Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. کافه کتاب❤️ (وقتی با خوندن هرکتاب یاد آلا میوفتی‌)
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
تروخدا بیاین
د
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد
بیاین انگیزه بدین
د
به کسی ک پشت مونده پشیمون نیست ولی روحیه شو باخته
بحث آزاد

کافه کتاب❤️ (وقتی با خوندن هرکتاب یاد آلا میوفتی‌)

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
کتاببخونیم
72 دیدگاه‌ها 15 کاربران 2.9k بازدیدها
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • خانومخ آفلاین
    خانومخ آفلاین
    خانوم
    فارغ التحصیلان آلاء
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #3

    متن جایگزین

    سلام حالتون چطوره(:

    پاییزمن امروز خیلی قشنگه ❤️🍁

    ربکا رو که میشناسید مگه نه🌼

    داستانی پر فراز و نشیب از دافنه دوموریه که باعث میشه تا لحظه اخر بارها قضاوتتون رو تغییر بدید❤️

    برش کتاب🍉
    دیگر هرگز نمی توانیم برگردیم در این شکی نیست. گذشته هنوز بسیار نزدیک است. چیزهایی که می خواهیم فراموش کنیم و پشت سر بگذاریم، بار دیگر زنده می شوند و آن احساس ترس و ناآرامی مرموزی که رفته رفته به وحشتی کور و نامعقول منتهی میشد ممکن است مثل گذشته به نحوی غیر منتظره، به همراه همیشگیمان تبدیل شود.

    او از آن مردهایی است که می‌گوید: “ازت می‌خوام که با من ازدواج کنی جوجه فسقلی!”

    با خوندنش و حس حال داستان و زیبایی ربکا یاد چن نفر افتادم که دلم میخاد منشن بشن😁❤️

    اکالیپتوس
    (یادمه نقاشی مو نکشیدی هااا❤️😁)
    @بر-باد-رفته
    دلتنگتم ❤️
    ایهام
    غزل جان من❤️

    #کتاب بخونیم❤️
    #کتاب_خوب_بخونیم
    @دانش-آموزان-آلاء

    ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    9
    • خانومخ آفلاین
      خانومخ آفلاین
      خانوم
      فارغ التحصیلان آلاء
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #4

      متن جایگزین

      سلام احوالتون چطوره❤️

      پاییزتون خوب پیش میره؟ 🍁

      کتاب امروز کتاب خاص و عجیبیه وقتی برای معرفی میزاشتم چند تا از دوستای انجمن تو ذهنم بودن

      از متن و قلم خوب نویسنده که بگذریم کشش داستانی حرف نداره🌼
      مانند بسیاری از داستان‌های دیگر، خواننده حین دنبال‌کردن زندگی شخصیت اصلی این داستان با شخصیت‌های جدیدی هم آشنا می‌شود که در این کتاب ارتباط زیمرمان با اطرافیان خود قابل توجه است و از طرفی نمی‌توان نسبت به گریز جامعه‌شناسانۀ نویسنده به زندگی معشوقۀ زیمرمان و سرانجام زندگی او و دیگر شخصیت‌های داستان نیز بی‌توجه بود: «ساختمان‌های روبه‌رو پرده از زندگی‌های دیگر برمی‌داشتند. زندگی‌هایی تماماً شبیه زندگی من. شبیه کرم‌های شب‌تابی که جلوی نور می‌جنبیدند … (ص ۱۰۹)»

      خوندنش رو از دست ندید😁🙈

      یک قاچ از کتاب🍉

      تلفنم زنگ خورد. گوشی را برداشتم. صدای عجیبی می‌داد. عربده دوردست جمعیت به گوش می‌رسید، اما کسی حرف نمی‌زد. بعد، صدایی که انگار از آن سوی زمین می‌آمد، غرّید: «منم، پسر، پدرت. تو مسابقات اسبدوانی‌ام. جایزه بزرگ رو بُردم.»

      روی لب بالایی‌ام عرق نشست، و چند لیتر خون دوید روی گونه‌هام.

      جواب بده! به پدرت جواب بده، زیمرمان!
      نعره می‌زد، اما انگار زبانش به زحمت کلمات را بلند می‌کرد.

      خب، بچه، امروز یا فردا؟ نکنه می‌خوای این پول‌ها رو تنهایی بسوزونم؟

      من سر کارم.

      شلیک خنده بلندی را می‌شنیدم که آرام دور می‌شد. پدرم بدون گذاشتن گوشی رفته بود. فقط نعره‌های بلند شرط‌بندها را می‌شنیدم.

      شب، به خانه‌ام زنگ زدند. پلیس بود. پدرم در جایگاه تماشاگران دعوا راه انداخته بود. مخاطبم از خسارت‌های جدی حرف می‌زد. دوش گرفتم و رفتم به کلانتری. تاکسی با تمام سرعت می‌رفت. به راننده گفتم: «عجله نداریم.»

