هرچی تودلته بریز بیرون7
-
یه بار نمیدونم کجا رفته بود
گوشی نبرده بود
برا فک کنم ۳ ۴ ساعت نبود گوشی پیش رفیقم
بعد
یهو یه شماره ناشناس زنگ میزنه به اون یکی هم اتاقم
اینم جواب میده
بعد میبینه که نامزد رفیقمونه
داشت خبر میگرفت که این چرا گوشیشو جواب نمیدهInfinitie. A عزیزممممم، چقد نازن 🥲
-
Rover ببخشید ریپلای میزنم
هم اتاق منم همین ماه پیش عقد کرده
و اینطوره که هر روز
یا خودش یا نامزدش، به هم زنگ میزنن
شاید نزدیک ۲۰ بار
و راجب اتفاقات لحظه اییشون حرف میزنن
مثلا یارو داره تست میزنه
میگه عزیزم تست فلانو الان میخوام بزنم
یا دارم میزنم
الان اینکه شما میگید
یعنی عادیه همچین قضیه ایی تو این دوران؟!والا اوایل برای منم غیر قابل هضم بود که هر اتفاقی تو اتاق می افتاد حتی کوچیک ترین چیز مثل شکستن ناخونشم به نامزدش گزارش می داد و اول رو مخم هممون بود
ولی بعد خودش که بهمون گفت چون از هم دورن زیاد و همون نمی ببینن اینجوری با زیاد حرف زدن این کمبود رو جبران می کنن
الان بهش عادت کردیم به هر حال وقتی روزی ۲۰ بار به هم زنگ می زنن
باید یه چیزی برای گفتن بهم داشته باشن ما هم این فداکاری رو کردیم اگه درباره ما حرف بزنه ناراحت نمی شیم
خیلی انسان های فداکاری هستیم -
تازه فقط این نیست گاهی اصلا حرف نمی زنند ولی هندزفری رو می زاره تو گوشش و بهش گوش می ده یه بار نزدیک دو ساعت همینجوری بدون زدن حرف خاصی فقط درحال گوش دادن بود و بعضی وقتا می گفت که مثلا آره الان دارم نهار می خورم و بعد دوباره ساکت می شد و خب الان دیگه نهارم تموم شد....
-
زهرا بنده خدا 2
کاره که نشکلی نداره... فقط جلو بقیه تعریف نکنید که اینجوری مثل این دوستمون بیان تودلی تعریف کنن


منطورم از بقیه، اوناییه که مثلا تو دعوا حضور داشتن

Anzw 18
قبول دارم


-
زهرا بنده خدا 2 در هرچی تودلته بریز بیرون7 گفته است:
منم یه بار یه دعوا رو تعریف کردم


البته مربوط به اتاقمون بود خبببتعریف کردنش ایراد نداره


ولی خب جلو بقیه خیلی وجهه جالبی نداره تعریف کردن
تو خلوت اوکی هرچی میخوان بگن

Infinitie. A
اره درسته


-
شما کی عقد کردین
زهرا بنده خدا 2 -
از روزایی که نگاه فلسفی به زندگی دارم متنفرم چون اون لحظات هر کاری انجام میدم برام بی معنی جلوه میکنه و تبدیل به یه آدم سرگردان میشم ...
-
والا اوایل برای منم غیر قابل هضم بود که هر اتفاقی تو اتاق می افتاد حتی کوچیک ترین چیز مثل شکستن ناخونشم به نامزدش گزارش می داد و اول رو مخم هممون بود
ولی بعد خودش که بهمون گفت چون از هم دورن زیاد و همون نمی ببینن اینجوری با زیاد حرف زدن این کمبود رو جبران می کنن
الان بهش عادت کردیم به هر حال وقتی روزی ۲۰ بار به هم زنگ می زنن
باید یه چیزی برای گفتن بهم داشته باشن ما هم این فداکاری رو کردیم اگه درباره ما حرف بزنه ناراحت نمی شیم
خیلی انسان های فداکاری هستیمRover
اینجا فاصلشون یه ساعت و نیمه با ماشین
ولی خب نمیتونن همو ببینن
و آره دقیقا همینطوره
ولی خیلی برگ ریزونه
جدا یعنی همه جا همینطوره -
چند روز پیش مینی چت اکانت ساختم گفتم نهایت در حد چند جمله انگلیسی کوتاه صحبت میکنم ببینم چجوریه
بعد یادم افتاد من اصلا دوست ندارم تصویری با کسی صحبت کنم
بعد اونم باز یادم افتاد دلمم نمیخواد صوتی با کسی حرف بزنم
بعد نمیدونم چرا اصلا تصمیم گرفتم مینی چت اکانت بسازم
-
Rover
اینجا فاصلشون یه ساعت و نیمه با ماشین
ولی خب نمیتونن همو ببینن
و آره دقیقا همینطوره
ولی خیلی برگ ریزونه
جدا یعنی همه جا همینطورهفک کنم همه جا همینطوره

