هرچی تودلته بریز بیرون۶

[moein]

بيايد زودتر تمومش كنيم
-معين استم همونطور ك اون بالا نوشتهرشته رياضي
-شهريوري استم،اعتقادي به "ويژگي هاي شهريوريا" و اينجور خزعبلات ندارم ولي بدم نمياد توشون شركت كنم
-١٩٢-١٨٩ قدم استش به روايت مترهاي گوناگون:/ولي خو اينقدر استم ك بين دوستان به "عظيم" مشهور باشم
-افراد زيادي بم ميگن "بي احساس":/ اما وقتي نياز باشه بشدت شهريوري ميشم به نظر خودم
-از سكوت بيشتر خوشم مياد و دوس دارم تو تنهايي خودم زمزمه كنم ولي خب تو جور كردنه دوست هم بي استعداد نيستم و تو اجتماع كم اما كافي،فعالم
-ميگن صداي خوبي دارم و هرگونه سفارش براي خوندن متن رو هم قبول ميكنم:|
-خيلي شخصيت پيچيده اي ندارم و كاملا مشخصه دارم زور ميزنم ك يه چيزي پيدا كنم بنويسم
-رنگ فقط آبي آسموني اما چون دوس دارم خاص باشم رنگ سياه با ته مزه آبيو نيز بر ميگزينم در كل رنگ فقط رنگايه سرد
-آمممم بي جنبه نيستم و از اين لحاظ خداروشكر ميكنم چون اگ از كسي دلخور شم بدجور به روش ميارم
-نماز خون نيستم دليلشم تنبلي ميدونم اما اينم ميدونم ك هر چي دارم از اونه و نسبتا زياد هم باهاش صحبت ميكنم تو تنهايي
-اندكي زياد!خجالتي استم اما اين خصلتم تو مجازي به احترام و سخن سنجي تبديل ميشه به نظرم يجورايي
-لوس نيستم@مهی-جون اما خو داري ميبيني ك عذابي زايدالوصف واس نوشتن اينا دارم محتمل ميشم
همين ديه چيزي به نظرم نمياد هيشكيم تگ نميكنم خدا اين چالشو نصيب گرگ بيابون نكنه
خدافظيون

[sohrab]

@دانش-آموزان-آلاء تاپیکه خیلی قشنگیه،
صادقانه خیلی پیچیده ام و سخته اینطور 20 تا بنویسم اما چون تگم کردید می نویسم

به شدت هدف گرا و نتیجه گرا هستم، و خیلی دیر نا امید میشم از کاری
5 ساله که با هدف عدالت آموزشی به همراه دوستان سخت در تلاشم و صادقانه به این نتیجه رسیدم که اگه مشکل مالی آلاء رو حل نکنم جون مرگ میشه!
عملا خستگی برام معنا نداره و وقتی بگم خسته ام یعنی هر کی جای من بود جنازه بود ( به روایت دوستان)

احساسی و به شدت برونگرا هستم ولی تو تصمیم گیری اصلا احساسی بر خورد نمی کنم، حتی با نزدیک ترین و عزیزترین کسانم
در بهترین حالت از من این رو میشنوید: الان دارم احساسی میشم و لازمه فکر کنم!

معتقد هستم اگر کاری خلاف اصول و قاعده انجام بشه بهتره انجام نشه و مهم نیست چه عاقبتی داره
شاید خیلی ها این خصویت رو بگن لجبازی اما من میگم روی اصول هیچ وقت مذاکره نمی کنم
( مثلا وقتی رایگان بودن آلاء شد اصل، دیگه مهم نیست کی چه استدلالی میاره!)

شاید گفتنش راحت باشه ولی باور کنید تجربه اش خیلی سخته،
برام مهم نیست تعداد دوستام زیاده یا کمه، کیفیت دوستی برام مهم تره

تو وادی رفاقت هیچ وقت هر کاری نمی کنم ولی هر کاری که از چارچوب اصولم خارج نباشه می کنم.

بزرگترین مشکل من اینه که بعضی از این اصول رو خیلی درک نمی کنند مثلا
یکی از اونها امانت داری هست: فرض کن شما کارت بانک پدرت رو بدی به من و بگی این رو فقط به خودم بده، باباتون هر کار هم کنه کارت رو بهش نمیدم(درحالی که اسمش رو کارت هست)
چون واقعا برام مهم نیست این برای کی هست برای من مهمه که از کی امانت گرفتم!

سعی کردم صادق باشم ولی طبیعتا هر راستی رو هم نمی گم

و....

[casiyopia]

این پست پاک شده!

[moein]

casiyopia

[rezamoaser]

این پست پاک شده!

[rezamoaser]

این پست پاک شده!