      مرد در آینه بغل نگاهی بهم انداخت که شیطنتی عجیب در خود داشت. افتاده روی فرمان، دست‌هاش جوری منقبض می‌شدند که انگار داشت کسی را خفه می‌کرد. فریادهای کوتاه و ناهنجار از دهنش در می‌رفت. ماشین به هرطرف می‌پرید، از لبه پیاده‌روها بالا می‌رفت و صداهای ترسناکی به پا می‌کرد. حس می‌کردی هر لحظه امکان داشت همه‌چیز متلاشی شود، در راننده باز شود، کف ماشین پاره شود، موتور منفجر شود. کزکرده روی در، چیزی نمی‌گفتم. راننده به معنای واقعی کلمه پدال‌ها را گم می‌کرد.

      یاد شما افتادم🌹🌹
      @m-bahrami1378
      Milad 91

      ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      9
      • خانومخ آفلاین
        خانومخ آفلاین
        خانوم
        فارغ التحصیلان آلاء
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #5

        متن جایگزین

        امروز دوتا معرفی کتاب داشتیم(:

        محمد صالح علاء رو کمتر کسی نمیشناسه(:
        نویسنده ای که توی سبک نوشتن و داستان میتونه مارو پرت کنه به سی سال قبل ببرتمون تو کوچه پس کوچه های تهران قدیم(:

        اگر تابه حال از صالح علاء چیزی نخوندین پیشنهاد میکنم این کتاب رو از دست ندید❤️

        یک قاچ از کتاب:
        🍉❤️

        حالا من تا سه شمردم و عاشق شدم، خدای نکرده اگر تا هفت می‌شمردم چه می‌شدم! زمین غمگین بود. روزی که من عاشق شدم، زمین متبسم شد و سراسیمه دور خورشید می‌چرخید، جوری که عالم فقط دو فصل می‌شد؛ برای عاشق یا بهار است یا پاییز.

        روزی که من عاشق شدم، به سختی شب شد؛ آن هم چه شبی، بی‌پایان!

        شبی که ماه گم شده بود. با وجود این نمی‌دانم از کجا لایه‌ی نازکی از مهتاب روی همه چیز کشیده بودند و من یکسره بیدار بودم که شب اول هیچ عاشقی نخوابیده. نمی‌خوابد چون تا سحر میخانه‌ی دلدار باز است...

        بعضی کتابا بوی اصالت میدن... بوی تهران قدیم.. با ادماش...با معرفت هاش(:

        Flight
        یادتو افتادم❤️

        @دانش-آموزان-آلاء
        #کتاب بخونیم
        #کتاب_خوب_بخونیم

        ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        9
        • خانومخ آفلاین
          خانومخ آفلاین
          خانوم
          فارغ التحصیلان آلاء
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
          #6

          متن جایگزین

          سلام حالتون چطوره؟❤️

          پاییزتون خوب پیش میره؟؟؟

          امروز هم اومدم ی کتاب دیگه رو معرفی کنم که لابه لای روزمرگی هامون بخونیم(:

          کتاب خیلی خوبه دلتنگی پاییزو کم میکنه 🙂
          مخصوصا هنگامی که باران پیانو مینوازد دیگه حالتون عجیب و غریب خوب میشه 🍂🍁

          خیلی ها روزبه معین رو با قهوه سرد اقای نویسنده میشناسن
          اما به نظرم این کتاب یکی از نقطه های پرشور کار اقای معینه(:

          یک قاچ از کتاب:

          برای گم شدن همیشه نباید توی کوچه پس کوچه های غربت باشی. گاهی وقت ها توی اتاق خودت، میان تک تک خاطراتت گم میشی. آن وقت باید خیلی به عقب برگردی تا خودت را پیدا کنی.
          خیلی...

          دکتر برنوسی یادتون افتادم 🌹
          @Amir-Bernousi

          و پدر معنوی revival 🌹

          #پاییزتون قشنگ 🍂🍁🍂🍁
          #کتاب_بخونیم

          @دانش-آموزان-آلاء)

          ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          12
          • خانومخ آفلاین
            خانومخ آفلاین
            خانوم
            فارغ التحصیلان آلاء
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #7

            متن جایگزین

            سلام حالتون چطوره(:
            باز من اومدم با معرفی ی کتاب دیگه❤️
            اگر حوصلتون سر رفته و حس یک نواختی سراغتون اومده این کتاب رو از دست ندید🖐️🍁

            چی میشه اگر ی شب بخوابیم و صبح هیچی از گذشته یادمون نیاد؟؟؟

            این کتاب جوابش رو بهتون میگه❤️🍁

            #پاییزتون قشنگ

            متن جایگزین

            دخترم ❤️🙈
            @Saahaar

            ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            9
            • خانومخ آفلاین
              خانومخ آفلاین
              خانوم
              فارغ التحصیلان آلاء
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
              #8

