-
@naviddd-danaa چه بسی قلمتان متفاوت از دگران است و تایپی شبیه نامه های اداری زین پس نکته یتان را مورد توجه قرار میدهم ممنون از توجهتان
پ ن:اسپم نگردد
%(#0030a8)[تار و پود هستیم بر باد رفت]
%(#0b3bb5)[اما نرفت]
%(#194ccc)[عاشقیها از دلم]
%(#2655cc)[دیوانگیها]
%(#3461d1)[از سرم...]- رهی معیری
-
-
@naviddd-danaa یا شیخ اینان را در تو دلی باز گوی که اینجا اسپم میگردد و کاری بس ناشایست است ملتفت به بحثتان بودم در بافتن توجه و عنایت کامل را لحاظ فرمایید زین پس
پ ن:اسپم نگردد
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است میترسم
من از تصویر بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم
من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست می دارد تنها هستم
و فکر میکنم...
و فکر میکنم...
و فکر میکنم...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود.- فروغ فرخزاد
-
ما در این انبار گندم می کنیم *گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش *کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست *وز فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن *و انگهان درجمع گندم کوش کن
گرنه موشی دزد در انبار ماست *گندم اعمال چل ساله کجاست
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا*جمع می ناید در این انبار ما
حضرت_مولانا -
%(#40c3f7)[روزها فکر من این است و همه شب سخنم]
%(#40c3f7)[که چرا غافل از احوال دل خویشتنم]
%(#40c3f7)[از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود]
%(#40c3f7)[به کجا میروم آخر ننمایی وطنم...]
%(#f700a9)[.]
%(#f700a9)[.]
%(#f700a9)[#مولانا] -
%(#ff00f2)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ]
%(#ff00f2)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ]
%(#ff00f2)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!]
%(#ff0062)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ]
%(#ff0062)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻧﮑﺎﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ]
%(#ff0062)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!]
%(#9500ff)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ]
%(#9500ff)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ]
%(#ff00f2)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻨﺎﺭِ ﺳﻮﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!]
%(#0095ff)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ]
%(#0095ff)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ]
%(#00ff22)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!]
%(#00ff22)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ میﺗﺮﺳﻢ]
%(#ff0000)[ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯِ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ]
%(#ff0000)[ﻭﺍﺳﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِ ﺩﻝِ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ …!]
%(#0400ff)[.]
%(#0400ff)[.]
%(#0400ff)[.]%(#ffa600)[#فروغ -فرخزاد]
-
از تهی سرشار
جویبار لحظهها جاری ست
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را میشناسم من
زندگی را دوست میدارم
مرگ را دشمن
وای، اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن
جویبار لحظهها جاریمهدی اخوان ثالث