-
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@saraa-66
یا رب من بدانمیچیست مراد یار من
بسته ره گریز من برده دل و قرار من -
Mahdyyy نوشته است بر خاک بهرام گور
که دست کرم به ز بازوی زور -
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@saraa-66
روحم هنوز به خانه بر نگشتهبرای قدم زدن با تو
هر از گاهی
از خودم
بیرون میزنم،
روحم هنوز
به خانه بر نگشته!
-
@saraa-66
روحم هنوز به خانه بر نگشتهبرای قدم زدن با تو
هر از گاهی
از خودم
بیرون میزنم،
روحم هنوز
به خانه بر نگشته!
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۳۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهگونش هستی ام را با تو قسمت میکنم
رنگ و بویش مال تو، خاطرش آمال من -
گونش هستی ام را با تو قسمت میکنم
رنگ و بویش مال تو، خاطرش آمال مننوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شدهMahmood Choopani
ناودان ها شرشر باران بی صبری ست
آسمان بی حوصله حجمِ هوای ابری ست -
Mahmood Choopani
ناودان ها شرشر باران بی صبری ست
آسمان بی حوصله حجمِ هوای ابری ستگونش تیرگی بیرون نرفت از دل به علم ظاهری...
خانه را روشن نمیسازد چراغ پشت پا... -
گونش تیرگی بیرون نرفت از دل به علم ظاهری...
خانه را روشن نمیسازد چراغ پشت پا...نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@Erfan-11 ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه ام از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از انبوه بیش -
@Erfan-11 ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه ام از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از انبوه بیشنوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شدهRosa شعر اگر لبخندِ کوتاهی نشاند بر لبی
یا به شادی جمع یاران را به روز آرد شبی
بهترین شعر جهان باشد چنین شعری، اگر
از رخِ رنجورِ بیماری فروکاهد تبی
-
Rosa شعر اگر لبخندِ کوتاهی نشاند بر لبی
یا به شادی جمع یاران را به روز آرد شبی
بهترین شعر جهان باشد چنین شعری، اگر
از رخِ رنجورِ بیماری فروکاهد تبی
-
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۳:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Rosa
یک روز رسد غمی به اندازه کوهیک روز رسد نشاط اندازه دشت
-
Rosa
یک روز رسد غمی به اندازه کوهیک روز رسد نشاط اندازه دشت
-
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۳:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Rosa
در تلاش زندگی سودی بجز حسرت نبردناز پی مقصود نامعلوم روز و شب دویدن
-
Rosa
در تلاش زندگی سودی بجز حسرت نبردناز پی مقصود نامعلوم روز و شب دویدن
-
گونش نشستهام به در نگاه میکنم
دریچه آه میکشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شدنوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۳:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهRosa
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
-
Rosa
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
-
گونش درکی ندارم از خودم بی تو هر جا که دورم از تو تبعیدم
چشمامو بستم رو جهان بس که
تا چشم وا کردم تو رو دیدمنوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۳:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهRosa
ما ز یاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه می پنداشتیم
-
Rosa
ما ز یاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه می پنداشتیم
-
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۳:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۳:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Mahdyyy
نرو دستم به دامانت نگو دیگر نمیآییکه میمیرم غریبانه امان از درد تنهایی