              متن جایگزین

              مغازه خودکشی

              یکی از کتاب هایی که قبلا خوندم و برام جذاب بود.. و ازش خیلی الهام گرفتم
              برای اون دسته از دوستانی که کتاب روانشناسی و دنیای تمثیلی رو دوس دارن
              و بازبان طنز بیگانه نیستن خیلی پیشنهاد میشه

              مغازه خودکشی از نظر من ی قهوه ی خیلی تلخه با بوی خوب و کلی شکر که تلخی رو مطبوع میکنه💖
              @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا
              @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا

              به کنکوری ها پیشنهاد نمیشه برید درس بخونید عه😑😂

              برش کتاب:
              وقتی به اتاق‌خوابش برگشت، زنش به بالشت تکیه داده بود و مجله می‌خواند. زن پرسید «کی بود؟»
              «نمی‌دونم. یه بیچاره‌ای که تفنگش گلوله نداشت. چیزی رو که دنبالش بود از توی جعبه‌ی مهمات پیدا کردم و به‌ش دادم. دیگه می‌تونه مغزش رو بترکونه. داری چی می‌خونی؟»
              «آمار پارساله: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر می‌شه. باورنکردنیه.»
              «آره همین‌طوره. چه‌قدر آدم هست که می‌خوان راحت بشن و موفق نمی‌شن… خوشبختانه ما واسه‌ی این کار این‌جاییم. چراغ رو خاموش کن عزیزم.» (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۱۵)

              در سراسر رمان مغازه خودکشی، ژان تولی مخاطب را به امیدوار بودن و ادامه دادن تشویق می‌کند. او به ما می‌گوید که زندگی با وجود همه مشکلاتی که دارد، می‌تواند همچنان زیبا باشد. در واقع این خود ما هستیم که انتخاب می‌کنیم چه چیزی را ببینیم. می‌توانیم در حال تماشای اخبار منفی باشیم ولی ظاهر زیبای گوینده خبر را ببینیم

              جناب دکتر فیلسوف ارادت🖐️🌹😎

              @bfesfilmbvxazsjk

              @دانش-آموزان-آلاء

              ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              11
              • خانومخ آفلاین
                خانومخ آفلاین
                خانوم
                فارغ التحصیلان آلاء
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #9

                متن جایگزین

                سلام حالتون چطوره امروز🙈😍

                پاییز جان چطوره؟؟

                راستش کتاب امروز برخلاف اسمش پر از زندگیه پر از معنا
                وقتی انسانی سعی میکنه به معنا برسه به زیبایی به کمال
                وقتی از مرگ نمیترسه و بعد میفهمه باید برای زندگی کردن جنگید❤️

                کتابی که روایت گر دختری هست که زندگی پس از مرگ رو جور دیگه ای تجربه میکنه ❤️

                این کتاب رو از دست ندید 🖐️

                چند قاچ کتاب:

                -در دنیایی که هر کسی به هر بهایی،برای بقایش میجنگد، در مورد رفتار کسانی که تصمیم میگیرند بمیرند، چه قضاوتی میشود کرد؟
                هیچ کس نمیتواند قضاوت کند. هر کسی وسعت رنج خود را میشناسد، و میزان فقدان معنای زندگیش را.

                -آگاهی از مرگ، ما را تشویق می کند تا شدیدتر زندگی کنیم.

                همون قدر که این کتاب رو دوست دارم تو رو صدبار بیشتر دوست دارم آذرجان❤️
                پاییزه مگه میشه یادت نکنم؟(:

                @the_end

                #کتاب_خوب_بخونیم

                @فارغ-التحصیلان-آلاء
                @دانش-آموزان-آلاء

                ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                8
                • خانومخ آفلاین
                  خانومخ آفلاین
                  خانوم
                  فارغ التحصیلان آلاء
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
                  #10

                  متن جایگزین

                  سلام احوالتون چطوره😍😁

                  مدت هاست دارم این کتاب رو مرور میکنم
                  کتابی که نمیشه ازش رد شد
                  نمیشه نخوندش نه نمیشه..

                  داستانی درباره جدال درونی سه دختر و عشق و واقعیت(:
                  میدونی این کتابو باید باهاش زندگی کرد(:
                  عاشق کتاب شدین؟
                  من عاشقشم!!

                  یک قاچ🍉 از کتاب :

                  وقتی که فهمید می‌تواند یک نفر را بکشد روزی معمولی از روزهای پاییزی استانبول بود. این داستان در یکی از شب های آرام و ساکت شروع شد که چندان تفاوتی با شب‌های دیگر نداشت.

