-
@_END_
-
@_END_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
هیچ وقت یادم نمیره تاریخ معاصر دبیرستانو با چه بدبختی ای خوندم شب امتحان اشکم دراومد تا تموم شد
منم تا قبل سال سوم از تاریخ متنفر بودم اما سال سوم یه استاد تاریخ اومد واسه ما دبیرستانیا تدریس میکرد
اومد کتابو دید گفت این چیه استاده فک میکرد دانشگاست و ماهم دانشجو اصلا بر اساس کتاب تدریس نمی کرد
میومد یه ساعت درس میاد اونم چ درس دادنی انقد محصر و عالی توضیح میاد که کل بچه ها عاشقش شدیم خیلی خیلی باسواد و عالم بوداومد و خود تاریخ واقعیو گفت و ما یاد گرفتیم تاریخ اینی نیست که ما میخونیم و یه جور دیگه باید نگا کنیم خیلی خوب بودن ایشون
موقع دبیرستان ما همیشه زیست و فیزیکو میپیچوندیم و نمی رفتیم سر کلاس اما تاریخ بدون استثنا ۳۰ نفر کامل بچه ها سر کلاس بودیم
یبار دوستم عمل داشت دقیقن میفتاد روزی که تاریخ داشتیم با دکترش هماهنگ کرد فردای روزی که تاریخ داره عمل بشه اینجوری که مرخصی عملم داشت اما هفته اینده هم بازم سر کلاس بودخدایش اگه اساتید عالی دانشگا رو واسه ما دبیرستانیا میوردن فک کنم همه رتبه ۱ کنکور میشدیم
-
Fateme77 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_END_
منم یادم نمیره نهایی
19/50شدم
بالاترین نمره کلاسمن تاریخ معاصرو ۲۰ شدم
-
مداد رنگی در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_END_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
هیچ وقت یادم نمیره تاریخ معاصر دبیرستانو با چه بدبختی ای خوندم شب امتحان اشکم دراومد تا تموم شد
منم تا قبل سال سوم از تاریخ متنفر بودم اما سال سوم یه استاد تاریخ اومد واسه ما دبیرستانیا تدریس میکرد
اومد کتابو دید گفت این چیه استاده فک میکرد دانشگاست و ماهم دانشجو اصلا بر اساس کتاب تدریس نمی کرد
میومد یه ساعت درس میاد اونم چ درس دادنی انقد محصر و عالی توضیح میاد که کل بچه ها عاشقش شدیم خیلی خیلی باسواد و عالم بوداومد و خود تاریخ واقعیو گفت و ما یاد گرفتیم تاریخ اینی نیست که ما میخونیم و یه جور دیگه باید نگا کنیم خیلی خوب بودن ایشون
موقع دبیرستان ما همیشه زیست و فیزیکو میپیچوندیم و نمی رفتیم سر کلاس اما تاریخ بدون استثنا ۳۰ نفر کامل بچه ها سر کلاس بودیم
یبار دوستم عمل داشت دقیقن میفتاد روزی که تاریخ داشتیم با دکترش هماهنگ کرد فردای روزی که تاریخ داره عمل بشه اینجوری که مرخصی عملم داشت اما هفته اینده هم بازم سر کلاس بودخدایش اگه اساتید عالی دانشگا رو واسه ما دبیرستانیا میوردن فک کنم همه رتبه ۱ کنکور میشدیم
معلم تاربخ مام اینطور بود ...
فامیلیشم چوپانی بود
احیانن این نبوده سپیده؟؟؟ -
@_END_ نه بابا جوک بود
-
آشنا دراومدن
-
@خـانـومــ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_END_ نه بابا جوک بود
-
Fateme77 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Kordgirl*
صاحب اینجان؟نه پدر ما هستن
@ali_soltani هعی️
-
@خـانـومــ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Fateme77 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Kordgirl*
صاحب اینجان؟نه پدر ما هستن
@ali_soltani هعی️
چ معلوم الان دید نزنه مارو
-
داشتم برگههای دانشجوهامو صحیح میکردم، یکی از برگههای خالی حواسمو به خودش جلب کرد.
به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود!
فقط زیر سوال آخر نوشته بود: «نه بابام مریض بوده، نه مامانم، همه صحیح و سالمن شکر خدا.
تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده.
دیشب تولد عشقم بود.
گفتم سنگ تموم بذارم براش.
بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها.
بزن و برقص.
شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم. بعد گفت: بریم دربند؟
پوست دستمون از سرما ترک برداشت ولی میارزید. مخصوصاً باقالی و لبوی داغ چرخیهای سر میدون. بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم به هم برسیم.
رفتیم.
دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون، ساعت شده بود یک شب.
راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم.
یعنی لای جزوتم باز کردما،اما همش یاد قیافش میافتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش. خندهام میگرفت و حواسم پرت میشد.
یهویی هم خوابم برد.
بیهوش شدم انگار. حالا نمره هم ندادی، نده.
فدا سرت.
یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش.
فقط خواستم بدونی که بی اهمیتی و این چیزا نبوده. یه وقت ناراحت نشی.»
چند سال بعد، تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانهام.
گفت: «اون بیستی که دادی خیلی چسبید»...
گفتم: «اگه لای برگهات یه تیکه لبو میپیچیدی برام بهت صد میدادم(: