-
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
مولانا
-
شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود مینالد.
جغد میخواند.
غم بیاویخته با رنگ غروب.
میتراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در این تنگ غروب
سهراب سپهری
-
پنج وارونه چه معنا دارد ؟
خواهر کوچـکم ایـن را پرسـید!
مـــن بــــــــــــــه او خــــنــدیـــــدم .
کــمـی آزرده و حــیــرت زده گــفــت :
روی دیــــــوار و درخــــتــــــان دیــــــــدم
بــــازهم خندیدم! گفت دیروز خودم دیـدم
پسر همسایه پنج وارونه به مینو مــــیداد
آنقدر خنده برم داشت که طفلک تــرسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بــــــعــــــدهــــا وقــــتــی غــــم
سقـــف کوتاه دلت را خم کرد
بـی گــــمــــان می فهــــمی
پنج وارونه چه معنا دارد
• سهراب سپهری •
-
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
اخوان -
نوشتهشده در ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ۲۲:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم!
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت .
من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد
و شبی از شبها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یه نفر باز صدا زد سهراب!
کفش هایم کو؟
-
نوشتهشده در ۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۵:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
قیامت قامتی،قدت قیامت
قیامت کرده ای زین قد و قامت
موذن گر ببیند قامتت را
ب قد قامت بماند تا قیامت... -
نوشتهشده در ۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۹:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مشتخون خود چوگل باید بهروی خویش ریخت
بیادب آلودهسازی دامن قاتل چرا.....
«بیدل» -
نوشتهشده در ۱۶ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ آخرین ویرایش توسط Marzieh.m انجام شده
- درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
و با لبانت برای همه سخن گفته ام
و دست هایت با دست های من آشناست
و در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان...
احمد شاملو
- درخت با جنگل سخن می گوید
-
«از کفر و ز اسلام برون صحرائیست
ما را به میان آن فضا سودائیست
عارف چو بدان رسید سر را بنهد
نه کفر و نه اسلام و نه آنجا جائی است»
«There exists a field, beyond all notions of right and wrong. I will meet you there»
مولانا -
ای دوست به یک سخن ز من بگریزی
خوی تو نبد به هر حدیثی تیزیبد گشتی از آن که با بدان آمیزی
بادیگ بمنشین که سیه برخیزیفرخی سیستانی
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۴:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو در ضمير منى
چگونه از تو گريزم؟!
كه ناگزير منى ... -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۴:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به جز حضور تو
هیچ چیز این جهان بی کرانه را جدی نگرفتم
حتی عشق را...! -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۵:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رفتن داریم تا رفتن
گاهی کسی با دلش میرود ..
گاهی هم با پایش
یک رفتن هم داریم
فقط .. اسمش رفتن است
اما نه کسی جایی میرود
نه دلی از دلی کنده میشود
و این عذاب است ! -
**چه شد در من نمیدانم **
فقط دیدم پریشانم....
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوست دارم -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای خدا هر گز نبینم بشکند قلب کسی
دل شکسته باطنش از ریشه ویران میشود -
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۳:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۵:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
زندگی شاید آن لبخندی ست که دریغش کردیم
سهراب سپهری
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۶:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷، ۱۶:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من اونقد دوست دارم
که اصلا پیتزامم مال تو