                  او سوار بر قایق‌هایی که چندان قرص و محکم نیستند و حتی آرام‌ترین و صبوترترین آنها را هم به زانو در می‌آورند دل به طوفان زد و تجربه کسب کرد. خب، هیچ کس از دیوانه بازی معاف نیست؛ البته به استثنای کسانی که عقل کل به نظر می‌آیند! اما او می‌دانست که از جنس زنان آرام و صبور نیست و بیش از هر چیز پتانسیل کارهای عجیب را دارد. البته راستش این کلمه «پتانسیل» کمی عجیب بود؛ مگر نه اینکه ترکیه زمانی فکر می‌کرد می‌تواند «مدل کشوری غرب زده، لائیک و دموکرات در غالب جغرافیای مسلمان باشد»، اما تفکرش به نمونه‌ای کامل از پتانسیل‌های محقق نشده پیوسته بود؟ کسی چه می‌داند. شاید احتمال دیوانه بازی در او هم درست مثل همین نمونه باید از بین می‌رفت، بدون اینکه به حقیقت بپیوندد.

                  یادم بودی فقط لابه لای کتابا دنبالت میگشتم ❤️
                  dlrm

                  @دانش-آموزان-آلاء

                  ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  8
                  • خانومخ آفلاین
                    خانومخ آفلاین
                    خانوم
                    فارغ التحصیلان آلاء
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
                    #11

                    متن جایگزین

                    متن جایگزین
                    سلام پاییزتون چطوره😁😍🍉

                    داشتم کتاب هارو نگاه میکردم که با دیدن این عکس
                    دیدم عه 😁 رمز داوینچی
                    همون کتاب مرموز و تودار و خوفناک که توقیف هم شد🔇😎

                    رمزداوینچی از اون کتابایی که باید بخونیم و اونقدر فکر کنیم تا فسفر مغزمون تموم بشه😂🌼

                    یک قاچ🍉از کتاب:

                    اگر بمیرم حقیقت از دست می‌رود... باید این راز را به کسی بسپارم. رابرت لنگدان، استاد نمادشناسی و تاریخ، برای سخنرانی به پاریس رفته که پلیس برای مشاوره درباره‌ی قتلی مرموز به سراغش می‌آید: رییس موزه‌ی لوور در موزه‌به قتل رسیده و جسدش در وضعیت عجیب و ترسناکی قرار گرفته است. در کنار جسد، معماهایی گیج کننده نوشته شده که پلیس تصور می‌کند پرده از راز قتل او برمی‌دارد و لنگدان باید در رمز گشایی از آن‌ها به پلیس کمک کند. در این بین، رمزشناس فرانسوی، سوفی نوو، به لنگدان ملحق می‌شود و همراه با هم می‌فهمند که تمام این رازها به نحوی با نقاشی‌ها و یادداشت‌های لئوناردو داوینچی مرتبط است. اما در عین حال پای رازی تاریخی در میان است، رازی که گویا می‌تواند جهان را زیر و زبر کند و باعث شود تا تاریخ را از نو بنویسند. متاسفانه، فرقه‌ی مذهبی تندرویی هم همزمان به دنبال دستیابی به این اسرار است که از کشتن ابا ندارد. اگر لنگدان و نوو نتوانند معماها را حل کنند، حقیقت بزرگ تاریخی یا تا ابد از دست می‌رود یا به دست کسانی می‌افتد که می‌خواهند نابودش کنند...

                    دیدین گفتم خیلی خوبه؟؟😁

                    @m__saDra__b
                    ایشون معرفش بودن😁🖐️
                    هیچی دیگ یادتون افتادم😎

                    @دانش-آموزان-آلاء

                    ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    9
                    • خانومخ آفلاین
                      خانومخ آفلاین
                      خانوم
                      فارغ التحصیلان آلاء
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط خانوم انجام شده
                      #12

                      متن جایگزین

                      سلام پاییز جان مون حالش چطوره؟

                      امروز اومدم رو معرفی کنم با فراز و نشیب های زیاد و حال خوب❤️

                      نویسنده در این اثر سعی بر آن داشته که با بهره‌گیری از اتفاقات غیرمنتظره، مهیج و خوفناک داستانی را ارائه کند که شما را به این فضای عجیب خواهد برد

                      یک قاچ 🍉 از کتاب:

                      سر جایم خشکم زده بود و بدن گرم دلایلا که نفس‌نفس می‌زد را در بغل گرفته بودم و سعی می‌کردم بشنوم.
                      هیچ.
                      و بعد یکهو خیالم راحت شد. حتماً دِلایلا زیر تختم قایم شده بود و وقتی به خانه آمدم در اتاق را به رویش بسته بودم. یادم نمی‌آمد که در را بسته باشم، اما ممکن بود وقتی به خانه آمده بودم ناخودآگاه این کار را کرده باشم. راستش چیز زیادی از ایستگاه مترو به بعد یادم نمی‌آمد. در راه خانه که بودم سردردم شروع شده بود و حالا که از وحشتم کم می‌شد، احساس می‌کردم از پایین جمجمه‌ام از سر گرفته می‌شود. واقعاً نباید وسط هفته نوشیدنی می‌خوردم. وقتی بیست سالم بود این کار ایرادی نداشت، اما دیگر مثل قبل نمی‌توانستم از پس خماری بربیایم.

