هفته های خوشحالی
-
نوشتهشده در ۳۱ مرداد ۱۳۹۷، ۲۰:۴۸ آخرین ویرایش توسط SenatOr انجام شده
همیشه لیستِ خرید رو من مینویسم،و اون خوراکی ای که دلم میخواد همون لحظه بخورم رو پررنگ مینویسم
امروز "لواشک" رو پررنگ نوشتم،بابام یه نگاه به برگه انداخت گفت:کم خونی،لواشک نمیارم برات
شلیل و هلو بخور همینا ینی لواشک دیگه!
گفتم باشه...رفت خریدارو انجام بده،برگشت با یه عالمه لواشک
و منی که اون لحظه دلم میخواست بمیرم از ذوق
صبح به مامانم کمک کردم مربای انجیر درس کنه،اگه از "کار دختر نکردنش بهتر" گفتنای مامانم فاکتور بگیرم
میتونم بگم بقیه مراحلش جالب و حال خوب کن بود
و اینکه 30تا لغت جدیدِ زبان حفظ کردم
اتاقمو مرتب کردم
عصری عمم اومد دنبالم رفتیم یه دوری زدیم و بعدش رفتیم خونشون،وقتی باهاش حرف میزنم حالم عاولی میشه،خیلی دوسش دارم.بهترین عمه یِ دنیاس:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
با دیدن پستِ گلنار تویِ موسیقی هم خوشحال شدم
همین چند دیقه پیش با فاطمه حرف زدم و یه فایلی براش فرستادم که فک کنم خوشحال شد(خوشحال شدی دیگه؟ _F_SSU_
)خودمم خوشحال شدم
اینکه مثل قبل حساسیت نشون نمیدم به تیکه ها و حرفایِ ناخوشایندِ اطرافیان،خوشحالم میکنه
با دیدنِ این پیامِ یهوویی وسطِ حرفامون،باید خوشحال شم یا چی؟
همیشه متنِ پستی که negaarin امروز نوشت رو با خودم مرور میکردم اما هیچوقت بهش عمل نکردم،ولی دقیقا 2 روزه دارم عملیش میکنم و حالم خیلی خیلی خیلی بهتره!سعی میکنم بدیا،کینه و کدورت و چیزایِ اینجوری رو فراموش کنم،ببخشم تا خودمم راحت تر بخشیده شم،زودرنج نباشم،رویِ اخلاق ِ فوق العاده بدم کار کنم و بهتر شم
همیشه وقتی حواسمون بیشتر به خودمونِ و کمتر گیر میدیم به رفتارِ بقیه حالِ دلمون خیلی بهتره.خیلی خوب بود پستت نگار،سیوش کردم:))) مرسی ازت
-
نوشتهشده در ۳۱ مرداد ۱۳۹۷، ۲۱:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هر شب داره خاص تر میشه
هرشب داره زیباتر میشه
چون باور دارم که زیباترمیشه و این اتفاق هم میوفته
خوشحالم از اینکه هرروز و هرشب جواب باور هامو میگیرم
خوشحالم از اینکه هرروز و هرشب جواب ایمان و باورم به خدا رو میگیرم .
خوشحالم و سپاسگزار خدا. که داره هرروز کمکم میکنه نزدیکتر بشم به چیزایی که میخوام
امشب براتون لیستنمیکنم چیزایی که خوشحالم کرد
امشب و شاید بعضی شبای دیگه
نتونم خوشحالیمو "کمیتی" براتون بگم
امشب و شاید بعضی شبای دیگه
فقط میتونم " کیفیتی" خوشحالیمو براتون توصیف کنم..
اونقدر خوشحالم بسان تکه چوبی یا قایقی بی سرنشینرهایِ دریا ....
شاید عجیب باشه و شاید کمی هولناک
اما اره
به قولفریدون مشیری که میگه:
خروش موجبا من می کند نجوا
که هرکس دل به دریا زد
رهایی یافت...
...
اره خوشحالم
مثل پرنده کوچکی که خودشو برای اولین بار از ارتفاع خیلی بلندی پرت میکنه و مطمئنه که بالهاش نجاتش میدن..
اره خوشحالم
مثل رنگین کمانیکه امشب نسبت داده شد...
اره خوشحالم
از راستگویی و صداقت و وفا
اره خوشحالم
از عشق و محبت و خدا
خوشحالم
به امید خوشحالی همتون.