[sheyda.fkh]

@دانش-آموزان-آلاء
اکالیپتوس

[***M***]

این پست پاک شده!

[***M***]

این پست پاک شده!

[اکالیپتوس]

sheyda.fkh مرسی از تگت

فاطمه ام متولد %(#0059ff)[هشتمین روز] %(#0084ff)[بهمن] %(#00bfff)[هفتادو هشت]
میگن خیلی %(#ff4cdb)[مهربونم] ایا من خیلی مهربونم؟؟ خب مهربونم دیگه ولی وای از روزی که خشمم بگیره این از اون %(#09a158)[خشم اژدهاهاست] خیلی هم رک میشم مغرور نیستم ولی یه حالت غروری بهم دس میده ادم ارومیم البته زمون مدرسه ازم یه ادم پرانرژی و شوخ یاد میشد یکمی هم خجالتی ام

می خوام %(#0791d1)[رتبه برتر کنکور 99] بشم دانشگاه تبریزم بیشتر دوس دارم . خوشحالی پدرو مادرمو میخوام ببینم %(#c007d1)[حس خوبیه] مگه نه؟

زود اعتماد میکنم و کتاکای زندگیمم از همین میخورم و ازم به عنوان ساده یاد میشه/:

عاشق و دیوونه ی هنرو نقاشیم یروزی میرم دنبالشو یادش میگیرم خیلی لذت بخشه
عاشق زمستونم و برف همه رنگا قشنگ و دوسداشتنین از همه بیشتر %(#07d1d1)[ابی] رو دوس دارم عاشق درس ریاضیم
میگن خوش سلیقم و %(#0d07d1)[ر]%(#b607d1)[ن]%(#d10711)[گ]%(#d1c707)[ی] %(#078ad1)[ر]%(#2fd107)[ن]%(#d1079b)[گ]%(#07d198)[ی]

فقط تو کلمه رئالی و اسقلالیم زیاد اهلش نیستم بازی کامپیوتری بکش بکش و ماجراجویی رو بیشتر دوس دارم

دلشکستن و دوس ندارم یه وقتاییم جایی هم که من نباید اول معذرت بخوام خودم میگم ببخشید
خنده و حال خوب بقیه حال خوبه منه حس خوبی بهم دس میده باعث حال خوب و خوشحالی کسی بشم کمک کردن و هم دوس دارم

از سه مرحله ی دوران تحصیلیم راهنمایی رو بیشتر دوس دارم
ادم درونی ام بیشتر از منطقی بودن تابع دلم/:
عدد سه و هشت رو بیشتر دوس دارم

میبخشم ( البته یه نفرو هیچوقت نمیبخشم ) یه فرصت میدم سعی میکنم قضاوت نکنم البته شاید گاهی ناموفق صبورم یکم
و حقیقت اینِک ِ دوسش دارم خیلی
بوم بوم ضربان قلبم داره میره بالا کم کم

همینا اومد ذهنم الانم انگار از وسط میدون جنگ ( خواهر برادرم در حال شیطونی) دارم براتون پست میزارم
منم دعوت میکنم از
بانو
dlrm
_MILAD_
Flight
marylb
marzyeh78
@Fre-que-nce
athenaa

[خانوم]

بسم الله الرحمن الرحیم ️

خیلی خوشحالم که به این چالش دعوت شدم خیلی هااا

خب الان باید بیست تا حقیقت بگم؟
خداوکیلی زیاد نیس؟
خب باشه بزارید فکر کنم...

حقیقت اول : عاشق قرمه سبزی ام توی غذاها یعنی شما هر غذایی رو معادل بزاری کنارشمن قرمه سبزی رو انتخاب می‌کنم

عاشق کتاب خوندن هستم فک کنم اینو بدونید همه
اگر ده میلیون بدن بهم من با 9 ميليونش کتاب میخرم (فحش ندهیم)

خیلی احساساتی هستم زود گریم میگیره ‌‌" وقتی میخام حقیقت رو بگم یا از خودم دفاع کنم بغض و گریه کار دستم میده

بد مریضم چیه خب
یعنی موقع مریضی بداخلاق و بی حوصله ترین من هستم.

عاشق نوشتن هستم به دوتا از نویسنده های ایرانی هم حسودیم میشه یکیش علی اقا سلطانی نویسنده خوب و خوش قلم هستن (پدر معنوی نه ها تشابه اسمیه ) یکی هم خانم نسیم مرعشی هست️

واقعا 20 تا حقیقته؟! تازه شد شیش تا

از مسافرت هم خوشم میاد هم بدم میاد
دلم نمیخاد مسافرت برم ولی برم دیگ نمیخام بر گردم
مریضم می‌دونم

تو زندگیم به آدمایی بها دادم که الان سخت پشیمونم
زوداعتماد میکنم و سخت دل میکنم..

