از روزای اول دانشگاهت بگو
-
اولین جزوه:/
چون خیلی کامل و خوش خط نوشتم دوس داشتم اینو همه ببینن
اگه از اینکه به بیمارستان علاقه ندارم و استرس این رشته که جون دو نفر آدم سالم تو دستاته نه دوتا بیمار و هیچ اشتباهی قابل قبول نیست... بگذرم
در کل فکر میکنم این که لحظه مادر شدن و اشک شوقه مراجعینتو ببینی و اون لحظه گذاشتن یه بچه در آغوش مادرش شیرین ترین چیز تو دنیا باشه
مادر دهه هشتادیمن ندیدمش ولی دوستم گفت مربیا بچه رو که بهش دادن گفتن حالا از این به بعد برو مامان بازی
-
اولین جزوه:/
چون خیلی کامل و خوش خط نوشتم دوس داشتم اینو همه ببینن
اگه از اینکه به بیمارستان علاقه ندارم و استرس این رشته که جون دو نفر آدم سالم تو دستاته نه دوتا بیمار و هیچ اشتباهی قابل قبول نیست... بگذرم
در کل فکر میکنم این که لحظه مادر شدن و اشک شوقه مراجعینتو ببینی و اون لحظه گذاشتن یه بچه در آغوش مادرش شیرین ترین چیز تو دنیا باشه
مادر دهه هشتادیمن ندیدمش ولی دوستم گفت مربیا بچه رو که بهش دادن گفتن حالا از این به بعد برو مامان بازی
-
اولین جزوه:/
چون خیلی کامل و خوش خط نوشتم دوس داشتم اینو همه ببینن
اگه از اینکه به بیمارستان علاقه ندارم و استرس این رشته که جون دو نفر آدم سالم تو دستاته نه دوتا بیمار و هیچ اشتباهی قابل قبول نیست... بگذرم
در کل فکر میکنم این که لحظه مادر شدن و اشک شوقه مراجعینتو ببینی و اون لحظه گذاشتن یه بچه در آغوش مادرش شیرین ترین چیز تو دنیا باشه
مادر دهه هشتادیمن ندیدمش ولی دوستم گفت مربیا بچه رو که بهش دادن گفتن حالا از این به بعد برو مامان بازی
بهاره یا حضرت اسطوخودوس
کمال الملک باید لنگ پهن کنه
-
دختر سیبیلو ندیده بودم که دیدم
خودتون حدس بزنید
-
دختر سیبیلو ندیده بودم که دیدم
خودتون حدس بزنید
-
این پست پاک شده!
-
من که هنوز نرفتم کلاس
خدا بخیر بگذرونه -
سلام
اولین روز شارژ برقی گوشیم تموم شد. زدمش به شارژ وقتی روشنش کردم دیدم پین کد میخواد.منم تو خوابگاه تنها و دلتنگ. رفتم محوطه خوابگاه دیدم دوتا پسره (از لباس پوشیدنشون که خیلی راحت بود معلوم بود که سال بالایی ان
) نشستن رو این وسایل ورزشیه داخل محوطه. با کلی خجالت و من من کردن گوشی یکیشونو گرفتم و به خواهرم زنگ زدم. گفتم پین کد این گوشی رو از داداشم بپرسه و بهم بگه. دوروز قبلش سیم کارتو گوشی خریده بودن برام
تا آخرین روز دانشگاهم احساس تنهایی میکردم
فرزندان خود را اجازه ندهیم راه دور برونددلشان میگیرد
-
سلام
اولین روز شارژ برقی گوشیم تموم شد. زدمش به شارژ وقتی روشنش کردم دیدم پین کد میخواد.منم تو خوابگاه تنها و دلتنگ. رفتم محوطه خوابگاه دیدم دوتا پسره (از لباس پوشیدنشون که خیلی راحت بود معلوم بود که سال بالایی ان
) نشستن رو این وسایل ورزشیه داخل محوطه. با کلی خجالت و من من کردن گوشی یکیشونو گرفتم و به خواهرم زنگ زدم. گفتم پین کد این گوشی رو از داداشم بپرسه و بهم بگه. دوروز قبلش سیم کارتو گوشی خریده بودن برام
تا آخرین روز دانشگاهم احساس تنهایی میکردم
فرزندان خود را اجازه ندهیم راه دور برونددلشان میگیرد
@milad91 چ سخت چه رشته ایی خوندی ؟
-
چقد خوب ... الان اومدی تجربی بخونی ؟
-
امروز یه اتفاق جالب افتاد
استاد اومد و اولین جلسه ای بود که بااین استاد داشتیم بعد یهو اومد خب از اون آدمای مذهبی و جاافتاده و باسواد بود ولی درسش اصلا به مذهب ربطی نداره ، خدمات بهداشت جامعه و این حرفاس
بعد خلاصه..همینجوری که اسمارو به ترتیب میخوند یه حضور غیاب کنه و آشنا شه به اسم من رسید گفت بهاره محمدی یهو خودش کل کلاس یه صلوات بلندددد فرستادن... بعد من
یه ذره پاشدم و به نشانه تشکر یه دستی رو سینه گذاشتم و دستی بالا بردم و چرخوندم به نشانه درود به همه کلاس
اصلا یه لحظه احساس امامت کردم
چقد خندیدیم
-
دختر سیبیلو ندیده بودم که دیدم
خودتون حدس بزنید
-
@elhame-H
-
روز اول دانشگاه من زیادهم خوب نبود.....حسرتی نداشتم چون کم کاری نداشتم ولی خیلی ناراحت بودم که چرا اینجام
-
امروز یه اتفاق جالب افتاد
استاد اومد و اولین جلسه ای بود که بااین استاد داشتیم بعد یهو اومد خب از اون آدمای مذهبی و جاافتاده و باسواد بود ولی درسش اصلا به مذهب ربطی نداره ، خدمات بهداشت جامعه و این حرفاس
بعد خلاصه..همینجوری که اسمارو به ترتیب میخوند یه حضور غیاب کنه و آشنا شه به اسم من رسید گفت بهاره محمدی یهو خودش کل کلاس یه صلوات بلندددد فرستادن... بعد من
یه ذره پاشدم و به نشانه تشکر یه دستی رو سینه گذاشتم و دستی بالا بردم و چرخوندم به نشانه درود به همه کلاس
اصلا یه لحظه احساس امامت کردم
چقد خندیدیم
یه تشت بیارید من می خوام با شما بیعت کنم:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
-
یه تشت بیارید من می خوام با شما بیعت کنم:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
Amin-Mehraji در از روزای اول دانشگاهت بگو
گفته است:
یه تشت بیارید من می خوام با شما بیعت کنم:smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes: :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
تشت ؟!
تشت واسه چی