ایستگاه آخر...(آخرین یادداشتهای یک دیوانه در فضای مجازی!)
-

راه رفتنی رو باید رفت بالاخره ...
مسیر سختی پیش رومه دعام کنید لطفا...
فراموشتون نمیکنم...
خدانگهدار...اللهم عجل لولیک الفرج...
#پایان
-
Heroes_Hunter
با اینکه به موضوع تاپیک نمیخوره با اجازه از استارتر
راستیتش این مبحث قیدا یکم پیچیدست
دو گروه وجود داره
یکی میگه بسیاری با اغلب و بیشتر یکیه
یکی میگه اینطور نیست و فرق داره
مثلا شما یه گروه ده هزار نفری از مردمو درنظر بگیرید
فک کنید سه هزارتاشون چش سبزن شش هزارتا چش مشکی هزار تا هم رنگای دیگه
در اینصورت میگیم بسیاری از این گروه چش سبزن چون خیلیاشون اینطورین
اما اکثریت و بیشترشون چش مشکین
پس طبق این مثال فرضیه گروه دو میتونه درست باشهاما اغلب توو کنکور نظر گروه یک درسته
پس همون راه خودتونو پیش برید و یکی در نظر بگیریدجمله من طبق گروه دو بود
romisa راستیت هم فک کنم درست نباشه
چون راست گفتن فارسی هس ولی یت برای عرب ها بکار میره..:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat: استارتر داره میره و ما ازین حرفا میزنیم تو تاپیک خدافظیش
... خیلی متوجه حرفتون نشدم ولی فک کنم درست گفتید.. فقط یکم گروه یکو دو و مثالشو خوب متوجه نشدم که ولش برای این تاپیک نیست. ناراحت نشید از حرفام شوخین. ممنون از کمکتون چشم همونکارو انجام میدم. -

راه رفتنی رو باید رفت بالاخره ...
مسیر سختی پیش رومه دعام کنید لطفا...
فراموشتون نمیکنم...
خدانگهدار...اللهم عجل لولیک الفرج...
#پایان
@آذرخش زندگیو هر طور دوس داشته باشی خودشو برات ارایش میکنه
-

راه رفتنی رو باید رفت بالاخره ...
مسیر سختی پیش رومه دعام کنید لطفا...
فراموشتون نمیکنم...
خدانگهدار...اللهم عجل لولیک الفرج...
#پایان
@آذرخش موفق باشید
ولی بنظرم این راه سخت رو دارید برای خودتون بسیار سخت تر میکنید که کار درستی نیست. -
دیوانه همیشه به محل جرم برمیگردد :|
-
اولا يادتون باشه كه نااميدي بزرگترين حربه ي شيطانه و اما علي (ع) هم گفتن كه نااميدي بزرگترين گناهه .
ضمنا توي اين مسير ميشه از همه چي رد شد اما نااميدي چراغ قرمزه كه هيچ راه عبوري ازش نداريد . پس همينجا نااميدي رو بفرستيد بره پي كارش .
در مورد موبايل . ببنيد من تو اين يه سال بارها و بارها روش هاي مختلفي رو آزمون و خطا كردم تا ببينم بهترين روش چيه و خداروشكر تو خيلي از موارد بهش رسيدم .
موبايل يكي از مخرب ترين چيزها توي اين مسيره .
من يه مدت روي همين امتحان ميكردم . مثلا يه مدت موبايلم رو خاموش كردم و يه مدت همزمان با درس خوندن پيام هم ميدادم .
تو روش اول تمركز فوق العاده بالايي داشتم تا حدي كه با جرئت به همه ميگفتم بازده مطالعاتي من 100 درصده .
اما تو روش دوم ميشد مثلا درسي كه تو نيم ساعت بايد تموم ميشد رو توي 1/5 ساعت ميخوندم و با بازده زير 50 درصد .
خب كدوم بهتره ؟ قطعا اوليش . و از طرفي خيلي از اطرافيانم رو ميديدم كه گوشي هاشون روشنه و باهاش كار ميكنن.
نتيجه ش چي شد ؟ اين شد كه من شدم رتبه 1 شهر و نفر دوم تو دخترا 250 رتبه با من فاصله داره .
حالا در پايان چي ؟ من ميتونم الان از گوشيم استفاده كنم اما آيا اون ميتونه الان رتبه ي 59 بگيره ؟ نه نميتونه ...