الان تو دنیای واقعی هیچ دوستی ندارم
همه شون رفتن و اگر بچه های انجمن نباشن واقعا نمیدونم دوستی هست که حالمو بپرسه یا ن؟

اصولا دمدمی مزاج هستم
یا خیلی با حوصله ام یا خیلی بی حوصله

اتاق عمل و پیرا و پزشکی برام توی یسطحه از نظر علاقه
ولی اگر قبول نشم امسال مطمعنم یا روانشناسی میخونم یا ادبیات(:

قضاوت بقیه برام مهمه. آبروی مردم مهم تر..
بدم میاد به ناحق آبروی کسی رو ببرن
اگر از اون فرد مطمعن باشم ازش دفاع میکنم و برام مهم نیس بقیه چ قدر پشت سرم حرف بزنن

اینستاگرام ندارم
و ازش متنفرم
البته اگر ی روز شعور استفادشو پیدا کردم حتما استفاده میکنم(:

آشپزیم خوبه به جز کوکوی مرغ ولی بقیه غذا هارو بلدم ی بار برای مهمونا شام پختم
نمیدونم چرا همه سیر بودن؟ ️

باور دارم که ی روز کتابم چاپ میشه اینو شک ندارم و بهش ایمان دارم ️ عاشق کتاب خوندن و فیلم دیدن و نقد کردنش هستم

آرایش نمیکنم زیاد
نه که نکنم اصلا چرا ولی غلیظ نه

به نظر خودم خیلی خوشگل نیستم و چهرم معمولیه ️

با بچه ها ارتباطم خوبه همه کلا بچه هاشونو می‌سپرن به من میرن

از حیوونا خیلی میترسم خیلیییییی
ولی اگر ترسم بریزه از حیوونی دیگ ول نمیکنم

کینه ای نیستم ولی حرف خوب یادم میمونه ی سری حرفا از ادما تو ذهنم تا ابد میمونه از 8سالگی تا الان مثلا

اخیش تموم شد شد بیستا
مغرور نیستم ولی روی خوشمو همه نمیبنن(:

ممنونم از اکالی عزیزم که منو دعوت کرد
اکالیپتوس

من کلا دوس دارم دونفر حقیقت بگن درمورد خودشون خیلی کنجکاوم

@ali_s
@Amir-Bernousi

@دانش-آموزان-آلاء

[Deleted_account]

به نام خداااا
1.نگین هستم
متولد هجدهمین روز اردیبهشت 1381
و امسال کنکوری ام
2.توی مدرسه خیلی شیطونم ولی در عین حال تو جمعای خونوادگی خجالتی ام
3.احساساتی و برون گرا هستم اما بین عقل و احساسم توازن برقراره
4.یه ریزه لجبازم
5.لوس نیستم از جک و جونوایی مث سوسک و اینا اصلا نمیترسم
6.خوش خنده ام
7.آشپزیم صفره
8.رقابت رو دوست دارم ولی از حسادت بیزارم معتقدم رقابت اساس پیشرفت آدم میشه بیشتر مواقع و بهترین رقابت ، رقابت با خودته که حداقل از روز قبلت بهتر باشی
9.زود اعتماد نمیکنم
10.معمولا مستقیم به کسی ابراز علاقه نمیکنم و بیشتر با رفتارم میفهمونم که دوسش دارم
11.عاشق موسیقی ام و گیتاریستم
12.گل و گیاه رو خیلی دوس دارم و طرفدار فصل پاییزم
13.توی شیک پوشی طرفدار سادگی ام
14.با اینکه قدم زیادم بلند نیس تا حالا کفش پاشنه بلند نپوشیدم چون احساس میکنم از 5 طبقه قراره پرت بشم پایین
15.عاشق مامان بابامم ولی برعکس بیشتر دخترا مامانی ام به شدت
16.کنجکاوم
17.خیلی ریسک میکنم
18.ورزش مورد علاقم فوتباله
19.تو حیوونا عاشق اسب هستم
20. میگن مهربونم
دعوت میکنم از
@Saahaar

[Deleted_account]

Negin Abbasi در چالش 20 حقیقت گفته است:

به نام خداااا
1.نگین هستم
متولد هجدهمین روز اردیبهشت 1381
و امسال کنکوری ام
2.توی مدرسه خیلی شیطونم ولی در عین حال تو جمعای خونوادگی خجالتی ام
3.احساساتی و برون گرا هستم اما بین عقل و احساسم توازن برقراره
4.یه ریزه لجبازم
5.لوس نیستم از جک و جونوایی مث سوسک و اینا اصلا نمیترسم
6.خوش خنده ام
7.آشپزیم صفره
8.رقابت رو دوست دارم ولی از حسادت بیزارم معتقدم رقابت اساس پیشرفت آدم میشه بیشتر مواقع و بهترین رقابت ، رقابت با خودته که حداقل از روز قبلت بهتر باشی
9.زود اعتماد نمیکنم
10.معمولا مستقیم به کسی ابراز علاقه نمیکنم و بیشتر با رفتارم میفهمونم که دوسش دارم
11.عاشق موسیقی ام و گیتاریستم
12.گل و گیاه رو خیلی دوس دارم و طرفدار فصل پاییزم
13.توی شیک پوشی طرفدار سادگی ام
14.با اینکه قدم زیادم بلند نیس تا حالا کفش پاشنه بلند نپوشیدم چون احساس میکنم از 5 طبقه قراره پرت بشم پایین
15.عاشق مامان بابامم ولی برعکس بیشتر دخترا مامانی ام به شدت
16.کنجکاوم
17.خیلی ریسک میکنم
18.ورزش مورد علاقم فوتباله
19.تو حیوونا عاشق اسب هستم
20. میگن مهربونم
دعوت میکنم از
@Saahaar
همچنین دعوت میکنم از:

sheyda.fkh
reihann
mrf
m-mp-ss

[sheyda.fkh]

به نام خدا
مرسی از دوست گلم که تاپییک رو معرفی کرد اکالیپتوس
و دوست گلم که دعوتم کرد Negin Abbasi
بریم سراغ بیست تا حقیقت درباره ی من ...
1- من آدم شوخ و اجتماعی هستم از ارتباط با آدما لذت میبرم
2- گربه ها رو خیلی دوست دارم
3- دوست دارم حساس و زودرنج نباشم
4- از آدمای طنزپرداز خوشم میاد و بنظرم این آدما خیلی باهوشن و به زندگی جدی تر نگاه میکنن
5- هروقت به یکی بها دادم و بهش محبت کردن دلمو بدجور شکست
6- قبل از اینکه عضو فروم بشم یه دعوای سخت با همه دوستام داشتم و تقریبا با همه بهم زدم چون خیلی بهم بی احترامی کردن و مدت طولانی تحملشون کردم
7- چادری نیستم ولی حجابمو رعایت میکنم و اهل آرایش نیستم و شیک میپوشم ولی نه همیشه مد روز ...
8- از روابط عاشقانه بدون اطلاع خانواده و مخفیانه و زودگذر بیزارم و هرگز با هیچ پسری روابط عاطفی نداشتم
9- بلندپروازم و دوست دارم به هدفام برسم
10 - قدم 160 و چشم ابرو مشکی ام
11- خوابو خیلی دوست دارم میتونم تمام عمرم بخوابم و اکثر خوابام تعبیر میشه
12- کتاب مورد علاقه ام کتاب جز از کل استیو تولتز هست
13 - از اینکه بعضی آدما همدیگرو به خاطر نوع خانواده و یا قومیت مسخره میکنن بدم میاد
14- عاشق کباب و گوشت قلقلی ام
15- سبک موسیقی pop/R&B/Blues رو دوست دارم
16 - همیشه جزو بهترین دانش آموزان مدرسه بودم و معدلم تا یازدهم 20 بود
17- با کسی صمیمی بشم براش تو دوستی کم نمیذارم
18- زیست شناسی رو خیلی دوست دارم
19- سریال موردعلاقه ام هری پاتره
20- دوست دارم یه روزی همه دوستای آلاییم رو ببینم

دعوت میکنم از
Viruَs
m-mp-ss
dlrm

[m-mp-ss]

بسم الله الرحمن الرحیم سلام میکنم خدمت همه شما عزیزان امیدوارم که حالتون خوب باشه #شاه جلال
اولا ممنون از تگت Negin Abbasi و sheyda.fkh
1-محمد هستم متولد 14 روز قبل از اینکه برم تو نیمه دوم سال 80

2-استقلالی ام با افتخار خارجی هم لیورپول و بارسا

3-یه زمانی کشتی میگرفتم که یهو ولش کردم خودمم در تعجبم

4-عاشق حیواناتم

5- یکم احساساتی ام و کسیو که دوست داشته باشم از جونم براش مایه میزارم

6-عاااااشق مسافرتم و برم مسافرت یکی باید منو ور داره برگردونه

7-تو عمرم تا حالا باهیچکی دعوای فیزیکی نکردم

8-روی موبایلم بشدت حساسم

9-شلخته پلختم ولی عاشق منظم بودنم :hand:

