هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
@soheil95s95 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
خدایا نگذار مرا قضاوت کنند ... فقط همین
:face_with_stuck-out_tongue_winking_eye: چرا آخه؟؟ اونوقت چطوری سرگرم باشن بنده های خدا؟؟؟
اونقدر به خودت باور داشته باش که حتی اگر همه ی دنیا هم قضاوتت کردن (چه خوب چه بد)هیچ تاثیری روت نذاره. و برات اهمیتی نداشته باشه. کلامم قاصره در بیان اونچی که توی ذهنمه . راضی باش ازم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
-
joy در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
خدایا شکرت
یه جوری به بعضی ها آپشن دادی در مقایسه آپشن هامون
احساس مقایسه سایپا با بنز بهم دست میده هر دوشون یه دایره و سه تا خط دارند حتی سایپا چند تا بیشترم داره ولی...به تولید ملی گیر نده خب. جمعیت افزایش پیدا کرده. وگرنه سایپا دوست داشت مثه بنز تولید کنه
-
دوستان کسی هست که فیلم های استاد آقاجحانی رو دیده باشه ومحصولاتشون رو هم تهیه کرده باشه ،؟؟
@دانش-آموزان-آلاء -
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
دوستان کسی هست که فیلم های استاد آقاجحانی رو دیده باشه ومحصولاتشون رو هم تهیه کرده باشه ،؟؟
@دانش-آموزان-آلاءمن فیلماشون رو دیدم. و همایششون که توی آلا هست. اما از محصولات چیزی تهیه نکردم.
-
@dr-yassi در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@zohre-nowrouzi
پارسال چیپس بود یادته ؟وای ارهدوبرابر اونو خریدم بخورم یادم بره
-
-
زیر باران قدم میزد
و فکر می کرد دیگر خیلی سختش نیست
سال ها گذشته بود
و او بلد شده بود
چطور دستش را بگیرد به لبه های سرد تنهایی،
حسرت ها را دو تا یکی بپرد...
و چطور از گل و لای بی ملاحظگی این و آن
که می پاچد به سر و رویش
بی خیال و با لبخند بگذرد...
یاد گرفته بود
از رویاها برای دلش دلخوشی بسازد
و آن ها را بکشد به دیوار اتاقش، به تختخوابش، به آغوشش...
عادت کرده بود
با صورت یک مانکن
از کنار تیغ نگاه ها،
بی خراشی سطحی بگذرد،
از چاله های کم و بیش روزگار به هر روش بپرد،
و در طوفان های سخت تکیه بدهد به خودش...
به طرز عجیبی می دانست همیشه بعد از اشک های داغ، تصمیم های بزرگ خواهد گرفت...
حالا زیر این باران
در حالیکه قدم میزد به این فکر می کرد:
این همه سال ترسیده بود
اما دنیا به آخر نرسیده بود،
گذشته بود ... -
Zahra M در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
زیر باران قدم میزد
و فکر می کرد دیگر خیلی سختش نیست
سال ها گذشته بود
و او بلد شده بود
چطور دستش را بگیرد به لبه های سرد تنهایی،
حسرت ها را دو تا یکی بپرد...
و چطور از گل و لای بی ملاحظگی این و آن
که می پاچد به سر و رویش
بی خیال و با لبخند بگذرد...
یاد گرفته بود
از رویاها برای دلش دلخوشی بسازد
و آن ها را بکشد به دیوار اتاقش، به تختخوابش، به آغوشش...
عادت کرده بود
با صورت یک مانکن
از کنار تیغ نگاه ها،
بی خراشی سطحی بگذرد،
از چاله های کم و بیش روزگار به هر روش بپرد،
و در طوفان های سخت تکیه بدهد به خودش...
به طرز عجیبی می دانست همیشه بعد از اشک های داغ، تصمیم های بزرگ خواهد گرفت...
حالا زیر این باران
در حالیکه قدم میزد به این فکر می کرد:
این همه سال ترسیده بود
اما دنیا به آخر نرسیده بود،
گذشته بود ...زاری این جمله درسته یا غلط
توی هر واکنش تجزیه واکنش دهنده به اتم های تشکیل دهنده ش تبدیل میشه