براي رسيدن به هدفهاي بزرگ بايد از يه سري وابستگي ها گذشت . سخته اما ممكنه . من خودم خيلي به نت وابسته بودم و خصوصا آيريسك .
اما منطقي فكر كردم و از آيريسك خداحافظي كردمو ديگه نيومدم . قاطعانه . اما يه نفر ديگه بود كه هي خداحافظي ميكرد و لي 2 روز بعد ميومد تو سايت و از صبح تا شب اينجا بود.
حالا چي شد ؟ آيا آيريسك تموم شد ؟ آيا اين 1 سال كه نيومدم چيزي ازم كم شد ؟ چيزي رو از دست دادم ؟ نه...چيزي رو هم بدست آوردم.
چي رو ؟ رتبه 2 رقمي كنكور رو ... رتبه 1 شهر رو ... ارزش و اعتبار رو ... ببينيد چقدر اعضاي سايت برام ارزش قائلن . چون ميتونم كمك شون كنم . چون مفيدم اما اون زمان اگه ميموندم هيچوقت نميتونستم مفيد باشم.
يادمه اواسط سال يه فيلمي گذاشته بود به اسم آواي باران كه 99 درصد بچه ها ميديدن اونو . اما من از مهر كلا تلويزيون رو تعطيل كرده بودم .
حالا نتيجه ش چي شد ؟ رتبه 1 شهر مال من شد و دوباره شبكه ي آي فيلم داره آواي باران رو پخش ميكنه و من با خيال راحت ميتونم بشينم اين فيلم رو ببينم.
حالا شما هم گوشي رو بذاريد كنار . اولش سخته اما كم كم عادت ميكنيد . دقيقا به خاطر همينه كه گفتم از الان بايد عادت بديد كه كاراي جانبي رو ترك كنيد.
يه چيزي ميگم شايد باور نكنيد . بعد از اين همه مدت با توجه به اون وابستگي كه به گوشي و نت داشتم ، بعد از اتمام كنكور ديگه اصلا دلم نيمخواست گوشيمو روشن كنم يا بيام نت !
پس همه چي به عادت تون بستگي داره . خودتون منطقي تصميم بگيريد . آيا سالهاي ديگه نميتونيد از موبايل استفاده كنيد ؟ چرا مي تونيد ...
اما آيا سال هاي ديگه مي تونيد به رتبه ي خوب كنكور برسيد ؟ نه...
اميدوارم حرفام مفيد باشه و اگه بازم كمكي خواستيد من در خدمتم.
موفق باشيد
زهره تاج ابادی رتبه 59 کنکور
-
دوستان خوبم سلام

این روزا مطلبی فکرمو درگیر کرده که تصمیم گرفتم باهاتون درمیون بذارم.
من یه انسان خاکستری ام با مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها. پس خودم هم اقرار میکنم که افکار و اعمالم لزوما درست نیست.
من فقط باهاتون درددل میکنم باقیشو میسپرم به خودتون.
*
تو این مدت موضوعی مدام توی ذهنم رژه میرفت... اونم اینکه احساس کردم دچار دوگانگی شخصیت شدم!
دوگانگی شخصیت مجازی و حقیقی. نه اینکه بگم مرتکب دورویی شدم و چیزایی بیگانه با خومو به خودم نسبت دادم؛ نه!
اتفاقا صداقت من حتی در فضای مجازی هم بهم ضربه زد:|
چیزی که اذیتم کرد نحوه ی تعاملم با افراد بود...
من به عقاید همه ی آدما احترام میذارم(حالا همه ی همه شونم که نه البته
)
اما واقعیت اینه که ما همه مسلمانیم(: تو دینمون هم حدود مشخصی برای روابط تعیین شده.
من متاسفانه اونقدر مذهبی نیستم که حکمش رو صراحتا بیان کنم, پس به برداشت های شخصی خودم بسنده میکنم.
*
چیزی که من درمورد "خودم" دیدم این بودش که مدل برخورد من با یک آقا پیش از حضورم در فضای مجازی به گونه ی دیگه ای بود.
و انگار فضای مجازی این قالب رو شکوند و من آزادتر از قبل شدم. اوایل همه چیز جالب بود!
من براحتی با آقایون شوخی میکردم, ابراز نگرانی میکردم, اظهار رفاقت میکردم... و بدون توجه به جنسیت, همگی باهم در تعامل بودیم.
عمومی بودن فضا و حضور سایر دوستانم, منو دچار این توهم میکرد که خب همه متوجهن منظوری ندارم!
رفتارم در مورد همه ی کاربرها یکسانه و تفاوتی نمیکنه.
*
کمی که گذشت... متوجه شدم نه تنها فضای مجازی بستر متفاوتی رو برام فراهم کرده و رفتارمو تغییر داده؛
بلکه این تغییرات کم کم به زندگی حقیقیم هم ورود پیدا کرده.
به عنوان مثال پیشتر من بعضی از الفاظ رو در مکالمات حضوریم به کار نمیبردم.
اما انگار چند بار تایپ کردنشون قبحشون رو شکوند.
حالا شاهد اینم که کلماتی که اوایل حتی از تایپ کردنشون خجالت میکشیدم, به راحتی به زبون میارم!
*
من قبول دارم که فضای مجازی مرواریدهای گرانبهایی برامون به ارمغان میاره.
ولی کسی میتونه مرواریدهای این اقیانوسو صیدکنه و از غرق شدن مصون بمونه که اینکارو بلد باشه.
راه حلش شاید بالا بردن سواد رسانه ای و بپابودن باشه...
اما من تصمیم گرفتم از خیر خوبیهاش بگذرم و مثل سابق "واقعا" زندگی کنم.
*
میخوام وقتی به رستوران میرم بیشتر از خوشگل بودن غذا و لایک خوردناش, به خوشمزه بودنش فک کنم
و حتی برام مهم نباشه لباس گرون قیمتی تنم هست یا یه چیز خیلی عادی پوشیدم
میخوام اون لحظه فقط اونجا باشمو دل بدم به خونوادم و رفیقام
میخوام وقتی بعد یه روز پرکار و مشغله به خونه برمیگردم, عوض اینکه بدوئم پست بذارم چقد خسته ام,
بشینم با مامان و بابام چایی بخورم و چرا همین جمله رو به اونا نگم خب
*
تازه من یه چن وقتیه گوشی رو کنار گذاشتم. و اِلّا اون روزاییو یادمه که از سرعت پایین نت عصبی میشدم حتی وقتابی که مثلا سوار مترو بودم.
کارخاصی هم نداشتم ولی انگار حتما باس نت میبود تا پی امام دو دیقه زودتر سین شن مثلا:|
یا چمیدونم هروقت که اراده کردم یه چیزیو سرچ کنم . یاهرچی ...
یادم نیست دقیقا فازم چی بود ولی حس و حال داغون و عصبی و آویزونِ نتمو خوب یادمه.
*
الان که گوشی ندارم حالم خوشه. انگار یه وزنه ای از پام واشده باشه...
ولی خب کامپیوتر و مودمم تا به امروز از تصمیمات خاصم مصون موندن
حالا نوبت این دوتاس خخ پی سی رو که نمیتونم جمع کنم چون فیلمای آلا رو باس ببینم
ولی از اونجایی که کل فیلمارو دانلود کردم, حالا وقتشه که از شر مودم خودمو خلاص کنم!
*
راستش من دلم واسه خودم تنگ شده... و این خودِ عزیز دقیقا از وقتی ترکم کرده که پام به وب باز شده!
میدونم نت فایده زیاد داره. میدونم انسان عصر مدرن باید با تکنولوژی پیش بره و این صوبتا... همه اینارو میدونم
ولی من تصمیم دارم اونطور که دلم میخواد زندگی کنم. اونطوری که خودم میخوام.
شاید بگید فضای مجازی این اختیارو از آدم سلب نمیکنه. ولی من نظر دیگه ای دارم.
وقتی نمیخوای جایی باشی و هرروز میای میگی من تاکنکور نمیام و دوباره برمیگردی و میگی نتونستم(نمونه ش خودم!)
این ینی اوضاع تحت کنترلت نیست!
درثانی من میخوام خوبی و بدیو از نزدیک لمس کنم. تو فضای حقیقی حریم ها مشخص ترند.حرمت ها محفوظ ترند.
من آدمِ این فضا نیستم !
*
عکس چایی داغ لب یه پنجره با نمای برف, شاید حال منو واسه چند ثانیه خوش کنه و لایکشم بکنم حتی,
ولی یکی نیست بگه باباجان(!) تو که با چیز به این کوچیکی خوشحال میشی خب یه حال اساسی تر به خودت بده!
همون استکان چای رو خودت نوش جونت کن. تو لیوان محبوبت یه چای دارچینی با نبات بریز, بایست کنار پنجره و حالشو ببر.
جای عکس غذا آپلودکردن و ایموجی:face_savouring_delicious_food: گذاشتن, تلفنو وردار یه دیزی سفارش بده دورهم صفا کنین.
جای استیکر گل فرستادن واسه دوستت, یه شاخه گل بخر ببر واسش(: برق محبت تو چشم رفیقت کجا و لایک پای پستت کجا!
پست نذار محیط زیست واس ماس:| برو یه سطل بخر زباله خشکای خونتو تفکیک کن , کلی هم مامور بازیافت تحویلت میگیره و تشکر میکنه ازت
عکس حرم نذار بگو چقد بی معرفتم که اینجامو نمیرم:| شال و کلاه کن برو عین بچه آدم:| چقد کار داره مگه؟
روز مادر که رسید پست نذار مامان عاشقتم! برو همینو مستقیم بهش بگو( همین الان یوهویی گفتم من چسبید
)
*
از این مثالا تا صب میتونم بزنم!
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
*
خلاصه که(خلاصه تازه
) بدی دیدین حلال کنید(که حتما دیدین)
ما رفتنی ایم... برای همیشه!
*
من بعد تاجایی که ممکنه از نت استفاده نمیکنم
جالبه که حتی از فکر کردن به این تصمیم جدیدم, حس سبکی میکنم.
میدونم یه مدتی وسوسه میشم باز بیام سراغ رفقای گلم ولی من از پسش برمیام! به امید خدا جدیِ جدی ام...
چی بشه و چه دری به تخته بخوره که بیام که اونم یه آذر دیگه میاد و زودم جمع میکنه و باز کوچ میکنه. (منش جدید منظورمه نه اکانت فیک خخ)
*
ظاهرا تهِ خطه...
دلم خواست اینارو بگم به رفقام بعد مجازیو ترک کنم
میدونم زیاده و کسی حال و حوصله خوندنشو نداره
نوشتم شاید به درد کسی خورد
*
لطفا مواظب خودتون باشید
حیفید بخدا...
خدانگهدار همگی(:
التماس دعا
یاعلی(بیست و هشت مهر نود و هفت / 1:10 بامداد)
سوال درسی دلیل محکمی واسه برگشتن نبود
دوباره خوندم یادداشتمو و دوباره خودم شدم
هویت من ارتباط رسمی و کوتاه با آقایون رو میطلبه
و هدر ندادن سرمایه ی عمرم
و وحدت درون
که هر سه ش با حضور در انجمن سلب شد از من
دیگه اشتباهات تکراریو تکرار نمیکنم
مقصد مشخصه
مسیر هم مشخص
واقعا آدم اینجا بودن نیستم
خدانگهدار همگی
یاعلی -
سوال درسی دلیل محکمی واسه برگشتن نبود
دوباره خوندم یادداشتمو و دوباره خودم شدم
هویت من ارتباط رسمی و کوتاه با آقایون رو میطلبه
و هدر ندادن سرمایه ی عمرم
و وحدت درون
که هر سه ش با حضور در انجمن سلب شد از من
دیگه اشتباهات تکراریو تکرار نمیکنم
مقصد مشخصه
مسیر هم مشخص
واقعا آدم اینجا بودن نیستم
خدانگهدار همگی
یاعلیبنده ی خدا
طوری میگی ادم اینجا نیستم...انگار اینجا چیه؟
هرچی ب گردن انجمن ننداز...مقصر فقط خوده خودتیییییی
وقتی خودت نمیتوونی تایم مشخصی از نت استفاده کنی گناه انجمن چیه؟
امیدوارم فردا دوباره نیایی !!و اینو هم گردن انجمن نندازی -
سوال درسی دلیل محکمی واسه برگشتن نبود
دوباره خوندم یادداشتمو و دوباره خودم شدم
هویت من ارتباط رسمی و کوتاه با آقایون رو میطلبه
و هدر ندادن سرمایه ی عمرم
و وحدت درون
که هر سه ش با حضور در انجمن سلب شد از من
دیگه اشتباهات تکراریو تکرار نمیکنم
مقصد مشخصه
مسیر هم مشخص
واقعا آدم اینجا بودن نیستم
خدانگهدار همگی
یاعلیبنده ی خدا
ان شاالله موفق باشی و دوباره دنبال بهونه نباشی
ردپا



️
️