10-همه غداها بغیر قلیه ماهی رو دوس دارم

11--میگن خیلی شوخ طبعم و از این بسیار راضیم

12-عاشق موزیکم و تقریبا هر روز گوش میدم

13- از شکستن دل بقیه بیزارم و تمام سعیم روی این بوده که دل کسیو نشکونم

14-از بین درسا عاشق همشونم غیر فیزیک و زمین شناسی

15-عشق ماشین و رانندگی ام و اطلاعاتم توش بشدت بالاس و یه زمانی نویسنده مقاله های سبقت ازاد بودم

16- از کسی دلخور نمیشم و اهل قهر و مهر و این کارا نیستم

17-حالم از پزشکی بهم میخوره ولی عاااشق دندان پزشکیم ولی با این درصدا

18- عاشق بوی خاک نم خورده و بنزین و نویی ماشینم

19-عاشق درام و سایدرام هستم درحالی که به ارزوشم رسیدم

20-سعی کردم تو زندگیم همیشه 20 باشم و مفید...

مرسی از اینکه همراه ما بودید
ان شا الله تا جلسه دیگه تا برسم خدمتتون همتونو بخدای بزرگ میسپرم
یاعلی #شاه جلال

زندگی گوشه قلب تو
بهشت است
بگو ...
رهن مخروبه ترین
گوشه ی قلبت چند است ..

[m-mp-ss]

دعوت میکنم از dlrm
@ᴠɪʀᴜs
_behnamrahmani
Mahdyyy
reihann

[sheyda.fkh]

sheyda.fkh
یه حقیقی که میخواستم بگم که یادم رفت :

• 16 خردادی ام

[reihann]

سلاممم به همه تودلیا
1- من ریحانه هستممم متولد 15 مهر 82
2- ادم نسبتا مغروری هستم ولی نه خیلیاااا
3-از فوتبال زیاد خوشم نمیاد ولی طرفدار پرسپولیس هستم
4- عاشققق درس خوندم
5- از هنر بیزارم
6- با هرکی مث خودش رفتار میکنم
7- خیلیی دختر شوخی هستم
8- دوتا دوست واقعی دارم
9-از اشپزی خوشم میاد اما وقتی میخوام غذا درست انگاری تو اشپز خونه زلزله اومده :
10- حیووون دوس دارم مخصوصا خرگووش
11-خیلی ادم کینه ای هستم
12-دختر نازک نارنجی هستم
چیزز دیگه به ذهنم نمیرسه بگم
تشکر میکنم از دوستای گلم :
m-mp-ss
sheyda.fkh
Negin Abbasi
mrf
MaryaM._.sh

[marzyeh78]

سلام مرسی که منو دعوت کردی اکالی مهربونم ولی خیییلی کار سختی بود 20 تا از ویژگی های خودمو بگم! کلی فکر کردم نتیجش شد این دیگه:
1 هییییچ کس به طور کامل از احساساتم خبر نداره! حتی صمیمی ترین رفیقام و خونوادم که فکر میکنن منو خوب میشناسن
نه اینکه جور دیگه ای خودمو نشون داده باشما نه..فقط خیلی از احساساتمو بروز ندادم تاحالا
2 کلا دو تا رفیق صمیمی دارم ولی الان فقط عاشق تنهایی ام و دوستای مجازیمو که به واقعیا ترجیح میدم dlrm ایهام اکالیپتوس گونش

3 خیلی ادم کم حوصله ای ام مثلا یه نفر چندبار صدام کنه و حرفشو نگه ...
4 وقتی میخوام حرفمو بزنم سریع گریم میگیره و گند میزنه ب برنامم واسه زدن حرفامو وقتیم گریه میکنم اونقدر صورتم و چشمام رنگ خون میشه که نمیتونم انکار کنم گریمو
5 وقتی عصبانی ام اصلااا کنترل صدام دس خودم نیس همیشه هم بخاطر داد زدنم آدم بده میشم