                      دلایلا در بغلم ناراحت بود، تکان می‌خورد و پنجه‌هایش را در بازوهایم فرو می‌کرد، رهایش کردم و رُبدوشامبرم را پوشیدم و کمربندش را به دور خودم محکم کردم. بعد او را برداشتم تا به درون آشپزخانه پرتابش کنم.
                      اما وقتی در اتاق را باز کردم، مردی آن جا ایستاده بود.
                      تلاش برای به یاد آوردن ظاهرش بی‌فایده بود، زیرا حدود بیست‌وپنج بار با پلیس درباره‌اش صحبت کردم و نتیجه‌ای نداشت. مدام می‌پرسیدند: «حتی یه خرده از پوست مچ دستش رو هم ندیدی؟» نه، نه و نه. سوئیشرت گشادی پوشیده بود و دستمالی دور بینی و دهانش بسته بود و همه‌چیز در سایه قرار داشت. به‌ جز دستانش.
                      دستکش لاستیکی پوشیده بود. همین بود که به‌ شدت مرا ترساند. دستکش‌ها داد می‌زدند: «کارم رو بلدم.»، یعنی «آماده اومده‌‌م.»، یعنی «دنبال چیزی به‌ جز پولتم.»
                      لحظه‌ای طولانی همان‌طور روبه‌روی هم ایستادیم در حالی‌ که چشم‌های براقش در چشم‌هایم قفل شده بود.

                      صوتی هم میتونید بشنوید تا آدرنالین رو احساس کنید

                      توی بطن کتاب باهات مواجه شدم (:
                      romisa ❤️❤️

                      @دانش-آموزان-آلاء

                      ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      12
                      • خانومخ آفلاین
                        خانومخ آفلاین
                        خانوم
                        فارغ التحصیلان آلاء
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #13

                        متن جایگزین

                        شبتون بخیر 😍❤️

                        این کتاب ی سبک اروم و دلنشین داره که با تلخی و ها و شیرینی ها کمک میکنه تا بتونیم مزه زندگی رو بچشیم 😍

                        یک قاچ🍉 کتاب :

                        ماسو دختر جوانی است که پس از مرگ والدنینش، مسئولیت نگهداری از خواهر کوچکش را به عهده می‌گیرد و با ازدواج خواهرش

                        تصمیم می‌گیرد تا قهوه خانه قدیمی ارثیه پدربزرگش را بازگشایی کند اما در این میان به مشکلاتی برمی خورد

                        و عشق زیبایی زندگی اش ار زا یکنواختی در می‌آورد…

                        لابه لای آدماش پیدات کردم 😍❤️
                        @D-fateme-r

                        @دانش-آموزان-آلاء

                        ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        11
                        • خانومخ آفلاین
                          خانومخ آفلاین
                          خانوم
                          فارغ التحصیلان آلاء
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #14

                          متن جایگزین

                          سلام روز پاییزیتون بخیر❤️

                          حالتون چطوره

                          ملت عشق رو یادتونه؟
                          این بار دنیای عجیبی رو تو ده دقیقه تجربه میکنیم(:

                          یک قاچ 🍉کتاب:
                          لیلا، قهرمان داستان، مرده است ولی ذهن او به مدت 10 دقیقه و 38 ثانیه به حیاتش ادامه می‌دهد و تمام زندگیِ لیلا با همهٔ فراز و نشیب‌هایش در همین دقایق، به خاطرش می‌آید.

                          سؤال فلسفی و علمی‌ای که این رمان پیش رویِ‌ خوانندگان می‌گذارد، این است: چه خواهد شد اگر ذهن انسان، پس از لحظه مرگ، برای چند دقیقهٔ گران‌بها، به فعالیتش ادامه دهد؟ دقیقاً 10 دقیقه و 38 ثانیه؟

                          شبیه من @fatemeh_banoo
                          😁❤️

                          @دانش-آموزان-آلاء

                          ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          10
                          • خانومخ آفلاین
                            خانومخ آفلاین
                            خانوم
                            فارغ التحصیلان آلاء
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #15

                            متن جایگزین

                            سلام روز پاییزیتون بخیر❤️
                            حالتون چطوره؟

                            ی سری کتاب ها هستن که جلدشون ساده اس..
                            کم یابن..
                            ساده و بی آلایش ان..
                            سخت و محکم ان..
                            ی حس اصیل بودن..
                            اما بوی خوش ورق هاشون هوش از سر آدم میپرونه..

