-
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۳:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گاه گاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم
آنکه جانم را
سوخت
یاد می آرد ازین بنده هنوز!؟حمید مصدق
-
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۴:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چه کرده ای
که از پشت فرسنگها و سالها فاصله
بی آنکه ببینمت
بی آنکه لمست کنم
ازآنِ تو شدم
دکتر افشین یداللهی -
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۴:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مبدأ تاریخ من
این سفر توست
فصل های تقویم من
از این به بعد
با سفرهای تو
تغییر می کند
تقویم من
یک ماه دارد
که تویی
وقتی قرار است بیایی
روزها
معکوس می گذرد
وقتی قرار است بروی
روزها
باز هم معکوس می گذرد
تقویم من
معکوس هجریِ قمریست
تقویم من
زندگی توستافشین یداللهی
-
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۵:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
غافل کند از کوتهی عمر شکایت
شب در نظر مردم بیداربلند است -
نوشتهشده در ۱ شهریور ۱۳۹۷، ۱۶:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای که مسجد می روی بهر سجود
سر بجنبد دل نجنبد ، این چه سود؟!
مولانا -
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وقتی که دل از دنیا، آمیخته ی درد است
وقتی که صداقتها، آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است
چون وادی عشق او دور از همه نیرنگ است
خود را به خدا بسپار، آن لحظه که تنهایی
آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار، همراه سراسر اوست
دیگر تو چه میخواهی! بهر طلب از دوست
خود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی
آن لحظه که از غمها، بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگر
چون ناز تو میخواهد، او را ز درون بنگر
بهمن میزانی
-
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ماهها منتظرم روز به اینجـــا برسد
خبـر آمـدنـت بــــــر در اعـــلا برسدنگرانم من از این شهر، که از دیدارت
کار این شهر پرآشوب به غوغا برسدآمـدی شهــر بـهم ریخت، منم انسانم
چــه بسا کار منم نیز به اغمـــا برسدفصـــل زیبـا شــده با آمدنت، زیبا رو
که بهار از تو به شهــریور زیبا برسدعلیرضا_عباس_زاده
-
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-شهریور است و
شهر ما عمریست پاییز است.
چیزی نمیگویم؛
که میدانی دلم چیز است...سید_مهدی_موسوی
-
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@دانش-آموزان-آلاء
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشستعشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بودسجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه اوگفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ایجام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده اینشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنیخسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکنمرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستمگفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منمسال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختیعشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختمکردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشدسوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبتروز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلیمطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنیحال این لیلا که خارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بودمرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
-
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@دانش-آموزان-آلاء
پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرونبیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات راوگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مردچو مجنون این پیامک خواند وا رفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفتاس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که می خواهم تو را قد تریلیدلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم کمتر ز آن استچه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گراییپس از چن وقت دید بابای لیلی
که سنِ دخترش گردیده خیلی!درون خانه بوی ترشی آید . .
خدایا.. دخترم ترشیده شاید!!سراسیمه به مجنون زد ایمیلی
نمی پرسی چرا احوالِ لیلی!؟هنوزم عشق لیلی در دلت هست؟
هنوزم عکس او در تبلتت هست !؟تو داماد منی من شک ندارم . . !!
نیازی دیگه به مدرک ندارم . . !!شود این تحفه را با سیکل هم برد
نیازی نیس به دانشگاه آکسفورد!بیا تا منزلم.. مجنون ترینم . .
الهی دوریِ تان را نبینم . . !!چو کرد فکراشو مجنون زد ایمیلی
پس از یک هفته به بابای لیلی . .بگفتا چند سالی دیر کردی . .
زیادی جانِ من تأخیر کردی !!نباشد در سر از لیلی هوایی . .
که دارم چند دوستِ اجتماعی !!!ز بس هر چیز، این دوره گرونه
محاله زن بگیرم این زمونه !!
کنون ظرفی بزرگ با پُست ریلی
فرستادم بریز ترشیه لیلى
-
یکی درد و یکی هجران پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان ودرد و وصل و هجران
پسندم انچه را جانان پسندد -
نوشتهشده در ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۲۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دل دیدن رویت از خدا می خواهد
وصلت به تضرع از دعا می خواهد
هستند شکر لبان در این ملک بسی
.
.
**لیکن دل دیوانه تو را می خواهد ** -
راه من منزل من بحر من ساحل من
اشنای دل من دورم از خویش مکن -
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۷، ۱۰:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
@حافظ تایپینگ -
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
@دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء کیا این حرف رو قبول ندارن :
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد