هرچی تو دلته بریز بیرون 2
-
@zahra_asd در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@_Dr-zahra_ آره حتـــما:)
بــــــــــــذار
هستی میزا م حذف می کنم




-
حالللللللللللم خیلی بده

-
@njzamin در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@مهــدی
مهدی خودمی؟نوشابه؟سهیل؟:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:(: یه مهدی داره انجمن حالا هر دفه با یه اسمه جدی نگیر

حضورت کم شده تو انجمن احساس میکنم داری تقوات رو از دست میدی !
-

ما دخترهای غمگین شانزده سالهای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم، تکلیفمان هم روشن میشد.
ما، با ماتیکهای قایمکی و کابوسهای یواشکی و آرزوهای دزدکی.
ما و کارت پستالهایِ « سوختم خاکسترم را باد برد، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...
ما و شعرهای دوران مدرسه، اولین دست نوشتههایی که توی دفتر ِکوچک یادداشت مینوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما میدزدید.
ما، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم. ترسیدیم مقنعههایمان چانهدار نباشد و چشم سفید باشیم.
ما که توی کتابهایمان فروغ نداشتیم، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود، ما فقط یاد گرفتیم مثل کبری تصمیمهای خوب بگیریم، و آن مرد؛ هرکه میخواهد باشد، مهم این است که داس دارد.ما که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم...
الهه سادات موسوی

-
@zahra_asd در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@_Dr-zahra_ بابا خییلی خوبه که واسه چن سال پیش
عالیهفکر کنم شیش سال




-
من بلد نیستم مداد رنگی دستم بگیرم مدرسع هم عمم میکشید یاهم بامعلما حرف میزد

-

ما دخترهای غمگین شانزده سالهای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم، تکلیفمان هم روشن میشد.
ما، با ماتیکهای قایمکی و کابوسهای یواشکی و آرزوهای دزدکی.
ما و کارت پستالهایِ « سوختم خاکسترم را باد برد، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...
ما و شعرهای دوران مدرسه، اولین دست نوشتههایی که توی دفتر ِکوچک یادداشت مینوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما میدزدید.
ما، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم. ترسیدیم مقنعههایمان چانهدار نباشد و چشم سفید باشیم.
ما که توی کتابهایمان فروغ نداشتیم، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود، ما فقط یاد گرفتیم مثل کبری تصمیمهای خوب بگیریم، و آن مرد؛ هرکه میخواهد باشد، مهم این است که داس دارد.ما که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم...
الهه سادات موسوی

negaarin در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:

ما دخترهای غمگین شانزده سالهای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم، تکلیفمان هم روشن میشد.
ما، با ماتیکهای قایمکی و کابوسهای یواشکی و آرزوهای دزدکی.
ما و کارت پستالهایِ « سوختم خاکسترم را باد برد، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...
ما و شعرهای دوران مدرسه، اولین دست نوشتههایی که توی دفتر ِکوچک یادداشت مینوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما میدزدید.
ما، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم. ترسیدیم مقنعههایمان چانهدار نباشد و چشم سفید باشیم.
ما که توی کتابهایمان فروغ نداشتیم، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود، ما فقط یاد گرفتیم مثل کبری تصمیمهای خوب بگیریم، و آن مرد؛ هرکه میخواهد باشد، مهم این است که داس دارد.ما که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم...
الهه سادات موسوی


-
من بلد نیستم مداد رنگی دستم بگیرم مدرسع هم عمم میکشید یاهم بامعلما حرف میزد

-
@مهــدی
انتخاب رشته و کلاس رانندگی و تدریس فیزیکو ... بازم بگم ؟ از 24 ساعت کم میارم میگم کاش 25 بود
@njzamin در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
@مهــدی
انتخاب رشته و کلاس رانندگی و تدریس فیزیکو ... بازم بگم ؟ از 24 ساعت کم میارم میگم کاش 25 بود
داداش هر چند ساعت بخوای من اضاف دارم بیا همش مال تو


-
من رفتم......
-
mohammadhassan در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
mohammadhassan در هرچی تو دلته بریز بیرون ورژن 2 گفته است:
http://www.telewebion.com/episode/1865590
چقدر من از این مجری بدم میاد
میخوام بزنم لهش کنم یعنی
دقیقه 10:25 رو به بعد نگاه کنید توروخدا ببینید میگه این فرمول اثبات بنده هست

مردک اینو همه بلدن میای دروغ میگی
http://www.telewebion.com/episode/1865590mohammadhassan ارور میده که ..کی هست حالا؟!
-
دنیا هنوز قشنگی هاشو داره (:
یه نگاه بندازیم (:
https://ehda.center/ -
من رفتم......
|
شعردانه


