هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
SenatOr سارا خجالت نمیکشی این همه فیلم دیدی؟
-
https://www.instagram.com/dr_mhm/
کپشنای اینو بخون کیف میکنی
@zahra-m1999 -
SenatOr سارا خجالت نمیکشی این همه فیلم دیدی؟
-
SenatOr در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@D-fateme-r همه رو از 9 تیر ب بعد دیدما
صحیح -
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
یه کوچولو 4 ساله اومد درمانگاه ، سرما خورده بود. دارو نوشتم . آروم بود.یک دفعه جیغ بنفشی کشید. خوابید زمین ، شروع کرد گریه کردن، باباش بلندش کرد ، بغلش کرد ، بردش .
.من نفهمیدم چی شد که یه دفعه ..
فرداش باباش که از بچه های اورژانس بود اومد گفت می دوونید چرا یک دفعه بچم داد کشید ؟ تو خونه گفته بود به شرطی میام دکتر که دکتر دفترچه بیمه مو پاره نکنه
نوشته شده توسط پزشک طرحی از وبش برداشتم
@D-fateme-r
کلا مدل نگارشش جالبه بقیه خاطراتش طولانی بودناینم یه قمست از یه خاطره ش
هنوز معاینات دانش آموزی ادامه داره.
و امروز همه بچه ها یه جوری بودن .....اولین بچه ای که اومد داشت تا ته دفترچه بیمشو می جو یید. یکی دیگه تا از در اومد ٬ حمله کرد به دفتر زیر دستم و برگه های دفتر و فرو می کرد تو حلقش. دیگه مهرمو نگین که همگی یه دور لیسش زدن. ساعتمو چندین بار دراوردم و خشکش کردم
البته یه خاطرات تامل داری هم داره که جالبن کلا اززبین خیلی وبای دیگه قلمش گیراست خوب تعریف کرده -
https://forum.alaatv.com/user/نوشابه
شکار لحظه ها -
واقعا امروز فهمیدم که دنیا خیلی کوچیکه ....
صبح پاشدم رفتم تو آشپزخونه دیدم که وای مورچه ها حسابی دارن رژه میرن رو دیوار...سریع لباسمو پوشیدم رفتم یه ذره گچ از ساختمون روبه رو مرکز که نیمه کارست گرفتم ٬ رفتم تو مرکز که دستکش بردارم تا برم و سوراخ دیوارو گچ بگیرم ... یه دفعه دیدم یکی از پشت سرم گفت ببخشید ما رامونو گم کردیم ، میشه به ما آدرس بدین ؟ برگشتم ... شوکه شدم ... هم کلاسیم بود ... مات و مبهوت به هم زل زده بودیم
-
SenatOr در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@D-fateme-r همه رو از 9 تیر ب بعد دیدما
هنوزم معتقدیgtaواسه داداشته؟
-
@faezeh-r در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
Vezra
اینو از پستایتو پیدا کرده امساقیاااا
الکییی؟؟؟
من خودمگشت ارشاد اینجام
اونوقت همچین استیکر گذاشتم؟؟؟
الکییی
دوستان توجه کنید
اگر من همچین خبطی کردم
داخل اون لیوان ها شربته شررربتتت آب لیمووو
به اینکه چرا کف کرده هم توجه نکنید اصلا مهم نیست
احتمالا قبلا که شسته بودن خوب نشستن دیگه مونده توش -
@zahra-m1999 در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
یه کوچولو 4 ساله اومد درمانگاه ، سرما خورده بود. دارو نوشتم . آروم بود.یک دفعه جیغ بنفشی کشید. خوابید زمین ، شروع کرد گریه کردن، باباش بلندش کرد ، بغلش کرد ، بردش .
.من نفهمیدم چی شد که یه دفعه ..
فرداش باباش که از بچه های اورژانس بود اومد گفت می دوونید چرا یک دفعه بچم داد کشید ؟ تو خونه گفته بود به شرطی میام دکتر که دکتر دفترچه بیمه مو پاره نکنه
نوشته شده توسط پزشک طرحی از وبش برداشتم
@D-fateme-r
کلا مدل نگارشش جالبه بقیه خاطراتش طولانی بودناینم یه قمست از یه خاطره ش
هنوز معاینات دانش آموزی ادامه داره.
