-
-
Flight در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
dlrm
میرم توی تاپیک اعترافات اعتراف کنم ک آخرشو نفمیدم
:woman-walking:بابا ما دم در کتابفروشی به نشر بودیم
من ادرس کتابفروشی رو خواستم رو هوا گفتم کتابفروشی
اون بنده خدا هم دهنش از طرز خندیدن من وا مونده بود -
منم ی مدت میرفتیم رزمی کار میکردم.
من و ی دوستم که بچه ها بهش میگفتن طوفان چون یکم زیادی خشن بود
باهم از باشگاه برمیگشتیم
استادمون همیشه میگفت اگر کسی بهتون تیکه انداخت
سرتون رو بندازید رد بشید چون شما رزمی بلدید
آقایون هم میبینن بیشتر اذیت میکننولی ما گوش نمیدادیم که
همش دعا دعا میکردیم که ی دعوایی بشه این نانچیکو رو بکشیم بیرونی بار ی نیسانه توش ی مرد سن داری بود
متاسفانه خیلی مریض بود از لحاظ روحی(:
ی تیکه بدی انداخت
منو دوستم از خدا خواسته نانچیکو رو کشیدیم بیرون
اون تیکه آزاده صمدی تو پنجاه کیلو آلبالو رو تصور کنید
طوفان با نانچیکو زد رو کاپوت ماشینش
یارو با قفل زنجیر اومد پایین
در رفتیم میفهمین؟! -
Acola در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
من راهنماییی با پسر عموم تیم شدیم ی بنده خدایی رو از مردونگی انداختیم:|
نگم براتون:|تجربه اینو برای دان یک دارم
باز هم. با طوفان این بار ی پسر قدبلند بود که اونم ی تیکه به دوستم انداخت و اون دقیقا همینکار باهاش کرد
حالا فکر کن زدیمش
بعد من رفتم. بالاسرش گفتم داداش خوبی؟ چیزیت که نشد