-
@ali_soltani در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
نظام قدیمایی ک وارد جدید شدن بنظرم ی دور دیگ ی نگاه ب نظام قدیم کنین،تفاوتا رو ببینین،امسال حتما واسه ریزش اینکارو میکنن،یعنی تضاد ها رو میارن،یعنی ی چیزی قبلا خوندی و اون تو ذهنته حالا توی نظام جدید اینطور نیست و متوجه نشدی!
مثلا طبق شکل نظام قدیم ازمایش گریفیت،کپسول پس از حرارت دادن جدا میشه از سلول،ولی طبق عکس نظام جدید آخ هم نمیگه:/هم چنین تغییرات کتاب امسال ب پارسال نظام جدید،خیلی تضاد داره
چاپ ها رو دقت کنید:/ -
@amirhossein-hf
بی همگان به سر شود، بی تو بسر نمی شود
این شب امتحان من، چرا سحر نمی شود ؟!
مولوی او که سر زده، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب، درس به سر نمی شود !
خر به افراط زدم، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم، باز سحر نمی شود ! -
@Survival
عالی بود -
@Survival
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشودخر به افراط زدم ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشوداسترس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشودمثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشودمهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشودهر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشودرفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشودتوپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود -
@ali_soltani در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Survival
طولانی تره،کاملش خیلی قشنگهبی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود
خر به افراط زدم ، گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود -
@ali_soltani
احسنت بر تو ای شیرین سخن -
uu در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
REZA.79 در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
اقای موقاری عاشقتماااا
رمز میده ک حفظ کنیم هم قافیه میگه ABO 9
ابی او نو یه دونه ایی خدا حفظت کنهفقط اونجا که میگه عنصر بر وزن اسکل
یه دونست
-
Mahhh در شکل های زیست گفته است:
@Amir-Bernousi در شکل های زیست گفته است:
رده بندی جانداران
چرا داخل ی تستی گفته که این جمله غلط : گرگ وروباه هردومتعلق به cainsهستند!!؟؟
چرا درست نیستت؟
@دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا Maven ali. REZA.79 خانوم -گفته که روباه داخل سرده ی cainsنيست.
-
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد، ز ملک خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را -
sheyda.fkh
اینم شاعرای دیگ ادامه ش دادن،همشو پیدا کنید جالبه:/ -
@ali_soltani در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
sheyda.fkh
اینم شاعرای دیگ ادامه ش دادن،همشو پیدا کنید جالبه:/آره اتفاقا شنیدم
بذارم !؟ -
sheyda.fkh
اگ میشه مرسی،چون زیاذ یادم نمونده ش -
@ali_soltani در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
sheyda.fkh
اگ میشه مرسی،چون زیاذ یادم نمونده شحافظ :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راصائب در جواب حافظ :
هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا رااگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا راشهریار در جواب هر دو :
هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا راسر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها رااگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا راامیر نظام گروسی در جواب حافظ :
اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را
بدو بخشم تن و جان و سرو پا راجوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا رادکتر انوشه در جواب امیر نظام گروسی :
اگر آن مهرخ تهران بدست ارد دل ما را
به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا راسر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا رارند تبریزی هم در پاسخ حافظ ، صائب و شهریار :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا رامگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری
که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا رانه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا راکه این دل در وجود ما خدا دارد که می ارزد
هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا راولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما
در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا رامحمد فضلعی در جواب حافظ :
اگر این مهرخ شهلا بدست آرد دل مارا
زیادت باشد اورا گر ببخشم مال دنیا رابه راه دین میبخشند سر و دست و دل و پا را
نه بر گور و نه بر آدم گری بخشند اینها رامحمد فضلعلی در جواب انوشه و شهریار:
مگر ملحد شدی شاعر که روح و معنیش بخشی
نباشد ارزش یک فرد زیبا ، روح و معنا راامام عصری و حاضر چنین بیهوده می گویی