                            نقطه سر خط به قلم فاطمه راستی
                            از اون کتاباس..که شاید جلدش شما رو جذب نکنه ولی بیست صفحه اول شما رو باخودش میکشونه(:

                            یک قاچ🍉 کتاب:

                            دیگر نه دلش می‌خواست به کسی کمک کند نه کسی را دوست داشنه باشد،نه بخاطر کسی یا چیزی خوشحال شود و نه برای کسی یا چیزی ناراحت.اما نمی‌دانست بعضی چیزها در وجود آدم است، از بعضی چیزها نمی‌شود فرار کرد.بعضی چیزها برای بعضی آدمها مثل تنفس‌اند،مثل نیاز به اکسیژن که اگر نباشد میمیرند.

                            یادتون افتادم❤️
                            athenaa
                            فااطمه

                            @دانش-آموزان-آلاء

                            ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                            A 1 پاسخ آخرین پاسخ
                            10
                            • خانومخ آفلاین
                              خانومخ آفلاین
                              خانوم
                              فارغ التحصیلان آلاء
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #16

                              متن جایگزین

                              سلام احوالتون چطوره؟؟❤️

                              پاییزمون چطوره؟🍁

                              بادام تلخ..
                              اسمش رو که میشنوم یادم میوفته که چ حس های خوبی داره.. درسته طعمش تلخه.. اما بوش رو شنیدید؟؟
                              بوی بادام تلخ رو نمیشه با هیچ چیزی عوض کرد (:

                              نسرین جان قربانی با قلم خوبش شما رو میبره داخل ی داستان به تلخی بادام و بوی خوشش
                              از دستش ندید
                              مورد علاقه خودمه به شدت❤️

                              یک قاچ🍉کتاب

                              سرما، مثل جانوری موذی درجانم می‌رود. هو می‌کشد. تاب برمی‌دارد. می‌گویم: « چرا این‌جوری می‌کنی؟ می دونی که دیگه جون تو استخونام نمونده. سرش را بیرون می‌آورد و از لای دندان های پیر و چرکش می‌خندد: پیر شدی.» پدر گفته بود: آدم باید تا سرپاست غزل خداحافظی رو بخونه. نمی خوام رو دست کسی بمونم و فیش و فوش بشنوم. نگاهم را رو هوا زده بود: صاحب‌کار عالم می دونه من چی می گم بابا. سال‌های آخر لجبازی می‌کرد. با مادر. با خودش. با ما. با همه روزگاری که بعدها، خیلی بعدها، فهمیدم دیگر نمی‌خواسته: دکتر واسه خودش گفته. بچه شده بود یا دلش برای بچگی‌های نکرده‌اش تنگ‌شده بود؟ چشم‌های ریز مادر ریزتر شده بود و دور دهان پدر گشته بود، سفیدی خامه، لواش داده بود: می خوام بخورم بمیرم....»

                              لابه لای صبوری ها و مشکلاتش یادت افتادم❤️
                              @MaryaM-_-sh

                              @دانش-آموزان-آلاء

                              ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              12
                              • خانومخ آفلاین
                                خانومخ آفلاین
                                خانوم
                                فارغ التحصیلان آلاء
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #17

                                متن جایگزین

                                سلام شبتون بخیر...
                                پاییزمون چطوره؟ ❤️
                                پاییز من دلتنگی عشقه عشقه..

                                كتاب ناخوش احوال از اون کتابایی که باید بخونیم که حال ناخوشمون بشه خوش ❤️

                                یک قاچ کتاب🍉

                                : "نتيجه ي آزمايش ها آمده؟" به محض خارج شدن اين كلمه ها از دهانش، از گفتن شان پيشمان مي شود. آندرس ميراندا دلش مي خواهد سوالش را ميان زمين و هوا بقاپد و آن را روانه ي همان جايي كند كه از آن بيرون آمده است، و بار ديگر آن را در پس سكوت نگه دارد. ولي نمي تواند، كار از كار گذشته است

                                مخاطبش تویی جان من....
                                که هم رفیقی هم یاری هم انگیزه ای هم بودنی هم همه چیزی وسط این روزگار سخت❤️

                                @تگ نمی‌شود! 🖐️❤️

                                @دانش-آموزان-آلاء

                                ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                9
                                • خانومخ آفلاین
                                  خانومخ آفلاین
                                  خانوم
                                  فارغ التحصیلان آلاء
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #18

                                  18252944_1286427264745391_1163706807437230080_n.jpg

                                  سلام شبتون بخیر ❤️

                                  پاییزمون چطوره(:

                                  این همه آدم در دنیا دارن نباتی زندگی می کنند. بیدار می شوند و می خورند و می دوند و می خوابند همین. مگر به کجای دنیا برخورده؟ بابا گفت جوری زندگی کن که بعد از تو آدم ها تو را یادشان بیاید.