6 هفتاد درصد مواقعی ک تو خونه ام دارم بچگونه حرف میزنم (چون من صدای بچه رو واقعا خوب میتونم ادا کنم و قصد دارم تو اینده اگه خدا بخواد هم رو علاقه هم به پیشنهاد اطرافیان واسه دوبلور شدن اقدام کنم..)
7 از دخترای آبان متنفرممممم نمیدونمم چرا!اما همون دوتا رفیق صمیمیم آبانی ان(مصداق از هرچی بدت بیاد سرت میاد)
8 خیلی کنجکاوم و خیلی ام با دقت و بدون جا گذاشتن اثر از خودم از چیزی ک بخوام سردرمیارم ولی میدونم این حد از جاسوسی و کنجکاوی کار دستم میده تو ترکم الان
(کنجکاوی مودبانه فوضولیه حالا به روم نیارید)
9 وقتی بیرونم فست و فود و غذا رو به نوشیدینی و بستنی و اینا ترجیه میدم
10 عاشق لواشک و ترشیجاتم اونقد که بخاطر معدم بعد از هربار خوردن لواشک شربت معده میخورم(انگار مجبورم کردن که بخورم)
11 از پاستیل برخلاف بیشتر دخترا خوشم نمیاد!
12 حاضرم از وعده غذای اصلی بگذرم ولی از هله هوله نه
13 پرحرف و احساساتی ام و اطرافیان بهم میگن آنشرلی خودمم وقتی برنامه کودکشو میبینم باهاش همزاد پنداری میکنم
14 عاااششق هوای بارونی و هوای بعد از بارون با خیسی زمین و بوی خاک نم خورده ام
15 از بچگی با خودم حرف میزدم اما خودم نبود انگار یه دوست نامرئیه:/ اسمشم هانیه بود بعد رفتم راهنمایی یه هانیه شد رفیق صمیمیم و هنوزم رفیق صمیمیه(یکی از همون دوتا که تو مورد دو گفتم اوشونه)
16 به شدت عاشق بچه هام اللخصوص دختر بچه ها اقوام و دوستام عکس و پست بچه بامزه میبینن میفرستن برا من میدونن عاشقشونم
17 اکثر لباسام یه طیف رنگی بین صورتی کمرنگ تا قرمز و بنفشن
18 لاک و لوازم ارایش و خرت و پرتای صورتی و دخترونه خیلی دوس دارمولی آرایش نمیکنم اصولاینی حال آرایش کردن ندارم واسه بیرون مگه مهمونی یا عروسی و اینا باشه..
19 تو دلداری دادن کسی که ناراحته افتضاحم!ینی به شدت ناراحت میشم ناراحتی دوستان و عزیزامو ببینم اما نمیتونمم دلداریشون بدم و آرومشون کنم متاسفانه
20 توی دوران مدرسه همیشه درسم خوب و جز نفرات برتر درسی بودم ولی خب شب امتحانی..عادت ب درس خوندن و ساعت مطالعه بالا نداشتم و الان دوساله دارم به خودم قول میدم از فردا درس بخونم
امیدوارم تو این مورد آخر و هرکدوم از موارد دیگه که بد بودن مث من نباشیدباشد ک رستگار شوید
از
گونش عزیزم دعوت میکنم تو این چالش شرکت کنه
و از @Milad91

[پایان]

به نام الله
سلام همگی
مرسی از دعوت بانو
چون استارتر بازگذاشته اول تاپیک انتخاب حقیقتو که
ی کار،ی فکر یا.... باشه
بیست اتفاق از زندگیم رو میگم،ک دید های جدید بهم داد به ترتیب تاریخ وقوع:|

1)کلاس اول زنگ املا بعد تصحیح، وقتی معلم تهدید کرد به اینک کم گرفتین الان زنگ میزنم به خانواده هاتون،وسط کلاس کیفمو برداشتم گفتم خداحافظ:/
افتادن دنبالم:/ و صداش بافریاد با اون لحن تو ذهنمه هنوز:
هوووی مگ خانه خاله س مردکه .....(سانسور :| )
تا در حیاط فرار کردم و بزور گرفتنم و انداختنم تو کلاس:|
اینبار هم بخاطر املا زنگ زدن هم انضباط:/
(البته بعدا خوشش ازم اومد، بچه شو ک پیش دبستانی بود میاورد سرکلاس مینشوندش کنار من:/
جالبتر این شد ک بعدا فامیل هم در اومد:| )

2)کلاس دوم ی معلم داشتیم به اسم اقای شکری!عاشق شاهنامه بود!هیچوقت درس نمیداد!کتاب بنویسیم رو باز میکرد:ی نگاه میکرد میگفت:چرته!
از یک تا دو هزار بنویسید!خودشم شروع میکرد شاهنامه خوندن!
کار هر روزمون بود هشت تا دوازده نوشتن!ی هم طبقه ای داشتم،سامان غلامی،با اون همیشه مسابقه میدادیم کی زودتر تموم میکنه!ما دوتا همیشه ساعت 10 تموم میکردیم بعدش مسخره بازی و.... اما بقیه تا 12 می نوشتن،علتشم این بود ما میدونستم معلممون معتاده و نمی فهمه!،همیشه عدد ها رو جا میذاشتیم!
86
87
88
89
98
99
100
و...!!!!

