-
@Saahaar اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد -
داده چشمان تو در کشتن من دست بهم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست بهم -
هادی اکبری ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است -
0000000000 تا شمع قلندری بهائی افروخت
از رشتهٔ زنار دو صد خرقه بسوخت -
هادی اکبری تو را من چشم در راهم شباهنگام
در آن دم که می گیرند در شاخ
تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزآن دل خستگانت راست اندوهی فراهم...
شب بخیر. -
0000000000 مرا در نهانی یکی دشمن است
که بر بخردان این هنر روشن است -
0000000000 شب شماهم بخیر
-
هادی اکبری
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را -
@Saahaar اگر آن ترک شیرازی بدست ارد دل مارد
بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را -
هادی اکبری
البته فکر کنم این بیت اشتباهی دارد
این سخن روشن است .... -
@naviddd-danaa بله فکر کنم
که بر بخردان این سخن روشن است درسته -
0000000000 آدمیزاده اگر بی ادب است انسان نیست
فرق ما بین بنی آدم و حیوان ادب است -
هادی اکبری تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای بفدای چشم تو این چه نگاه کردن است -
0000000000 تو هم ای دوست چو من خواهی شد
باش یکروز بر این قصه گواه -
هادی اکبری همه کارم زخود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل ها -
0000000000 اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست
-
هادی اکبری تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی -
0000000000 یارب به کمند عشق پا بستم کن
از دامن غیر خودتهی دستم کن
-
هادی اکبری نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را -
0000000000 از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به هزار درمان ندهم