دلم گرفته
-
از دوستایی که همیشه باهاشون صادق بودم دلم گرفته امروز فهمیدم یه روز که من نبودم کلی پشت سرم حرف زدن امروز فهمیدم که اکثر حرفایی که بهم میزدن دروغ بوده من خیلی دوسشون داشتم از موقعی که فهمیدم یه بغض تو گلومه و نمیشکنه شاید بگین دارم شلوغش میکنم اما تنها دلیل این حسم اینه که من همیشه باهاشون صادق بودم و اونا بهم نارو زدن از خودم متنفرم که درس نمیخونم. دوستایی که میگفتن ما نخوندیم معدلشون شده نوزده به بالا
پ.ن : ببخشید این تایپیک بی ربط به مطالب درسی رو زدم فقط خیلی تنها بودم -
آخرین باری که برای پر کردن تنهایی ام به آدمها پناه بردم را خوب به یاد دارم.
همان روزها بود که تصمیم گرفتم، مسوولیت زندگی ام، تنهایی هایم و اتفاقات و موجهای زندگی ام را خودم قبول کنم.
از اندوه هایم خودم رد شوم. همان روزها بود که متوجه شدم دیگر برای هیچ پرکردنی با آدمها دوست نمیشوم و برای هیچ نشان دادنی با آدمها وارد چالش نمیشوم.
همان روزها بود که فهمیدم چقدر متفاوت بودن آدمها برایم زیباست و چقدر آنها را دوست دارم.
همان روزها بود که فهمیدم چقدر اشتباه خشم ها را به خودم ربط میدادم و چقدر میترسیدم.... میترسیدم از دیدن زندگی، همانگونه که هست نه آنگونه که دیگران به تصویر میکشیدند.
از همان روزها هم بود که بیشتر از مسوولیت هایم لذت بردم و از اینکه چقدر;میتوانم هایم زیاد و بلند شده بود تعجب کرده بودم.
حالا این زندگی من است و دوستش دارم با تمام اندوه ها و لبخند ها...شاید این متن خیلی به مشکلت ربطی نداشته باشه اما
امیدوارم یک روزی عین این متن برات اتفاق بیفته⚘