-
چه قدر ببینم کنکور شده برای اشغال صفتا بازار و مارکت
طرف یه چیزی میگم بهش قبول نمیکنه چون خامه(درسته منم جوابشو نمیدم یا بحث نمیکنم
میگم من راهی که رو درسته بهت گفتم و خلاص)
ولی وقتی میبینم بیشترین خامی رو بچه چه زمانی داره...و درست گرگا کجا لونه میکنن
ناراحت میشم
با زندگی بچه های مردم بازی میکنن چون بازار خوبیه و نامردا خوب جایی هم سرمایه گذاری میکننمن امیدوارم پدر باهوش و کتابخونی برای بچم باشم چون
بعضا پدر مادرا تو فامیل همچین چیزن
که چیزیِ بچه به چشم نمیاد -
این مادره که (تو فامیلمون) در مورد کنکور بچش ازم پرسید میگه که بچشو بهترین مدرسه غیر انتفاعی شهر برده
هر مشاوری گفته ثبت نام کرده
تازگی میلیونی میگفت کتاب خریده
این که داشت اینارو میگفت
منم پیش خودم داشتم فکر میکردم پول چه قدرم میتونه مشکل افرین باشه
یا وقت ادمو بیخودی بگیره و تلف کنهوالا ما کاسب بودیم
یه چن تا جمله ی اقتصادی :
درسته که این یکی خانواده ی خیلی پول داری هم نیستن
داشتم فکر میکردم پول دست مغزِ ادمای فقیر زیاد دووم نمیاره
پول دست ادمای احساسی دووم نمیارهو کاش فقط پول از دست بره
کلا در مورد کنکور ازم دیگه سوال نپرسین چون میپرسین ناراحت میشم
و وقتی چند بار یه بار تو رفت امد های فامیلی میبینمتون به قران حرفی نزنین از بچه با رتبه های نجومیش وقتی خودتون از بچتون بد بخت ترین
شاید دیگه نوشتنیا رو نوشتم و دیگه حرفی نمونده و باید برم و کلا حرفی در مورد کنکور نزنم و حداقلش تو الا نباشم
به والدین
پسر عمه دختر عمو دختر خاله هم باید بگم که دیگه بابا شورشو در نیارین بچه رو اگه لوس نکنین وضعش درست میشه به قران
من همبازی های بچگی هامو میشناسم اگه خنگ بودن تو روتون میگفتم خاله یا عمو این بچت هیچ....نمیشه
جالب اینجاست بعضا خود پدر مادرا میگن بچم خنگه
ولی وقتی خود مادر پدرش نمیفهمن من دیگه چی بگم؟
تازه مثلا این قدر اعصابم خورد میشه که دیگه خونشونم نمیرم یا برم حرفی بندازن باید بگم من دیگه کمکی نمیتونم بکنمراستی بچه هاتون کمی تو مشکلات بندازین که یکمی پخته تر شده مرحله کنکورشون وارد بشن
دیگه چی بگم
مادر پدرای زیادی میبینم که دیوونم میکنن
اگه بعضا بچه تو دوست داری باید بزنی زیر گوشش
نه این که پررو بار بیاریشاگه ماشالله این قدر تو رفاه کاملین و هیچ کاری نیست تو خونه که بچه مسعولیت پذیر بشه
خوب حداقل بعضی کارارو بهش یاد بدین (مادر پدرایی که میبینم تنبلن
یه بار معلم دینیمون میگفت بچم درس نمیخونه و بی مسعولیته
کاش بهش میگفتم که خودت چه کاری میکنی تو مدرسه
طرف میومد از 1ونیم ساعت 1 ساعتشو میسورتید(یعنی فنا میکرد تا زمان بگذره)خب
من خودم خیلی کارا میتونستم بکنم و یاد بگیرم قبل و هنگام کنکورم
ولی خانواده دوست نداشت برم مسافرت یا حتی توی دید و بازدید ترجیح میدادن من خونه بمونم (چه قدر به ضرر شخص خودم شد ولی بابام باید میزد زیر گوشم و میگفت غلط میکنی ما جایی میریم و تو نمیای ولی مادرم نمیذاشت)وقتی جایی میرفتن اونا من وقتمو تلف میکردم و اونا فکر میکردن دارن درس میخونم
اگه مامان یا بابای یه بچه ی نفهمی
برو مشاوره جلسه ای در مورد مباحث حرف بزن خودت
و وقت بزار
حداقلش وقت گذاشتنههههههه به خدا
مادرا هم که چی بگم
وقت نمیزارن باز یا نمیدونم وقت میزارن ولی منطقی نمیتونن فکر کنن
به خالم میگم مهسا دفعه بعدم همین ترازو خواهد اورد چون کار جدیدی نکرده ناراحت میشه میگه
تازه 1و800 کتاب خریدم
میگم چه ربطی داره دیگه چیزی نمیگهمیگه امین دلداریم بده و حرف نزن
باید خونمونو ببریم دور تر نبینمشونمادرا هم فک میکنن بچه هر چه قدر بیشتر مشاور یا هرچی پول بده بهتر نتیجه میگیره
دیگه دیوونم کرده خالم
جالبه هر چی هم بهش میگم عمل کن دفعه بعدی میپرسم میگه عمل نکرده
منم با خنده و خوشی بحثو عوض میکنمولی واقعا ناراحت میشم
خب دیگه این تودلی امروزم بود
جوری میشه بعضا میبینم بچه حرفمو بهتر از مامان باباش میفهمه
98.7.2
خیلی کنکور خودم میاد تو ذهنم و ناراحت میشم
ولی خب دیگه سعی میکنم کمتر ناراحت بشم