-
آواز عاشقانه قيصر امينپور
آواز عاشقانهي ما در گلو شكست
حق با سكوت بود، صدا در گلو شكستديگر دلم هواي سرودن نميكند
تنها بهانهي دل ما در گلو شكستسربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريههاي عقدهگشا در گلو شكستاي داد، كس به داغ دل باغ، دل نداد
اي واي، هايهاي عزا در گلو شكستآن روزهاي خوب كه ديديم، خواب بود
خوابم پريد و خاطرهها در گلو شكست"بادا" مباد گشت و "مبادا" به باد رفت
"آيا" ز ياد رفت و "چرا" در گلو شكست -
ﻏﻔﻠﺖ ﺍﺯ ﻣﻮﻻﯼ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐــــِـﯽ؟
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻭ ﺣﯿﺮﺍﻥ ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐـــِــﯽ؟ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻝ ﻋﺒﺎ ﺩﻡ ﻣﯽﺯﻧﯽ
ﺩﻡ ﺯ ﻣﻬـــــﺪﯼ ( عج ) ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﮐﻢ ﻣﯽﺯنی؟ﻣﻬـــــــﺪﯼِ ( عج ) ﺯﻫﺮﺍ، ﺣﺴﯿﻨـــــﯽ ﺩﯾﮕﺮﺳﺖ.
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻧﺴﻞ ﺣﯿﺪﺭ ﺍﺳﺖﻏﯿﺒﺖ ﺍﻭ ﮐﺮﺑﻼﯾـــــﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﺑﺘﻼﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖﮐﻞُّﻋﺮﺽٍﮐﺮﺑـــــﻼ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﯿﻦ
ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺣﺠّﺖ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ ﺯﻣﯿﻦ!شیعیاﻥ«ﻫﻞﻣﻦﻣﻌﯿﻦ» ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ
ﺑﺸﻨﻮﯾﺪ ﺍﯼ ﺣﻖ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻭﺵ:ﮐﯿﺴﺖﻣﻬـــــﺪﯼ( عج ) ﺭﺍ ﮐﻨﻮﻥ ﯾﺎﺭﯼ ﮐﻨﺪ؟
ﺍﺯ ﺍﻣـــــﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ؟ﮐﻮ ﺑُﺮﯾﺮ ﻭ ﮐﻮ ﺯﻫﯿﺮ ﻭ ﮐﻮ ﺣﺒﯿﺐ؟
ﺗﺎ ﻧﻤـــــــﺎﻧﺪ ﻣﻬـــــﺪﯼ ِﺯﻫﺮﺍ ﻏﺮﯾﺐﮐﻮ ﺍﺑﻮﻓﺎﺿﻞ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺷﻬﯿـــــﺪ؟
ﺳﯿﺼﺪ و ﺍﻧﺪﯼ ﺻﺤﺎﺑـــــﯽِ ﺭﺷﯿﺪﻋﻮﻥ ﻭ ﺟﻌﻔﺮ، ﺍﻫﻞ ﻭﻻ ﻭ ﺩﺭﺩ، ﮐﯿﺴﺖ؟
ﺍﻧﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﺩﯼِﻏﺮﺑﺖ، ﻣﺮﺩ ﮐﯿﺴﺖ؟ﺻﺒﺢ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍﺳﺖ، ﺩﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺷﻮﯾﺪ
ﺑﺮ ﺍﻣـــــﺎﻡ ﻋﺼﺮ ﺧﻮﺩ، ﯾﺎﻭﺭ ﺷﻮﯾﺪﻣﯽﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺭﻩ ﻭﻟﯽّ ﮐﺮﺩﮔﺎﺭ
ﻭﺍﺭﺙ ﺣﯿﺪﺭ، ﺑﻪ دستش ذوالفقار
اللهم عجل لولیک الفرج
-
آمد اما ؛
در نگاهش آن نوازش ها نبود ... -
بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست -
“تو” با قلب ویرانه من چه کردی؟
ببین عشق دیوانه من چه کردیدر ابریشم عادت آسوده بودم…
تو با “بال” پروانه ی من چه کردی؟ننوشیده از جام چشم تو مستم…
خمار است میخانه ی من…چه کردی؟مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟مرا خسته کردی و خود خسته رفتی…
سفر کرده ، باخانه ی من چه کردی؟جهان من از گریه ات خیس باران…
تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟ -
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست”
هوشنگ ابتهاج