-
#سردرد
-
@M-b-b در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
ققنوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Mehova در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
ققنوس در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
مختدع دیازپام مرسی
چیز جالبی نیست!
فرقی با تریاک یا گل ندارع:|
زیاد نخور ازش!از این دنیا دورم میگنه پس خوبا
ببین
قرار نیست زیر هر اتفاقی اینطوری شونه خالی کنی!
یکی دوسال بعد به خودت میای میبینی پشیمونی!
پس سعی کن خودت از پس مشکلات بر بیای نه دیازپام!نبود بابام هر اتفاقی نیست
-
برای دوپامین مینویسم.
بزودی تابستان تمام میشود. دوباره به دانشگاه میروم و در جامعه کوچک انسان های در حال رشد قدم میزنم. جای خالی گفتگو ها را با لبخند پر میکنم و از آشنایی با آدم های استقبال میکنم اما کمبود سروتونین بزودی بر من آشکار میشود. معجونی از غم و درماندگی.
ورودی های جدید پا به دانشگاه میگذارند. "اندک ترمی" های سال گذشته که اکنون "سال بالایی" محصوب میشوند، فرصت عرض اندام پیدا میکنند. قرار های جدید، دوستی های شتاب زده ، آرزوهای خام. قبطه میخورم. امیدوارم اکسیتوسین دان مغزم نخشکیده باشد. نمیدانم.
بی دلیل راهم را به سمت شبکه های اجتماعی کج میکنم، چک میکنم که آیا کسی پیام داده، کسی لایک کرده. از سر ناچاری حتی به پیامای قدیمی تر سر میزنم و دلی از عزا در میاورم اما بعد از مدتی انجام کار هایی چنین تکراری می فهمم که جایی در گوشه مغزم کسی منتظر است تا همان سیخ و پیک نیک رهاورد دنیای مدرن را در دست بگیرم، خوشی های تکراری را بار دیگر تجربه کنم تا او هم دکمه ای را فشار دهد و موجی از لذت مرا در بگیرد. دوپامین ماده مخدر این روز های من شده است.
اثر دوپامین رو به کاهش میگذارد. نگرانی هایم دوباره باز میگردند. تابوت گذشته باز میشود، سایه اش آینده را تیره و تار میکند. ناگهان سر و صدایی از بیرون می آید. هدفن گرانقیمت را روی گوش میگذارم. سیستم پاداش مغزم آماده ترشح دوباره دوپامین میشود. قطعه ای خیلی سنگین از vanglis را پلی میکنم. اندورفین پرستارانه زخم هایم را پانسمان میکند. یه پیانو از Einaudi، یه موسیقی فوق حماسی Protectors of the Earth. حالم سر جا می آید، دل نگرانی هایم خاموش میشوند.
اگر میخواستم روزی یک زامبی بسازم. اول سروتونین مغزش را میگرفتم تا دچار افسردگی شود. با حجم زیادی از اندورفین، تمام فکرش را کرخت میکردم تا نتواند خوب تصمیم بگیرد. بعد با وعده ها و تطمیع از جنس اکسیتوسین، سیستم پاداش مغزش رو جوری شستشو میدادم تا با ترشح مقدار زیادی دوپامین، حاضر به انجام هر خواسته ای باشد.
شاید به نظر برسد که انگار مخصوصا اکسیتوسین را آوردم تا قافیه هورمون ها جور باشد. ولی ممکن است این زامبی یک وقت عاشق شود، هورمون عشقش بزند بالا و بر زامبی بودنش غلبه کند. جای تعجب ندارد که این هورمون ها، چقدر آغاز زندگی مشترک را شیرین میکنند، چون تقریبا بستری برای همه این هورمون ها فراهم است.
خلاصه اینکه باید این عشق را از نوع کمال گرایانه و ابدی به یک شکل موقتی و کم ارزش بکاهیم تا بشود با سیستم پاداش مغزش را کنترل کرد. بعد زامبی مورد نظر دیگر راه فرار ندارد.
شاید تمام اینها نشدنی به نظر برسد ولی یاد فیلم fahrenheit 9/11 (مایکل مور) افتادم. سرباز هایی از طبقه های ضعیف جامعه به عراق فرستاده میشود، موقع ماموریت آهنگ راک Fire Water Burn گوش میدادند. با وعده پول و زندگی خوب و افتخار تطمیع میشوند.
من برای دوپامین مینویسم. قرار نیست خدمتی تقدیم جامعه بشری باشد، فقط همین که باعث شود احساس کنم توی دنیای بشری وجود دارم، برایم کافیست.
دوپامین گاهی مجبورتان میکند که هرطور شده یک نوشته بیرون دهید، تا لایکی بخورد و فالوئری جمع شود. مواظب دوپامین مغزتون باشید.