-
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو برو از هفت خط نوشان نرخ شراب ناب می پرس
که هر باده ،می مرد افکن نمی باشد .... -
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لشگری از درد
قُشونش را به سمت دلم روانه کرده
موهایت را باز کن جانا
بگذار پیروز این میدان من باشم ... -
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۳۲ آخرین ویرایش توسط blue انجام شده
-
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مرا اتفاقی پیر کرد که هرگز رخ نداد
-
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Ehsan 0 بیت هایی که انتخاب می کنی زیبان
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان
یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند -
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Soheil95s95
این گفته بالا ولی هرجایی میتونه باشه:) -
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Soheil95s95
لازم به رسوندن سلام نیست داره می بینه شما رو -
Ehsan 0 بیت هایی که انتخاب می کنی زیبان
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان
یوسفی باید که بازار زلیخا بشکندنوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهnajafiali78 در
شعردانه
گفته است:
Ehsan 0 بیت هایی که انتخاب می کنی زیبان
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان
یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند -
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
najafiali78 درسته!
-
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه دردی بدتر از اینکه،
بخواهی رفتن او را؛خودم صدبار جان کندم،
ولی رفتن صلاحش بود! -
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم «آباد تَوان ساخت دِلم را» گفتا:
«حُسن این خانه هَمین اَست که ویران مانَد»...
-
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سکوتت از شب تاریکتر است.
من هم
کودک ترسوی این خانهام.
تنهایم که بگذاری،
صدای گریههایم،
مردم این شهر را بیدار میکند...#مهران_رمضانیان
-
گلها همه در دست و
سر ها همه آویزان
ضامن به تقلا شد
لیکن ک نبودش جان
هدفون به تماشا رفت
از وحشت ما کم شد
از عمق سرش چاهی
از وسوسه ها پر شد
اوی سوی زمین میرفت
اما به سما گم شد
در باده نشست امشب
بر دین تو کافر شد
او فاحشه و دلقک
او مار سیاه و سگ
بر روی دلش کاغذ
او ساده ولی احمق -
نوشتهشده در ۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۹:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۶:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
تو برو از هفت خط نوشان نرخ شراب ناب می پرس
که هر باده ،می مرد افکن نمی باشد ....نوشتهشده در ۵ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۱۴ آخرین ویرایش توسط Shame انجام شدهnajafiali78 در
شعردانه
گفته است:
تو برو از هفت خط نوشان نرخ شراب ناب می پرس
که هر باده ،می مرد افکن نمی باشد ....رقیبم گر هنر هم دزدد از من من نخواهد شد
به گلخن گر چه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد
مگر با داس سیمین کشت زرین بدروی ورنه
به مشتی خوشه درهم کوفتن خرمن نخواهد شد
برو از هفت خط نوشان پای خم می میپرس
که هر دردی شراب ناب مرد افکن نخواهد شد
به آتشگاه حافظ رونق سوز و گداز ازماست
چراغ جاودانست این و بی روغن نخواهد شد
شبستانی که طوفانش دمید از رخنه و روزن
دو صد شمعش برافروزی یکی روشن نخواهد شد
تو کز گنجینه بیرون تاختی ترسم خزف(مهره ی بی ارزش) باشی
که گوهر شاهد بازار یا برزن نخواهد شد
امید زندگی در سینه ها کشتن فغان دارد فغان دارد
امینباشی که هرگز مرگ بی شیون نخواهد شددمی چون کوره آتش چرا چون شمع بگدازم
عزیز من دل
معشوقکه از آهن بخواهد شدگل از دامن فرو ریز و چو باد از این چمن بگذر
که جز خون دل آخر نقش این دامن نخواهد شد
دلی کو شهریارا دشمن جان دوست تر دارد
دریغ از
دوستی با ویکه جز دشمن نخواهد شد