                                  کتابی که عاشقانه دوسش دارم بی نظیر درجه یک
                                  قلم روان که روایت گر سه دختر با سه زندگی متفاوت

                                  از نسیم جان مرعشی🖐️❤️
                                  ازدستش ندید
                                  فوق العاده و بی نظیر❤️❤️❤️

                                  چند قاچ کتاب🍉

                                  دنبال تو می‌دویدم. روی سرامیک‌های سرد و سفید سالن. در آن سکوت ترسناکِ هزارساله. هن و هنِ نفس‌هایم با هرگام بلندتر در گوشم تکرار می‌شد و گلویم را تلخ می‌کرد. بخش پروازهای خارجی آن طرف بود. امام نه، مهرآباد بود انگار. و سالن پروازش هی دورتر می‌شد. رسیدم به گیت. پشتت به من بود، اما شناختمت. کت نیلی‌ات تن‌ات بود و چمدان به دست، منتظر و آرام ایستاده بودی. روشنی سالن به سفیدی می‌زد. فقط نور می‌دیدم و تو را. لکه‌ای نیلی روی سفیدی مطلق. صدایت زدم. راه افتادی و دور شدی. سُر می‌خوردی روی سرامیک‌های سالن. دویدم. دستم را دراز کردم و دستت را گرفتم. برگشتی. دستت توی دستم ماند و هواپیما پرید…

                                  وقتی سکوت می‌کنم یعنی موافقم؟ نه، نیستم. من وقتی موافق باشم سکوت نمی‌کنم، می‌خندم. دهانم را باز می‌کنم و می‌گویم بله، موافقم. اما سکوت، می‌دانم که نمی‌کنم. شاید آن روز هم سکوت کرده بودم که فکر کردی با رفتن‌ات موافقم. ساکت نشسته بودم و چمدانت را می‌بستم. موافق نبودم، فقط ساکت بودم؛ و تو بدون من رفتی.

                                  از خوبای متن 🍉

                                  نمی‌دانم این “چیزی شدن” را چه کسی توی دهان ما انداخت؟ از کی فکر کردیم باید کسی شویم یا کاری کنیم. اینهمه آدم در دنیا دارند نباتی زندگی می‌کنند. بیدار می‌شوند و می‌خورند و می‌دوند و می‌خوابند. همین. مگر به کجای دنیا برخورده؟

                                  لابه لای صفحات و آدم ها...
                                  Flight
                                  @Mobham
                                  ❤️

                                  @دانش-آموزان-آلاء

                                  ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  9
                                  • خانومخ خانوم

                                    متن جایگزین

                                    سلام روز پاییزیتون بخیر❤️
                                    حالتون چطوره؟

                                    ی سری کتاب ها هستن که جلدشون ساده اس..
                                    کم یابن..
                                    ساده و بی آلایش ان..
                                    سخت و محکم ان..
                                    ی حس اصیل بودن..
                                    اما بوی خوش ورق هاشون هوش از سر آدم میپرونه..

                                    نقطه سر خط به قلم فاطمه راستی
                                    از اون کتاباس..که شاید جلدش شما رو جذب نکنه ولی بیست صفحه اول شما رو باخودش میکشونه(:

                                    یک قاچ🍉 کتاب:

                                    دیگر نه دلش می‌خواست به کسی کمک کند نه کسی را دوست داشنه باشد،نه بخاطر کسی یا چیزی خوشحال شود و نه برای کسی یا چیزی ناراحت.اما نمی‌دانست بعضی چیزها در وجود آدم است، از بعضی چیزها نمی‌شود فرار کرد.بعضی چیزها برای بعضی آدمها مثل تنفس‌اند،مثل نیاز به اکسیژن که اگر نباشد میمیرند.

                                    یادتون افتادم❤️
                                    athenaa
                                    فااطمه

                                    @دانش-آموزان-آلاء

                                    A آفلاین
                                    A آفلاین
                                    athenaa
                                    فارغ التحصیلان آلاء
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #19
                                    این پست پاک شده!
                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    3
                                    • خانومخ آفلاین
                                      خانومخ آفلاین
                                      خانوم
                                      فارغ التحصیلان آلاء
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #20

                                      متن جایگزین

                                      سلام احوالتون چطوره؟🍁🍁🍁🍁

                                      همه چی خوب پیش میره؟؟❤️❤️🍁🍁
                                      پاییزمون که دلگیر نیس خدای نکرده؟؟🍁🍁🍁

                                      ناتور(ناطور)دشت از اون دسته کالباس که به درد روزای بی حوصلگی و دلگیره
                                      روایت گر سه روز زندگی نوجوان شونزده ساله ای هست که با روانکاوش میگذره تا از کریسمس پارسال براش حرف بزنه که به طور مزخرفی گذشته!!