من بعضی وقتا بین کلامشون اسم خودمو می شنوم اوایل واکنش نشون می دادم و بهش زل می زدم اونم حرفشو ادامه نمی داد
🥲
ولی الان دیگه یاد گرفتم کاری باهاش نداشته باشم و تو خوابگاه ما سوراخ سنبه زیاد هست برای حرف زدن
ولی وقتی هوا سرد میشه فقط باید تو اتاق موند -
فک کنم همه جا همینطوره

من بعضی وقتا بین کلامشون اسم خودمو می شنوم اوایل واکنش نشون می دادم و بهش زل می زدم اونم حرفشو ادامه نمی داد
🥲
ولی الان دیگه یاد گرفتم کاری باهاش نداشته باشم و تو خوابگاه ما سوراخ سنبه زیاد هست برای حرف زدن
ولی وقتی هوا سرد میشه فقط باید تو اتاق موندRover
وای آره، بعضی وقتا مث الان که زدیم به تیپ و تاپ هم، اسم خودمو میشنوم از حرفاش

ولی خب بازم فاقد اهمیت
هرچی میخوان بگن بگن -
S.daniyal hosseiny
خب ...
شاید بتونم به دو موضوع اشاره کنم یا کمی هم در مورد آنها صحبت کنم
اول شاید در مورد قانون های نانوشته ی این انجمن باشه که دیگر دوستان متذکر شدند و از آنجایی که من هم فرد قانونشکنی در الاخونه شناخته میشم شاید بهتر باشه در این زمینه صحبتی نکنم.
اما موضوع دوم در مورد مغز های کوچک زنگ زده است...
افرادی که تصور میکنند یک «کنشگر مرزی» هستند و این توانایی را دارند که دست دراز کنند و مردم رو (از هر قشر و گروه و عقیده ای) از منجلاب جهالت خودشان بیرون بکشند و به دایره ی تعقل برگردانند با بی ادبانه ترین ادبیات ممکن و زننده ترین اظهارات و تمسخر ها...
افرادی که به اصطلاح یکی به نعل و یکی به میخ میزنند و ناپایداریشون چه در نقد دیگران چه در عقاید خودشان کاملا مشهود و هویداست.
و اما در مورد مهاجرت
نمیخوام به تفکرات تند اون خانم و بیان توهین آمیزش بپردازم.
فقط قصدم بازگویی این مطلب است که مردم آلمان بعد جنگ جهانی و ژاپن بعد هیروشیما و ناکازاکی و رواندا بعد از نسلکشی ۱۹۹۴ و فنلاند بعد از جنگ با شوروی، حس نکردن که «نمیتونن تو این کشور زندگی کنن»...
حرف زیاده
اطاله کلام است هرچی در ادامه بگم و از اونجایی که جنابعالی عادت ندارید از کسی چیزی یاد بگیرید واگذارتون میکنم به خودتون ...
عزت زیاد استاد بزرگDexterMoreRight
تا اونجا و هرچه در پیامت میبینم در تایید حرفای منه.
و درنهایت برمیگردی و به خودم تیکه میندازی. برای من قصد و نیتت مشخص نیست. امیدوارم برای خودت باشه.اون کنشگر مرزی رو هم اگر با منی که بهنظرم یه سر به خودت بزن.
اتفاقا من عادت دارم و بسیار هم یاد گرفتهم، میگیرم و خواهم گرفت.
ولی از آدمی که عین آدم حرف بزنه. -
گوش قطارِ من است
به هرکه سیلی نیست
بگو سوار شود
|


شعردانه

