-
نوشتهشده در ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۹:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
می سوزم و
لب نمی گشایم که مبادآهی کشم و
دلی به درد آید از او ...#رهی_معیری
-
نوشتهشده در ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آدمها تا حدّ مرگ از خود خستهات میکنند
ترکت نمیکنند
اما مجبورت میکنند ترکشان کنی
آنگاه تو میشوی بندهی سر تا پا خطاکار!#هوشنگ_ابتهاج
بینهایت جالب
-
نوشتهشده در ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۹:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای دل که بی گدار به آب ها نمیزدی
بی قایقت میانه ی دریا چه میکنی؟ -
نوشتهشده در ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۹:۲۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
جماعتی که به افتادگان نپردازند
اگر به عرش برآیند همچنان پستند ...#صائب_تبريزی
-
نوشتهشده در ۲۵ تیر ۱۳۹۸، ۲۲:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد -
نوشتهشده در ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۳:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رفتی و بعد رفتنت، عطر تو بود همدمم
خسته شدم ز حال خود نالهای بر خدا زدم
حال تمام کوچهها بعد تو غصه بود و بس
بس که میان پرسهها، نام #تو را صدا زدم -
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
سوی من وحشی صفت عقل رمیده
آهوروشی کبک خرامی نفرستاد
دانست که خواهد شدنم مرغ دل از دست
وز آن خط چون سلسله دامی نفرستاد
فریاد که آن ساقی شکرلب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد:(( -
نوشتهشده در ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۳:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
نقد من یک مشت خاک واین همه سیلابها
-
نوشتهشده در ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۵:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هر کسی را
همدم غم ها وتنهایی مدان
سایه همراه تو می آید
ولی همراه نیست...
#مولانا -
نوشتهشده در ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۶:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانهای
گفت یا آب است یا خاک است یا پروانهای!گفتمش احوال عمرم را بگو این عمر چیست ؟
گفت یا برق است یا باد است یا افسانهای!گفتمش اینها که می بینی چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند یا مستند یا دیوانهای!گفتمش احوال عمرم را پس از مردن بگو؟
گفت یا باغ است یا نار است یا ویرانهای!ابوسعید ابوالخیر
-
نوشتهشده در ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۹:۱۸ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
به رفع تلخی ایام باید خون دل خوردن
مگر صهبا خمار وهم این تریاک بنشاند
-
نوشتهشده در ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۹:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ملال پنجره را آسمان به باران شست
چهار چشم غبارینش، از غباران شست
از این دو پنجره اما از این دو دیدهی من
مگر ملال تورا میشود به باران شست؟
امان نداد زمان تا نشان دهیم که دست
هنوز میشود از جان، به جای یاران شست
گذشتی از من و هرگز گمان نمیکردم
که دست میشود اینسان ز دوستداران شست -
نوشتهشده در ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ۳:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ۶:۳۷ آخرین ویرایش توسط revival انجام شده
-
کدخدای ده ماست که گمان کرده خدای ده ماست
کدخدا نیست خدایی ست بلای ده ماستروزهاییست به گوش همه خواند که خداست
بینوا بی خبر از حال و هوای ده ماست