(با اجازتون اینو تو تاپیک خودمم بذارم...دوس دارم داشته باشمش)
شب خوش -
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۵:۱۱ آخرین ویرایش توسط Brilliant انجام شده
سلام : )
1از دعوت به اینجا کلی خوشحال شدمخیلی ممنون بابت دعوتتون %(#ff0000)[: )]
2امروز صبح یه نسیم خنک می اومد که نوید میداد پاییز کم کم داره میاد و باعث شد همون ابتدای روزم با یه حس قشنگ شروع شه وبا یه صبحانه توپادامه ش بدم %(#ff0000)[: )]
3برنامه درسی م روکامل کردم بعد کلی سبک وسنگین کردن وتقریبا استارتش زدم %(#ff0000)[: )]
4 خبر همیاری شیمی که هنوزم بابتش کلی خوشحالم ،بعد کلی هماهنگی وفکر با دوستان به نتیجه رسیدیم امروز تاپیکش زدم %(#ff0000)[: )]
5 لیست خریدم کامل کردم اسم چند تا گل که پر رنگ تر نوشته شده
کلی حالم خوب می کنه%(#ff0000)[: )]
6 موقع مرتب کردن اتاق یه سری به دست نوشته های قدیمی زدم از خوندن سختی ها که گذشته بود لبخند زدم با تکرار خاطرات وبازم تو ذهنم تکرار شد که سختی ها می گذرن وگاهی شرایطی که داخلیش اون لحظه ی خیلی سخت به نظر میاد اما بعدن می بینیم چندان هم سخت نبود %(#ff0000)[: )]
7شروع به خوندن زبان فارسی کردم کاری که قبلا سعی کردم انجامش بدم اما هر بار به دلیلی نشد %(#ff0000)[: )]
8سری جدید لغت زبانمم حفظ کردم ویه قدم دیگه بود برای تقویت بهتر زبانم %(#ff0000)[: )]
9سعی کردم دیگه تو ذهنم در مورد کارها پیش داوری نکنم مثل خوندن همین زبان فارسی که فهمیدم بر خلاف تصورم که فکر میکردم سخته چقدر لذت بخش وشیرینه %(#ff0000)[: )]
10از درس خوندمجددم واسه کنکور خیلییییییی لذت بردم اینقدر که قابل توصیف نیست ، ازاینکه امروز کلی سرم شلوغ بود ،از اینکه تونستم کلی کار به سرانجام برسونم انجام بدم ، اینکه ته ش بگم آخیش خسته شدما غرق لذت وخوشیم ، ازاینکه دیدم وقدر دارم تلاش می کنم واسه پیشرفتم واسه خوب شدن حالم پر شوقم من %(#ff0000)[: )]
منتظر رخ دادن اتفاق ها خوب ،پیدا شدن حال وهوای قشنگ نباشید خودتون اون ها رو خلق کنید برای شادی خودتون و اطرافیانتون قدم برداریددل هاتون شاد
سبز باشید وسر بلند
-
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۶:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۹:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اووم خب امروز رفتیم پارچه گرفتیم من و مامانم دادیم به خیاط برامون مث هم بدوزه
(خوشحال کنندس دیگ
)
خبرِ خیلی خوشحال کننده اینکه @دکتر-محبوبه برگشت انجمن
پس از مدت ها با هم حرف زدیم
خوشحالی ینی حرفای خنده دار @Zohre-Nowrouzi
هنوز دارم میخندم
با حرفِ امروزِ @M-an هم کلی ذوق کردم
این چالش خیلی خوبه،باعث میشه کمتر خودمو ناراحت کنم..بازم مرسی از عوامل اجرایی و دست اندر کاران
(تلفظش سخته
)
-
خوشحالی امروز امشب
چقد سخته امشب نوشتن
امروز یه کم عکس دیدم که حالم رو خوب کنه
شنیدن یه خبر خیلی خوشحالم کرد
و بهاره بهار بهار بهار منو بردی به اون روزا خاطره ها خنده ها ناراحتی ها همه و همه خوشحالم کردی دوست خوبم (:سارا امیدوارم به اون نتیجه ای که می خوام برسه همین با یه چیزی شروع شد...