که روح معنیش بخشی ، یکی مه روی شهلا راوگر لایق بود اینها به خاک پای او بخشم
که نالایق بود دست و سر و هم روح ومعنا رامگر یک مهرخ خاکی به معنا چیز میبخشد
وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا رابه یک مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند
ندانی این معما را به یاوه چرت میگوییسید حسن حاج سید جوادی در جواب انوشه :
اگر میر کمانداران به دست آرد دل مارا
به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا راتمام روح و معنا را به دست یار می بینم
چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما راالا ای حاتم طائی ز جیب غیب می بخشی ؟
نباشد ارزش یک بچه میمون روح و معنا راناتولی درخشان :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
چه جای بخششی دیگر سر و روح و بخارا راکسی را چیز میبخشند که در وی حاجتی باشد
نه بهر ترک شیرازی که خود بخشیده جانها راعماد کرمی :
اگر آن سرو اهوازی به دست آرد دل مارا
به ابروی کجش بخشم چهارشیر و ملی راسخا و جود آن باشد که از شهرش بدو بخشی
نه چون حافظ که میبخشد به شیرازی بخارا راخانم یاری :
اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
چنــــــان بوسم به دل او را ، که بوسد او دل ما رانه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
نه چون صائب دهم او را ســر و دست و تن و پا رانه چون استاد می بخشم به او، مـــن روح و اجزا را
نه چون یاری بسایم من ، ز آن عــــــزت کف پا راسمـــرقند و بخــــارا را ازآن شاه می دانـنــــد
کجا آری تو ای حافظ برایش این هــدایـــــا راسرو دست و تن و پا را خدای دل نمی خواهـــد
نخواهد ترک من صائب ، تو را با سودُ اینـهـــــا راو تـو ای شهریــــار ما، همی شوری ســـر صائـب
ندانستی که از رب الکریم است روح و اجــــزا راتو ای یــــاری اگر محو جمال یــــار می بودی
بساییدی ز جــانت از برایش آن دل خــــــــاراامیر یوسف محبی از زبان حافظ :
منــم حـــافظ که اشعارم پریشان کــرده فــردا را
بـه یــادم بــرده ایـن عـــالم تمـــام فکــر دنیا رااگـر بـر تـرک شیـــرازی سراییــدم چنیـن اشعـار
نمیـدانـــی کـه یــاد او هنـــوزم بـــرده دلهـــا راچنیــن یــار گــران قدری ندیــدم در پــس عــالم
که صائب در جواب من دهد دست و تن و پا رااگــر پاســخ ندادم مــن به صائب در چنین روزی
نمی خواهم غمش بینم که گیرد دامـن مـا رااگــر گـــویـــم دهــم بــر او سمـرقــند و بخــارا را
هــم اکنـــون بـاز میگویــم دهم من کل دنیا رااگــرعشقی چنین خواهی بگو راز خودت با رب
کـه بـر عشــاق میبخشد تمــام روح و معـنا رانصیحت می کنم بر تو که داری ایـن چنین دلبـر
به هـر قیمت به دست آور اگـر خواهی ثریـا راکنم یادی ز این یوسف که داده وقت خود بر من
ندایش را به رب گوییــم کـه میخواهد زلیخا رامهرانگیز رساپور (م. پگاه) :
چنان بخشیده حافظ جان، سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گیرد آنها رااز آن پس برسر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر، فغان و جیغ و دعوا راوجودِ او معمایی ست پر افسانه و افسون
ببین خود با چنین بخشش، معما در معما رابیا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاین غوغا
به خلوت با هم اندازیم این دلهای شیدا رارها کن ترکِ شیرازی! بیا و دختر لر بین
که بریک طرهی مویش، ببخشی هردو دنیا رافزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گیسو
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دریا راشنیدم خواجهی شیراز، میان جمع میفرمود:
« ” پگاه” است آنکه پس گیرد، سمرقند و بخارا را !»بدین فرمایش نیکو که حافظ کرد میدانم ،
مگر دیگر به آسانی کسی ول میکند ما را؟!محمد عباد زاده شاعر طنز سرا :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا رانه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها رانه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را…!یک شاعر یا شاعره طنز سرای دیگر :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
بگویش باز پس آرد دل بی چاره ی ما رامگر طاقت و یا ظرفیتش چون است یارم را
که هر کس میرسد ره ره بدستش می دهد دل رایک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قاراسر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم
زمال غیر می دانیم سمرقند و بخارا راگر عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را
چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا -
sheyda.fkh
خیلی بود مرسی
فک نمیگردم انقدر جواب داشته باشه تو ذهنم سه چهارتا بودفقط این چندتا:
رها کن ترکِ شیرازی! بیا و دختر لر بین
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
ه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها رانه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را…!
من اینو هم شنیدم
هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا رابرم ناهار،بیام منم یکی اضافه کنم بهشون
اگر آن کاظم لوتی بدست آرد،ترازم را .... -
sheyda.fkh
ماشا الله چقد زیاد