-
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی بشنود دوستش ازنامزدش دلبرده
مثل یک افسرتحقیق شرافتمندی که به پرونده جرم پسرش برخورده
خسته ام مثل پسربچه که درجای شلوغ بین دعوای پدر مادرخود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مُهرِطلاق که پرازچشمِ بد وتهمتِ مردم شده است!
خسته مثل پدری که پسرمعتادش غرق در درد خماری شده فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس پسرش،پیشِ زنش،برسرِاو داد زده!
خسته ام مثل زنی حامله که درماه نهم دکترش گفته به دردِ سرطان مشکوک است
مثلِ مردی که قسم خورده خیانت نکند زنش اما به قسم خوردنِ آن مشکوک است
خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته ام بیشترازپیرزنی تنها که عید باشد...نوه اش سمت اتاقش نرود!
خسته ام!کاش کسی حال مرا میفهمید غیرازاین بغض که درراهِ گلو سد شده است
شده ام مثل مریضی که پس ازقطع امید در پی معجزه ای..راهی مشهد شده است! -
@اخراج-شد در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
romisa
ملت رو اینطوری میذارن سرکار،نه اون مسخره بازیه غروب...شب شیک همگی
هرچقدم که بخوای نقش ادمای بدو بازی کنی
بازم فقط از پس یه نفر برمیاد که برای اینکه پشت اخرش تاثیرگذارتر باشه چن روز نیاد -
romisa سارا جان میخوای به همون شعر خوندن اکتفا کنی و وارد عرصه ی شعر سرودن نشی؟ :|
-
این پست پاک شده!