-
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۹:۵۶ آخرین ویرایش توسط negaarin انجام شده
روز سوم :)))
بابت دیروز عذر میخوام چون خوشحالیام کم بودو نمیشد نوشتشون
خلاصه، امروز و دیروز رو ترکیب میکنم
دیروز بعد از چند سال دوری از ورزش که همیشه اولویت دوم زندگیم بود رفتم باشگاه، البته امتحانی رفتم ببینم موزیکایی که میذارن خوبه یا نه :// خاله م همیشه میره همین باشگاه گفت بیا خیلی موزیکاش خوبه به سلیقه ت میخوره:// اولش گفتم حالا میرم کلی موزیکای خفن خارجی باحال توپ میذارن، وقتی وارد شدم دیدم یه آهنگ از ریحانا بود گفتم ایول این همونیه که من میخوام، رفتم لباسمو عوض کردم تا شروع کردم گرم کنم، صدای گرم و دلکش و زیبای امید جهان به گوش رسید و آهنگ خفن و باکیفیت و ریتمیکِ زینو زینو( zeinoo zeinoo) پلی شد، ینی کارد میزدن خونم در نمیومد از بس عصبانی بودم، برگشتم خاله مو دوستشو نگاه کردم دیدم از خنده نابود شدن افتادن رو زمین، منم خیلی عصبانی بودم ولی بعدش به خودم گفتم، ببین فقط قراره یک ساعتو نیم این شرایطو تحمل کنی چون تو چالش بودم و نباید انرژی منفی به خودم راه میدادم، شروع کردم منم باهاشون خندیدم
خوشحالی بعدی این بود که یه عمه دارم که خیلییی دوسش دارم، فقط این عمه مو دوس دارم البته :)) یه نوه ی خوشکل داره که اسمش ریرا عه، ده ماهشه، من عاشقشم از بس تپلو خوشکلو کیوتو با مزه س، میتونم بگم نود درصد انرژی دوران کنکورم از این موجودِ شصت سانتیِ جذاب تامین میشد، روز قبل از کنکورم رفتم پیشش روز بعد از کنکور هم همینطور، راستش دلخوشی این روزای منه، خیلی دختر آرومو ملایمیه :)) یه لحظه بغل کردنش ساعتها انرژی میریزه تو وجود آدم
لازمه که بازم تاکید کنم که، چه قدر خوشبختم که یه روز تو مدرسه مون یکی از دوستام که میدونست من عاشق شریفم اومدو آلا رو بهم معرفی کردو من اومدم تو فرومو با این دنیای جذاب آشنا شدم، که با تمام بدیها و خوبیهاش، آدمای ارزشمندی رو بهم هدیه داد، آدمایی که با ناراحتیام ناراحت میشن، با خوشحالیام خوشحال، درسته مجازیه ولی مهم اینه که کلی عشق و محبت از طرف آدمای حقیقی توشه، مرسی از همه ی اونایی که امروزمو واسم ساختن، مرسی که نگرانم بودین، مرسی که اینقدر گلید، امیدوارم بتونم این همه حس خوبتونو جبران کنم :))) اگه یه روز از اینجا برم ولی تا آخر عمر تو خاطرم باقی میمونید، نمیشه آدمایی رو که تبدیل شدن به بخشی از قلبت رو فراموش کرد، خوشحالم بابتتون :)))
-
خب من شوکه شدم فکر کردم یه روز خوشحال باشم کافیه
اما امروز
اول اینکه تا ساعت نه خوابیدم ، بیدار شدم دیدم حس بیداری نیست تا ۱۲ خوابیدم(انتهای خوشحالیام اینه
)
دوم ؛ زنگ زدم به دوستم سعید کلی کیف کردم بعدشم رفتم پیشش توی مغازشون نشستم تا عصر#خوشحالی_بدون_خنده
ثالثا ! باهاش رفتم پمپ بنزین ، پیاده شدیم اونجا وایسادیم ... پشت دیوار پمپ بنزین یه درخت گردو هست ، یه نفر میخواست با چوب بزنه گردوی تو نوک درخت رو بندازهچوبش از درخت رد شد اومد از کنار کله م زوزه کشید و رفت
خوشحالم ک زندم
چهارم اینکه امشب با هلیوم (: صحبت کردم حالم خوبه - کلا هلیوم رو نمیشه با واژه ها توضیح داد ()
Five _ امشب همه رفتن مسافرت منم تا فردا شب تنهام خونهکلا حس خوبی داره تنها بودن ؛ دیوانه بازی های تنهایی و آهنگای ولوم آخر و افکار مرموزش
-
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۲۱:۵۴ آخرین ویرایش توسط Vezra انجام شده
امروز
راستش بیشتر خواب بودم ولی چون خوابایخوشی دیدم خوشحالم
و از اینکه با کتابخوابم بردخوشحالم
یه کتاب درباره عکاسیبود ...
