-
@Fre-que-nce
البته باید میگفتم خسته نباشی دلاورررر -
@M-an سلام خوبین؟
ی نفر هست ک میره پی ویا و از بچه ها میخواد ک ببرنش ت گروه دخترونه
چن باری هم سوتی داده ک پسره
دنبال گپ دخترونه ت انجمن میگردهنوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Fre-que-nce در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@M-an سلام خوبین؟
ی نفر هست ک میره پی ویا و از بچه ها میخواد ک ببرنش ت گروه دخترونه
چن باری هم سوتی داده ک پسره
دنبال گپ دخترونه ت انجمن میگردهحاشیه
اون ادم داره به خودش بیشتر از همه ضربه می زنه -
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تبعیض تا کجا اخه
خنده های ناز مدیر چن تا چن تا لایک میخوره
اونوخ ما حلقمونم بپوکنیم ی دونه -
@Fre-que-nce در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@M-an سلام خوبین؟
ی نفر هست ک میره پی ویا و از بچه ها میخواد ک ببرنش ت گروه دخترونه
چن باری هم سوتی داده ک پسره
دنبال گپ دخترونه ت انجمن میگردهحاشیه
اون ادم داره به خودش بیشتر از همه ضربه می زنه -
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۳:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@Fre-que-nce
نه اتفاقا کار خیلی خوبی کردی که گفتی -
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۳:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ولی اونو نمی دونم چرا اومده اینجا
-
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۳:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بازم باورم نمیشه
-
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۳:۱۴ آخرین ویرایش توسط Dr.agon انجام شده
@M-an منو
البته فک کنم -
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۳:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@M-an
اصلا باورم نمیشه اینجا مجازی باشه -
غصه میسوزد مرا، باران ببار
کوچه میخواند تو را، باران ببارابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببارخاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببارباغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار -
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۳:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اصلا میشه اسم همه اینا رو شانس گذاشت؟!
این همه نزدیک...
این همه دور....... -
@M-an سلام خوبین؟
ی نفر هست ک میره پی ویا و از بچه ها میخواد ک ببرنش ت گروه دخترونه
چن باری هم سوتی داده ک پسره
دنبال گپ دخترونه ت انجمن میگردهنوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۳:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Fre-que-nce
هر کیه منو میشناسه چون پی وی من نیومده
-
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۳:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک دقیقه مطالعه
خارپشتی از یک مار تقاضا کرد که بگذار من نیز در لانه تو، مأوا گزینم و همخانه تو باشم. مار تقاضای خارپشت را پذیرفت و او را به لانه تنگ و کوچک خویش راه داد. چون لانه مار تنگ بود، خارهای تیز خارپشت هر دم به بدن نرم مار فرو میرفت و او را مجروح میساخت اما مار از سر نجابت دم بر نمیآورد.
سرانجام مار گفت: «نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شدهام. میتوانی لانه من را ترک کنی؟» خارپشت گفت: «من مشکلی ندارم، اگر تو ناراحتی میتوانی لانه دیگری برای خود بیابی!» عادتها ابتدا به صورت مهمان وارد میشوند اما دیری نمیگذرد که خود را صاحبخانه میکنند و کنترل ما را به دست میگیرند.
مواظب خارپشت عادتهای منفی زندگیتان باشید.
-
نوشتهشده در ۳ شهریور ۱۳۹۸، ۱۳:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود...
این شعرو خیلی باور دارم:)