و امروز همه بچه ها یه جوری بودن .....اولین بچه ای که اومد داشت تا ته دفترچه بیمشو می جو یید. یکی دیگه تا از در اومد ٬ حمله کرد به دفتر زیر دستم و برگه های دفتر و فرو می کرد تو حلقش. دیگه مهرمو نگین که همگی یه دور لیسش زدن. ساعتمو چندین بار دراوردم و خشکش کردم
البته یه خاطرات تامل داری هم داره که جالبن کلا اززبین خیلی وبای دیگه قلمش گیراست خوب تعریف کرده@zahra-m1999 قلمش رو دوس دارم
-
-
-
-
@D-fateme-r
چشامو که باز می کنم ، نمیدونم ساعت چنده . فقط هوا تاریکه تاریکه... هر چی میگردم ، موبایلمو پیدا نمیکنم . دست میکشم بالای سرم و چراغ خواب بالای سرم رو روشن میکنم . ساعت بالای سرم میگه که ساعت 5 عصره. آروم میشینم لبه تخت ، هوا سرده ، باد سردی می خوره نوک انگشتای پام ، سریع پاهامو میکنم تو دمپایی .... بلند میشم و آروم میرم سمت در اتاق و برق راهرو رو روشن میکنم .
از سرما پناه میبرم به آشپزخونه ، که شاید گرمای حرارت غذا ی در حال پختن گرمم کنه .... خبری نیست ... هیچ غذایی روی گاز نیست ... هیچ ظرفی تو سینک کثیف نیست .... کسی تو خونه نیست ...
یه مزه ترش ، تموم دهنمو میگیره . یادم میاد که امروزم ، مثل روزای گذشته ناهارمو تک و تنها بیرون خوردم ...شاید واسه همینه که این مزه ترش داره اذیتم میکنه...
تلویزیون رو روشن میکنم ... یلدا پیشاپیش مبارک ! شب یلدا برای ما ایرانی ها جایگاه ویژه ای دارد ،طولانی ترین ... ای خدا ، باورم نمیشه ، چقدر زود گذشت ، چقدر زود یلدا شد .شب یلدای پارسال و سال های گذشته همش تو خاطرم مرور میشه ، همش تنهایی و تنهایی بوده . دقیقا مثل امسال....
سعی میکنم از این حالت رخوت بیام بیرون . سریع لباس می پوشم و می رم پایین ساختمون و شروع به قدم زدن تو محوطه می کنم.
ناخودآگاه میرم سمت خیابون و از کنار ماشین ها رد میشم ، واقعا سرده ، به راننده ها و مردم نگاه میکنم ، همه حسابی در حال تکاپو هستن ، از جلوی گل فروشی رد میشم . حسابی شلوغه ، شیرینی فروشی ها هم همینطور.
جلوی در یه کافی نت صدای یه خانمی رو میشنوم که داره التماس می کنه که تو رو خدا مغازه رو نبندین ، من امشب کلی کار با اینترنت دارم.
اون آقا هم در حال بستن در مغازه و کرکره پایین کشیدن ، می گه : شرمنده خانم ، یه خانواده منتظر منن ، می خوایم بریم خونه مادر بزرگم ....
چه حس خوبی ، خونه مادر بزرگم ...یاد شبای زمستون خونه مادر بزرگ می افتم . گرمای تن و آغوش پر محبت مادر بزرگ و کرسی و ظرف انار و قصه های هزار و یک شب ...
اکثر مغازه ها دارن میبندن ،و مغازه دار ها سوار ماشین هاشون میشن و راهی خونه هاشون میشن ...
کم کم بر میگردم سمت خونه ، یکی صدام میکنه ، به سمت صدا بر میگردم ، نگهبان پارکینگمونه .
داد میزنه : دکتر مهرت همراته ؟
می گم : خدا بد نده ، چی شده ؟
میگه : دارو واسه قلب شکسته می خوام .
یه دفعه ناخودآگاه لبخند می زنم و با اشتیاق میرم سمتش . کله مو می کنم تو اتاقکشو می گم : دوای دردت پیشمه . فقط ویزیتتون گرون میشه .
بهش چشمک میزنم و می گم : هستین ؟
اشاره میکنه به کف زمین و میگه : دیگه موقع دم کردنشه .
یه کتری زنگ زده بزرگ که داره بخار ازش بلند میشه ، رو یه گاز پیکنیکی داره صدا میکنه و درش با ریتم آهنگ قشنگی ضرب گرفته ...
بهش میگم : میدونین که همیشه کلوچه تو جیبم دارم ، پس حالا الان مساوی شدیم ، چای از شما ، کلوچه از من ... می خنده و سریع دست به کار میشه ... گرمای اتاقک و گرمای لیوان چاییش حسابی گرمم میکنه .
کلی غرق حرف زدن باهاش میشم ، یک دفعه نگاهی به ساعتم میکنم ، حدود 2 ساعته که نشستیم و غرق حرف زدن شدیم .اصلا متوجه گذشت زمان نشدم ....
ازش خداحافظی میکنم ونمیدونم چرا اینقدر خوشحالم ، مست مست از کنارش بلند میشم و خرامان میرم به سمت خونه ...
ویاد این جمله مرحوم حسین پناهی می افتم : با یک لیوان چای هم میشود مست شد ، اگر کسی که باید باشد ، باشد ....
پ.ن : دوستای عزیزم، یلدای همگیتون مبارک
این یکی از اون خاطراتش که گفتم -
SenatOr تازه کجاشو دیدی