3)کلاس پنجم با اینک وضع مالی خوبی نداشتیم پدرم واسه ی قبولی توی تیزهوشان،پسرعموم ک مهندس برق بود رو واسم معلم خصوصی گرفت،جلسه ای پنج هزار!
اما من دیدی نداشتم از اهیمت تیزهوشان!سرجلسه بیخیال کیک و ساندیس میخوردم!سرجلسه یادم نمیره ک وقتی گفت پاسخبرگ ها رو بدید،دو ردیفم مونده بود،همه رو شانسی زدم!هیچوقت نگاه های مراقبه ک اج و واج نگام میکرد یادم نمی ره!
اومدم بیرون پدرم منتظرم بود گفت چطوز بود؟
گفتم سرم درد میکرد نتونستم جواب بدم کیک و ساندیسمو خوردم استراحت کردم( :| )
بعد از حرفای زیادی ک تا چندین ماه نثارم کرد،دیگ هیچوقت امیدی بهم نداشت تا....(میگم تا کی)
دخترعموم(خواهر همین پسرعموم ک ریاضی منو درس داد)اون سال تیزهوشان قبول شد
ما وضع مالی خوبی نداشتیم،اما عموم چرا!حس میکردم چقدر پدرم نابود شد سر این موضوع ک این حسو بهش دست داد ک اگر شاید وضع .....

4)راهنمایی کلاس هفتم،مدرسه پایین شهر بودم روزای اول ،معلم نمیوود سرکلاس،تودفتر بودن ،فقط مبصر بود،ی مبصر بود اسمش میثم بود،سه سال مردود شده بود،به تمام معنا وحشی ،حرکتشو همیشه تو ذهنمه:
همه دست به سینه بودیم،پاشو انداخت رو میز،یه قرص خورد گفت:
اسپرین واسه همه چی خوبه!
سر ی حرف کوچیک و واسه اینک خودشو ثابت کنه
یکی بچه ها رو خوب زد:/
داشتم میرفتم گزارشش بدم فهمید:/ بحث حسابی کردیم،اگ یکی ک مانع شد،نبود،خوب منم میزد
از کلاس ک زدم بیرون،دیدم ی غول بیابانی با شلنگ سبز رنگ در تک تک کلاسا میره!
بهش میگفتن اقای متقی!ی ناظم وحشی بود!
دریکی از کلاسا بود ک
رفتم پیشش،عاقا این مبصری ک شما دادین....
برگشت!:تو توی سالن چیکار میکنی عوضیه....
وچنان با مشت و لقد زدم ک فقط تونستم فرار کنم.
فهمیدم دنیا خیلی ناعادلانه ممکنه پیش بره
(اون مدرسه خیلی وحشیانه بود،مثل زندان های فرار از زندان بود،توی گروه نبودی،یا خوببه کتک میخوردی یا :|
بعدا این میثمه،بهش تقلب میرسوندم،اونم هوامو داشت همیشه :| )

5)راهنمایی کلاس نهم،یه اوج درس خوندن و ... رسیدم
همه چی باهم تلاقی پیدا کرده بود:هوش،توانایی اراده و...(دیگ هیچ وقت نتونستم به اون حد برگردم!)
یکسال مدرسه هر روز ساعت 5صبح پا میشدم
بخاطر رتبه اوردن تو مسابقات و تنها معدل بیست پایه،همه میشناختنم،یه معلم ریاضی داشتیم اقای حقیقتی،جوان بود خیلی،زنگ های تفریح نمی رفت دفتر،وای میساد ریاضی درسم میداد میگفت لیاقت قبولی در تیزهوشان رو داری(اگر چه در حقش بدی کردم و هیچوقت دیگ بهش سر نزدم! و جز چند پشیمانی بزرگ زندگیم شد!)
اون سال عضو کتابخانه مسجد شدم و کتاب های کمک درسیمو اونجا میگرفتم
تنها انگیزه و عامل درس خوندنم همون تعریف هایی بود ک اون ازم میکرد

6)سه روز مونده بود امتحان نمون،ی همسایه داشتیم،کلاس هشت بود،کتابای هفت و هشت و نه اونو اوردم و اون سه شب تا نزدیک صیح میخوندم!توی راه برگشت هم پایه ای هامو دیدم:
کتابا واسه چته!
من:ازمون ورودی
نمونه و تیزهوشان مال ما نیست بیخیال

غروب ازمون،پدرم بردم ماهیگیری،از دید پدرم من همون ادم کلاس پنج بودم!شب ک برگشتیم اینبار خواهرم گفت:
اگ علی قبول نشه من روم رو با زغال سیاه میکنم
اما پدرم....

من انقدر هیچ کسی نداشتم بهم بگ ازمون اصلا چیه که معنی نمره ی منفی اول برگه رو نفهمیدم،!شک میکردم میزدم!اما انقدر خوندخ بودم....
همون عموم اون سال سرطان داشت،تهران بود،لحظه ای ک نتیجه امد پدرم پیشش بود،دخترش باز با اون وضع وخیم پدرش و... قبول شده بود!زنگ زد ب ما:ب علی بگو بره نتیجه بگیره
رفتم کافینت: قبول نشدی عاقا!!!!!

چند روزی گذشت!ساعت ده بود!پدرم زنگ زد سریع حاضر شو بریم توی شهر!مدارک و... هم بیار،از مدرسه زنگ زدن علی کجاس واسه ثبت نام نمونه سریع بیاید دیگ...
رفتم ،نگاه لیست کردم:شده بودم هشتمه ازمون ورودی!!!
رفتم تو!عاقا کجایی!برو این عکس و... رو بگیر سریع بیا،وقتی برگشتم من ک کار ثبت نامم تموم شد،بعدی ک اومد بهش گفت:
منم نیست نفر چتد لیستی انقدر دیر اومدی ک مجبور شدیم ذخیره ها رو جاتون بفرستیم!

8)با اینک از کلاس اول کوه میرفتم و اهل ورزش بودم،اما تقریبا ی پسر مامانی بودم و خودم اینو حس میکردم،تابستان کلاس نهم ک تموم شده بود،ی لیزر خریده بودم،ی کوچه ی تاریک بودیم با. پسر خالم داشتیم رد میشدیم،جدا ک شدیم بهش لیزر انداختم،دیدم چند نفر ته کوچه داد زدن عوضی اشغال وایسا ببینم،با نهایت سرعت فرار کردم،اما شذن جند دسته و گرفتنم:
...(سانسو)..... لیزر میندازی به دختر مردم؟اره؟

همه میدونستیم توی اون کوچه دختری نبود!
خیلی تحقیرم کردن خیلی،زیادم بودن،چاقو هم داشتن

سر اون موضوع و بعضی اتفاقا ک در کلاس نهم افتاد،تصمیم گرفتم ی رشته رزمی برم و اتفاقی با رزم اوران آشنا شدم،اگر چه این رشته خیلی خشن بود اما سالها ادامه دادم....

9)سال دوم کنکور عاشق برنامه نویسی بودم،شب قبل کنکور چشامو بستم همه چی به خانواده گفتم،فکر کردم مثل فیلم ها الان میگن:
مهم علاقه س پسرم و اینا
اما با واکنش تندی رو به رو شدم:
غلط کردی،مگر ملت علاف توعن،این همه سال هزینه و معطی عاقا ک .....
رفتم تو اتاق،
شوهرخواهرم ،اومد باهام حرف چندساعت
از موقعیت های اجتماعی از وضع جامعه و...
تا ی مدت خودمو قانع میکردم ک حاصل فشار درسی بوده توهم ردم و....
اما واقعا مغزم واسه برنامه نویسی کار میکرد،خواهرم مهندسی نرم افزار میخوند،اما اون از من سوال میپرسید!کتاب جاوا رو بدون هیچ استادی توی ی هفته خوندم...
اما ی تضاد عجیب هم حس میکردم،حرف های اون درمورد وضع جامعه درست بود

تصمیم گرفتم ک بتونم علاقه ی جدید ایجاد کنم،و برنامه نویسی زو به عنوان ی تفریح یا ی کار دوم واسخ دوران دانشجویی و بعدش بذارم....

10)بین پسرعموها وو دخترعموها ما سه نفر همسن بودیم!
من،دختر عموم،پسرعموم هم سن و هم بازی همیشگی ،دختر عموم کلاس پنج تیزهوشان قبول شد ،منم کلاس نه نمونه،پسرعموم درس خون نبود...هیچی قبول نشد!فشار روحی ک از طرف خانواده و فامیل بهش وارد میشد رو حس میکردم!
یکسال،بعد از فوت عموم(بعلت سرطان)دختر عموم پیش دانشگاهی عاشق شد!ازدواج کرد و از فرزانگان کرمانشاه به تهران رفت....عملا از گوی رقابت خارح شد
اون کسی بود ک از اول دبیرستان واسه کنکور کلاس میرفت...
منم توی نمونه،با بهترین معملا،اما الان سال پنجم کنکورمه
اما اون پسرعموم سال سوم کنکور،یا اینک پدرش(یعنی عموم)دی ماه بعلت تصادف فوت کرد و تا مدت ها درگیر مراسم و... بود،دندان پزشکی سنندج آورد!!!

.خب خیلی طولانی شد :| بنظرم ده تا کافیه :|

دعوت میکنم از
marylb
@1999
@Milad91
Dr-acula