-
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۲۰:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مرغ بهشت بودم و افتادمت به دام
اما تو طفل بودی و از دست دادیمپ.ن: پرش ضمیر داره
-
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۲۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مبین که پیشِ تو بغضم همیشه زندانیست
هنوز همدمِ این مرد، اشکِ پنهانیستبه وعدههای تو امیدوارم؛ اما حیف
که عمرِ نوح ندارم، که آدمی فانیست!#حسین_دهلوی
-
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۲۰:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم به دعا که چشم بد دور از تو
ای دوست مگر چشم بدت من بودم -
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۲۱:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست -
نوشتهشده در ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۲۲:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری -
نوشتهشده در ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۲۲:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلم به وسعت دریا گرفته آقاجان
از این زمانه از اینجا گرفته آقاجان
بیا دوای غم و غصه ها تویی مولا
برای توست که دلها گرفته آقاجان
اللهم عجل لولیک الفرج
-
نوشتهشده در ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید که چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را
فروغ فرزاد -
نوشتهشده در ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین!
بی تو بودن، درد دارد!
می زند من را زمین
می زند بی تو مرا،
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است،
صعب العلاج یعنی همین!
-
نوشتهشده در ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۳:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
“تو” با قلب ویرانه من چه کردی؟
ببین عشق دیوانه من چه کردیدر ابریشم عادت آسوده بودم…
تو با “بال” پروانه ی من چه کردی؟ننوشیده از جام چشم تو مستم…
خمار است میخانه ی من…چه کردی؟مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟مرا خسته کردی و خود خسته رفتی…
سفر کرده ، باخانه ی من چه کردی؟جهان من از گریه ات خیس باران…
تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟ -
نوشتهشده در ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۴:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بویِ شور انگیزِ باراڹ می دهي
با نگاهت بر دلم جان مي دهيبسڪہ خوب ومھربان وصادقي
بر دلم عشقي فراوان می دهيخواهشاً با قلبِ تنھــایم بمان
چون فقط...
چون فقط تو بویِ انسان میدهي -
نوشتهشده در ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۵:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست”
هوشنگ ابتهاج
-
شاید این چند سحرفرصت آخرباشدکه به مقصد برسیم
بشناسیم خدا را و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم -
نوشتهشده در ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شهریار:
حیدر بابا ایلدیریملار شاخاندا
سللر سولار شاققلدیوب آخاندا
قیزلار اونا صف باغلیوب باخاندا
سلام اولسون شوکتوزه ائلوزه
منم ده بیر آدم گلسین دیلوزه -
نوشتهشده در ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آذربایجااااااااااااااان
-
نوشتهشده در ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۳:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد -
له سره شیاد
بکیشنمه دار
تا که چاو مس نای
ناره نمه خوار -
نوشتهشده در ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۷:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اي بـیخبــر بکــوش کـه صاحب خبــر شوی
تــا راهــــرو نباشی کـی راهـبـر شـوی
در مکتب حقایق پیش ادیـب عشـق
هان اي پسر بکـــوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی…
-
نوشتهشده در ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۷:۲۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی اي عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو می رسم اینک به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت ان لعل روان بخش
اي درج محبت به همان مهر و نشان باش
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
اي سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو درنظر آصف جمشید مکان باش
“حافظ”
-
نوشتهشده در ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۹:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست -
نوشتهشده در ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۱۷:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تا خرمنت نسوزد
تشویش
ما
ندانی