن ...
-
اینکه اینقدر گفتن فلان استیکر پسرونه نیست و فلان دخترونست و از این چیز میزا....
کل استیکرایی که استفاده میکنم رو به ۶ عدد تقلیل یافتونده🥲 -
اینکه اینقدر گفتن فلان استیکر پسرونه نیست و فلان دخترونست و از این چیز میزا....
کل استیکرایی که استفاده میکنم رو به ۶ عدد تقلیل یافتونده🥲 -
Blue28 همون نون خامه ای شما
-
Michael Vey کی
Blue28 نمونهش خودت
-
این پست پاک شده!
-
مامان بزرگم هنوز فکرمیکنه من قراره دکترشم
آه پدرعزیزم نه خودت قبول میکنی نه میزاری بقیه قبول کنن

شعردانه




)