هرچی تودلته بریز بیرون7
-
یهبار دیگه نشسته بودم روی نیمکت. نزدیک خیابون. یه بنده خدایی داشت تلاش میکرد دور بزنه. هر دلیلی که داشت، خیلی نمیتونست سریع این کارو بکنه. یه یاروی دیگه پشت سرش بود مدام بوق بوق، شروع کرد فحش دادن بیخود به این بدبخت. منم نشسته بودم اصن اوضاع احوالم خوب نبود. اینم هی سر و صدای زیادی میکرد.
گفتمش خب دیگه حالا چته. میره دیگه. اینقدر سر و صدا برای چی میکنی. اونم دراومد به منم فحش داد. منم گذاشتم توی کاسهش. از ماشین پیاده شد یعنی حالا بیاد منو بزنه. من کلا حتی تلاش هم نکردم که دفاعی بکنم. منو هل داد منم گفتم باشه باریکلا قهرمان. رفت نشست تو ماشینش.S.daniyal hosseiny خیلی خوشم از آرامشت میاد باریکلا قهرمان


یه مشت بزن مرددددد -
خیلی شب بدی بود.
تا مدتها اصلا دوربین دست میگرفتم استرس میگرفتم. -
S.daniyal hosseiny خیلی خوشم از آرامشت میاد باریکلا قهرمان


یه مشت بزن مرددددد_ Reza _
حوصله داری؟ -
_ Reza _
هعی. اونا اینقدر گولاخ بودن که توانایی اینو داشتن منو بگیرن ببرن.S.daniyal hosseiny حالا چکار مغازشون داشتی
-
خیلی شب بدی بود.
تا مدتها اصلا دوربین دست میگرفتم استرس میگرفتم.S.daniyal hosseiny واقعا خیلی از استرس هامون بخاطر تجربه های بد قبلی مونه
-
اقای حسینی یه دیقه واستین، پیامم ایگنور شده
-
وقتی تند تند پیام میدین همین میشه دیگهههه
-
در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
تست های ژنتیک برام اینطوریه که آفرین فهمیدمت
ولی خاک تو سرت با این طرز بیانت =)))بعد در حالی که داره مغزم یطوری میشه و دوست دارم کتاب پرت کنم میرم تست بعدی
-
S.daniyal hosseiny حالا چکار مغازشون داشتی
_ Reza _
اینا کرکره رو داده بودن پایین. تقریبا سهچهارمش پایین بود.
ساعت یازده و این حدودای شب بود.
من داشتم پیاده برمیگشتم خونه. از اون پایین اتفاقی دیدم که سهنفر دارن میرقصن.
تصویری که من میدیدم، فقط پاهای این آدما بود. درحالی که داشتن پایکوبی میکردن. خیلی تصویر خوشگلی بود. خیابون نسبتا تاریک، مغازهها بسته، این تیکه که نور هست، یکم دوزار امید هست.
وایساده بودم داشتم از این قاب عکس و یه فیلم در حد استوری پونزده ثانیه میگرفتم... شانس منو یهو یکیشون حین رقصیدنش نشست و برای من دست تکون داد.
من خندیدم منم دست تکون دادم و فیلمو قطع کردم و رفتم.
بعد یارو انگار عملا یهو به این نتیجه رسیده باشه که این چرا داشت فیلم میگرفت، هندزفری توی گوشم بود احساس کردم یکی صدام میزنه برگشتم دیدم سهتا آدم دنبالمن یکیشون داره داد میزنه چرا فیلم میگیری تا اومدم بگم اَ یه مشت خوابید تو صورتم. -
_ Reza _
اینا کرکره رو داده بودن پایین. تقریبا سهچهارمش پایین بود.
ساعت یازده و این حدودای شب بود.
من داشتم پیاده برمیگشتم خونه. از اون پایین اتفاقی دیدم که سهنفر دارن میرقصن.
تصویری که من میدیدم، فقط پاهای این آدما بود. درحالی که داشتن پایکوبی میکردن. خیلی تصویر خوشگلی بود. خیابون نسبتا تاریک، مغازهها بسته، این تیکه که نور هست، یکم دوزار امید هست.
وایساده بودم داشتم از این قاب عکس و یه فیلم در حد استوری پونزده ثانیه میگرفتم... شانس منو یهو یکیشون حین رقصیدنش نشست و برای من دست تکون داد.
من خندیدم منم دست تکون دادم و فیلمو قطع کردم و رفتم.
بعد یارو انگار عملا یهو به این نتیجه رسیده باشه که این چرا داشت فیلم میگرفت، هندزفری توی گوشم بود احساس کردم یکی صدام میزنه برگشتم دیدم سهتا آدم دنبالمن یکیشون داره داد میزنه چرا فیلم میگیری تا اومدم بگم اَ یه مشت خوابید تو صورتم.دیگه هی یه مشت میخوردم و هی یه قدم میرفتم عقب که خودم رو از اون خلوتی خیابون نجات بدم و برسونم سر چهارراه که چهارتا آدم پیدا شه به این روانیا بفهمونه من وزارت چه و چه نیستم و فردا با این فیلم مغازهٔ دوزاریشون پلمپ نمیشه.
یارو قشنگ گقت برای من ادای هنری منریا رو درنیار.
و من اینجوری بودم که خب تو دقیقا فهمیدی قضیه چیه متأسفانه نفهمی.
🦦
|
شعردانه



️

