-
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۴:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چون عشق رفت از دست
میل کتابت امد
اما دگر مرا نیست حرفی برای گفتن
#فریدون_فرخزاد -
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۴:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مرا زهره ی آن نیست
که نامت را به زبان آرم
در تو می نگرم و می میرم.
#حسین_منزوی -
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۴:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چو سایه چند به هر خاک جبهه سودنها
که زنگ بخت نگرددکم از زدودنها
-
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۵:۲۲ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
ای آهِ خفته در خون، چاک دلت مبارک:)
-
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۵:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیاییبه کجا روم اخر ای نگار بی تو.....
-
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۵:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من از عالم تو را تنها گزیدم
روا داری که من غمگین نشینم ؟!
-
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۵:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من آن مولای رومی ام که از نطقم شکر ریزد
ولیکن در سخن گفتن غلام شیخ عطارم
-
نوشتهشده در ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۵:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۶:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شیطان که رانده گشت جز یک گناه نکرد٬
خود را برای سجده ادم رضا نکرد٬شیطان هزار مرتبه بهتر زبی نماز ٬
او سجده بر ادم و این بر خدا نکرد -
نوشتهشده در ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۷:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به هرچه مینگرم مست وهمپیماییست
فتاده است در این آب، بنگ،روزگار -
نوشتهشده در ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۳:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۹:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای دل ساده خودت را بیش ازاین تنها نکن
از غرور خسته ی من خواهش بی جا نکنای دل من عشق مرده در میان شهر ما
گوشـه ای بنشین و ما را لااقل رســوا نکننیست بر مهر و محبت های مردم اعتماد
عاشقی را جست و جو در ظلمت دنیا نکنبر درِ قلب پر از رنج خودت قفلی بزن
در دل تنهاییت غیر از خدا را جا نکنچوب حراجی نزن بر خلوت و تنهایت
ای دل ساده خودت را بیش از این تنها نکن -
نوشتهشده در ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۹:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از من رمقی به سعی ساقی مانده است
وز صحبت خلق بی وفایی مانده استاز باده دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده استخیام
-
نوشتهشده در ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۳:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بسکه واماندیم نقش پای ما از ما گذشت....
-
نوشتهشده در ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۳:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
صدقیامت رفت و امروز مرا فردا نکرد.......
-
نوشتهشده در ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۲۱:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
وقتی که دل شوم ٬ ضربانم نمی شوی ٬
خون گریه هم کنم ٬ نگرانم نمی شوی!این مرده ای که جان نسپرده فقط ٬ منم!
جان منی ولی هیجانم نمی شویباران بهانه شد که کمی عاشقم شوی
نه ! بی تفاوتی ... به گمانم نمی شویزردم هنوز و حال و هوایم گرفته است
تب دارم و تو تاب و توانم نمی شویدر چشمهام سوزش شعر و شراره است
آتشفشانم و فورانم نمی شویفیروزه ی نگاه تو نقش جهان من !
پلکی زدی که نصف جهانم نمی شوی ؟من مثل سرزمین غزل های مرده ام
ای زنده رود من ! شریانم نمی شویحالا که دل شدم ضربانم نمی شوی
خون گریه می کنم ٬ نگرانم که می شوی؟! ... -
نوشتهشده در ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۲۱:۲۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هرکس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهی بامی که پریدیم، پریدیمرم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم، رمیدیم -
یک روز به هیبت سحر می آید
با سوز دل و دیده ی تر می آید
یک روز به انتقام هفتادو دو شمس
با سیصد و سیزده قمر می آید
اللهم عجل لولیک الفرج
نوشتهشده در ۱۵ تیر ۱۳۹۸، ۲۳:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهخجالت میکشم آقا بگویم یارتان هستم
که میدانی و میدانم فقط سربارتان هستم
من و این بی وفایی ها و این توبه شکستن ها
حلالم کن که عمری موجب آزارتان هستم
اللهم عجل لولیک الفرج
-
همه نارفیقن ای رفیقم
کجااایی که دلم گرفته -
نوشتهشده در ۱۶ تیر ۱۳۹۸، ۸:۳۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
همیشه هر که دم از عاشقی زده تنهاست
نماز آن که مکبر شود جماعت نیست