-
نوشتهشده در ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۸:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
روزى آيد كه دلم هيچ تمنا نكند...
#سيمين_بهبهانى
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما اهلیِ عشقیم چه بهتر که بمیریم
جایی که در آن شرطِ حیات است توحش
|فاضل نظری| -
نوشتهشده در ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۷:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خبرت, هست که هر شب
دل من می میرد
غم عشق تو مرا سخت بغل میگیرد... -
نوشتهشده در ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا توانی پاک ،روشن
مثل باران
مثل مروارید
باش:) -
نوشتهشده در ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۱۸:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حرف است فراوان و
دگر حوصله ای نیست ....:( -
گر از پی شهوت و هوا خواهی رفت
از من بشنو که بینوا خواهی رفت.. -
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیآیدرسول یونان
-
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیآیدرسول یونان
نوشتهشده در ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۲۰:۰۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@milad91 عاااالییییی
-
نوشتهشده در ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۲۰:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
لایک کافیه دلبندانم لایک کافیه! ریپلای نکنید اگه از پستی خوشتون اومد!
رفع اسپم: خسته ام من ،خسته ام من
مثل مرغ بال و پر شکسته ام من... -
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
رهی -
چشم فروبسته اگر وا کنی
در تو بود هر چه تمنا کنیعافیت از غیر نصیب تو نیست
غیر تو ای خسته طبیب تو نیستاز تو بود راحت بیمار تو
نیست به غیر از تو پرستار توهمدم خود شو که حبیب خودی
چاره خود کن که طبیب خودیغیر که غافل ز دل زار تست
بی خبر از مصلحت کار تستبر حذر از مصلحت اندیش باش
مصلحت اندیش دل خویش باشچشم بصیرت نگشایی چرا؟
بی خبر از خویش چرایی چرا؟صید که درمانده ز هر سو شده است
غفلت او دام ره او شده استتا ره غفلت سپرد پای تو
دام بود جای تو ای وای توخواجه مقبل که ز خود غافلی
خواجه نه ای بنده نا مقبلی
رهی -
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
مولانا -
گر شرم همی از آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
ور آینهوار نیک و بد بنمائی
چون آینه روی آهنین باید داشت
مولانا
-
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
مولانا
-
شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود مینالد.
جغد میخواند.
غم بیاویخته با رنگ غروب.
میتراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در این تنگ غروب
سهراب سپهری
-
پنج وارونه چه معنا دارد ؟
خواهر کوچـکم ایـن را پرسـید!
مـــن بــــــــــــــه او خــــنــدیـــــدم .
کــمـی آزرده و حــیــرت زده گــفــت :
روی دیــــــوار و درخــــتــــــان دیــــــــدم
بــــازهم خندیدم! گفت دیروز خودم دیـدم
پسر همسایه پنج وارونه به مینو مــــیداد
آنقدر خنده برم داشت که طفلک تــرسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بــــــعــــــدهــــا وقــــتــی غــــم
سقـــف کوتاه دلت را خم کرد
بـی گــــمــــان می فهــــمی
پنج وارونه چه معنا دارد
• سهراب سپهری •
-
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
اخوان -
نوشتهشده در ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۲۲:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم!
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت .
من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد
و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یه نفر باز صدا زد سهراب!
کفش هایم کو؟
-
نوشتهشده در ۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۵:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قیامت قامتی،قدت قیامت
قیامت کرده ای زین قد و قامت
موذن گر ببیند قامتت را
ب قد قامت بماند تا قیامت...