-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۰:۳۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۰:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خیلی لطیف میگهـ
عزیزترین سوغاتیِ غبار پیراهن تو
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۰:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سگِ مستِ دندان تیزِ چشمانش
از خانه بیرون زد، شکارم کرد -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حلال کنید خدانگهدار....
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۰:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@ali_soltanii دوباره؟
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۰:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
به دلیل گرفتن دلِ دل
میخوام غزل بخونم حرفم نباشه -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من ریزه کاریهای بارانم
در سرنوشتی خیس میمانم -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دیگر درونم یخ نمیبندی
بهمنترین ماه زمستانم -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رفتی که من یخچال قطبی را
در آتش دوزخ برقصانم -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
رفتی که جای شال در سرما
چشم از گناهانت بپوشانم -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ای چشمهای قهوه قاجاری
بیرون بزن از قعر فنجانم
از آستینم نفت میریزد
کبریت روشن کن بسوزانم -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
از کوچههای چرک میآیم
در باز کن سر در گریبانم
در باز کن شاید که بشناسی
نتهای دولا چنگ هزیانم -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک بیکجا درمانده از هر جا
سیلی خور ژنهای خودکامه!
صندوق پُست پَست بی نامه
یک واقعا در جهل علامه!!! -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک واقعا تر شکل بی شکلی
دندانههای سینِ احسانم
دندانهام در قفل جا مانده
هر جور میخواهی بچرخانم:) -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سنگم که در پای تو افتادم
هر جا که میخواهی بغلتانم
پشت سرت تابوت قایقهاست
سر بر نگردان روح عریانم -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هی بریدی سکوت باریدم
بخیه کردی و طاقت آوردم
-
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خودکار جوهر مردهام یا نه
چون صندلی از چهار پایانم
میخواهی آدم باش یا حوّا
کاری ندارم من که حیوانم.. :) -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یک مژه بر پلکم فرود آمد
یک میله از زندان من کم شد
تا کـــش بیاید ساعت رفتن...
پل زیر پای رفتنم خم شد -
نوشتهشده در ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ۲۱:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بعد از تو هر آیینهای دیدم
دیوار در ذهنم مجسم شد
از دودمان سدر و کافوری
با خنده از من دست میشوریی