صحبت کردن با مامانم
نشستیم حرفای خوب زدیم و خندیدیم
(به چیزای الکی هم میخندیدیم)
و بعد از اون
نزدیک به ۴۰ دقیقه شنیدن صدایی آرامش بخش
بهتری قسمت امشب بود
و بیش از یک ساعتی حرف زدن راجب بهترین اتفاق زندگیم
....
تونستم حس خوبی منتقل کنم....
شعر خوندم
شعر نوشتم
یه آهنگی تمرین کردم
)از زبون هرکس تعریف بشنوی خوشحال میشی اما زبون هرکسی بشنوی اشک تو چشمت جمع نمیشه.)
و امشب
یجور دیگه معنی گذشت و مهربانی رو فهمیدم...
یه آینده ای هم ساخته شد...
حرفام بعضی جاها مبهمه
حقیقتش باید باشه
عذرمیخوام چون توضیح دادنش کار راحتی نیس...
روز خوبی بود
عالی بود
هرروز بهتر میشه
مرسی
ببخشید یکم دیر شد... -
امروز
راستش بیشتر خواب بودم ولی چون خوابایخوشی دیدم خوشحالم
و از اینکه با کتابخوابم بردخوشحالم
یه کتاب درباره عکاسیبود ...
صحبت کردن با مامانم
نشستیم حرفای خوب زدیم و خندیدیم
(به چیزای الکی هم میخندیدیم)
و بعد از اون
نزدیک به ۴۰ دقیقه شنیدن صدایی آرامش بخش
بهتری قسمت امشب بود
و بیش از یک ساعتی حرف زدن راجب بهترین اتفاق زندگیم
....
تونستم حس خوبی منتقل کنم....
شعر خوندم
شعر نوشتم
یه آهنگی تمرین کردم
)از زبون هرکس تعریف بشنوی خوشحال میشی اما زبون هرکسی بشنوی اشک تو چشمت جمع نمیشه.)
و امشب
یجور دیگه معنی گذشت و مهربانی رو فهمیدم...
یه آینده ای هم ساخته شد...
حرفام بعضی جاها مبهمه
حقیقتش باید باشه
عذرمیخوام چون توضیح دادنش کار راحتی نیس...
روز خوبی بود
عالی بود
هرروز بهتر میشه
مرسی
ببخشید یکم دیر شد...نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۶:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهVezra سلام منم دیروز خیلی شب خوبی داشتم چون با تنها رفیق باقی موندنم از دوران مدرسه رفتم بیرون وسه ساعت تو گیم نت فیفا زدیم و پیاده برگشتم خونه....... آخرین کسی که از بودن باهاش لذت میبرم تو بیرون از خونه....البته که خودش میگه من نه رفیقشم نه دوست صمیمیش ....که خب چی کار کنم....دیشب من از این رفاقت یک طرفه بیشترین لذت بردم و یکی از شبای خوب زندگیم بود......
-
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
روزدوم
امروز هم صبح زود بیدار شدم ،لغت زبانم خوندم ،ساعت مطالعه ام بردم بالاتر وکارهام طبق برنامه انجام دادم ومهم تر اینکه سعی کردم از انجام همه کارها لذت ببرم
یه لیست آماده کردم از کارهای که دوست دارم انجام بدم وبه خودم قول دادم حتما تو برنامه ام قرارشون بدم
امروز سعی کردم در برابر کارها وحرف ها ی دیگران که ناراحتم ومی کنن واقعا در اصل هم ناراحت کننده هستن واکنش نشون ندم حتی تو فکرم
به خودم قول دادم سعی کنم کلی عادت خوب وفکر مثبت وقشنگ وارد زندگیم کنم هر چند وقت یکبار، یه ایده هم برای خوشگل سازی اتاقم آماده کردم
یه چایی خوش رنگ آماده کردم وبا خواهری کلی حرف زدیم از خیلی چیز ها (حرف زدن باهاش همیشه حالم بهتر می کنه ) قرار گذاشتیم باهم کیک درست کنیم
کلی طرح وفکر برای کاشت گل گیاه
تو ذهنم چیدم ،آهنگ مورد علاقه ام گوش دادم ،غذای مورد علاقه ام خوردم ، کتاب خوندم ،متن نوشتم ،با دوستان در حال کار برای تاپیک شیمی هستم و سعی کردم از تک تک لحظه هام لذت ببرم واگه باب میلم نیست صبور باشم
حال دلتون خوب
-
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
امروز طول روز نخوابیدم و برای همین خوشحالم !
یه فکری تو ذهنم در حال شکل گیریه قشنگ به نظر میرسه
امروز هم چندین تا عکس دیدم حس خوبی میده
امروز دیدم عروسی یکی از هم کلاسی ها هست لایو گذاشته بود خیلی خوشحال بود خوشحال شدم براش -
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۹:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صبح آزمون رو متفاوت خراب کردم
...
غروب کوه رفتیم،یکی بالاتر از ما بود سنگی پرت شد و یک میلیمتری سر پسرخالم رد شد...
یک ساعت و نیم بدون استراحت و بشدت تا بالا رفتیم قرارشد بریم جانپناه اونجا و شب بمونیم،اما پیداش نکردیم،اونام ترسیدن،هشت برگشتیم رو ب پایین و یساعت بعد خونه بودیم،بعدا دیدیم اونجایی ک نشستیم ۲۰قدیمش بودهخوشحالی ها وقتی نمایانن ک تلخی هاهم باشن،اگ خار نباشه رُز چ معنای داره
۱)اینکه یکی از ی جای دیگ از این کشور،با چندصدکیلومتر فاصله ازت،بدون اینک دیده باشدت حتی،واست وقت میذاره تا شاد باشی،این خودش بهترینه : )
مِرسی از همه ی کسایی ک مستقیم و غیرمستقیم نقش داشتن : )۲)ازمون اگرچه خراب شد(نسبت ب قبلیا)چون واقعا نخونده بودم،امابشدت بهم اعتماد بنفس و خوشحالی داد ،نمیدونید چ تلاشی میکردم واسه اینک یسوال ک هیچ علمی بهش ندارم رو حل کنم،و چ لذتی داشت حلش،شاید بخندید اما توی یکی از سوالا خودمو جای زاویه ی ۳۰درجه گذاشتم تا حل شه
و وقتی جواب اومد دیدم سه تا ۷۰دارم میخواستم بال در بیارم
۳)کوه واقعا خدارحم کرد و اون سنگ رد شد،نمیدونَم چِطور واقعا،اگرچه یخ کردم از ترس،اما بعدش احساس خوبی توی دلم ک هنوز خدا هوامون رو داره : )
4)اینک پناهگاه گم کردیم و اونا جا زدن،واقعا واسم تلخ بود اما لذت اون چایی رو ک دم غروب از اون ارتقاع با هوای خنک و شهر زیرپا،داشت واقعا قابل وصف نبود،و حکمت پیدا نکردنش رو فهمیدم،خدایا مرسی ازَت
۵)وقتی دیدم میلاد ناظم شده،نمیدونید چقدر خوشحال شدم،تشَکر واقعا
۶)نیم ساعت پیش یکی زنگ زد ک هستیم مشهد واست دو رکعت نماز میخوام بِنُمایم
،گفتم کمه چهارش کن
،واقعا حس خوبی بهم داد : )
(ادم طنزیه همونطوری گفت واقعا) -
روز سوم ( با لحن این فضانوردای فیلمای تخیلی بخونید )
امروز خیلی خوابیدم (((((((: بعدشم مقداری کار فتوشاپ انجام دادم (((((: و دیگر هیچ (: -
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۲۳:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نوشتن منم دیر شد ...ببخشید
دیروز خوشحالی اینکه همش موزیک هاییکه دوست داشتمو پشت سر هم گوش
میدادم
و یه صحبت دلنشیین
تونستم کارای تحقیقموتموم کنم که یه هفته مشغولش بودم
امروز بعد از یه هفته دوباره کلاس عکاسیشروع میشه
و دیگه همین -
شرکت کننده امروز : mohammadhassan
-
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا الان بیرون بودم و خیلی خستم نمیتونم زیاد بنویسم
فقط اینکه خوشحالم به دلایل مختلف
ایشالا شمام خوشحال باشین الان