                                      جزوه صد رمان برتر مجله گاردین با رتبه 72 هست

                                      از اون دسته کتابای که من میگم قبل از مرگ باید بخونیم❤️

                                      یک قاچ کتاب🍉

                                      اگه واقعا می‌خوای قضیه رو بشنوی، لابد اول‌چیزی که می‌خوای بدونی اینه که کجا دنیا اومده‌م و بچگیِ گَندَم چه‌جوری بوده و پدرمادرم قبلِ دنیا اومدنم چیکار می‌کرده‌ن و از این‌جور مزخرفاتِ دیوید کاپرفیلدی؛ ولی من اصلا حال‌وحوصله‌ی تعریف کردنِ این‌چیزا رو ندارم. اولا که این حرفا کِسِلم می‌کنه، ثانیا هم اگه یه چیزِ به کُل خصوصی از پدرمادرم تعریف کنم جفت‌شون خونرَوِشِ دوقبضه می‌گیرن. هردودشون سرِ این چیزا حسابی حساسن، مخصوصا پدرم. هردوشون آدمای خوبی‌ان – منظوری ندارم – ولی عینِ چی حساسن. تازه، اصلا قرار نیست کلّ سرگذشتِ نکبتیم یا یه همچه‌چیزی رو برات تعریف کنم. فقط قصه‌ی اتفاقای گُهی رو واسه‌ت تعریف می‌کنم که دوروبَرِ کریسمسِ پارسال، قبلِ این‌که حسابی پیرم درآد، سرم اومد و مجبور شدم بیان این‌جا بی‌خیال طی کنم.

                                      لابه لای صفحات و آدم ها(:🍁
                                      _MILAD_

                                      @دانش-آموزان-آلاء

                                      ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      12
                                      • خانومخ آفلاین
                                        خانومخ آفلاین
                                        خانوم
                                        فارغ التحصیلان آلاء
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #21

                                        متن جایگزین

                                        سلام شبتون بخیر پاییز چطوره❤️

                                        این بار کتاب برتر نيويورک تایمز و برگزيده سوئد رو براتون اوردم
                                        اصولا فردریک بکمن از اون دسته نویسنده هایی که زبان گفتارش انقد روون و ساد‌س که میتونه مارو یاد بابابزرگهایی بندازه که برای نوه هاشون خاطره میگن

                                        کتابی که خسته کننده نیس و روون و سرشار از فراز و نشیبه

                                        از اون کتابا که هم کوتاهن و هم بلند

                                        چندقاچ کتاب 🍉

                                        اولین دفعه که برای شام بیرون رفتند و اوه اعتراف کرد که درباره سربازی بهش دروغ گفته، سونیا گفت: «می گن بهترین مردها از نقص هایشان زاده می شوند و اگر اشتباهی نمی کردند، بهترین نمی شدند.»

                                        دنیایی شده که آدم را دور می اندازند قبل از اینکه تاریخ مصرفش تمام شود

                                        معلوم است که سفر با اتوبوس ایده زنش بود. اوه اصلا نمی فهمید این کار چه فایده ای دارد. اگر مجبور بودند به جایی سفر کنند، می توانستند حداقل با ساب بروند، ولی سونیا اصرارش بر این بود که سفر با اتوبوس «رومانتیک» است و اوه در این میان به این موضوع پی برده بود که این «رومانتیک» ظاهرا خیلی مهم است.

                                        لابه لای صفحات(:

                                        developer

                                        @دانش-آموزان-آلاء

                                        ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        10
                                        • خانومخ آفلاین
                                          خانومخ آفلاین
                                          خانوم
                                          فارغ التحصیلان آلاء
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #22

                                          متن جایگزین

                                          شبتون بخیر ❤️

                                          کتابی که ذهن شما رو به چالش میکشه ❤️
                                          زیبا مقتدر با کلمات محکم و دایره لغات خوب
                                          داستانی با ریتم تند و پرسشگر❤️

                                          یک قاچ🍉کتاب

                                          • آن روزی که حوا سیب را از درخت چید، چیزی به اسم گناه متولد نشد، بلکه فضیلتی پرشکوه به اسم نافرمانی زاده شد.

                                          کشیش تو را متعلق به خدا، دوستم تو را متعلق به مادر و دیگران تو را دارایی کشور می‌پندارند

                                          برای ذهن های تحلیل گر(:

                                          @reza-a

                                          ما به یَغما رفته‌ی نجوای لبخندِ توییم.

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          9
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 3
                                          • 4
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع